معرفی و نقد کتاب
مرسده بصیریان حریری
کور سرخی
از عالیه عطایی
عالیه عطایی متولد ۱۳۶۰ نویسنده ایرانی ـ افغانستانی و ساکن ایران است. او تا کنون چهار رمان تألیف کرده و داستان های کوتاه متعددی نیز در نشریات داخلی و خارجی مانند ناداستان و Guernica به چاپ رسانده که برخی از آن ها موفق به دریافت جوایز ادبی نظیر مهرگان ادب شده اند.
مگر می شود هابیل قابیل را کشته باشد؟ (نشر ققنوس 1391)
کافورپوش (نشر ققنوس ۱۳۹۴ و نشر چشمه 1399)
چشم سگ (نشر چشمه 1398)
کورسرخی: روایتی از جان و جنگ (نشر چشمه 1400)
کورسرخی روایت هایی ست از جان و جنگ، ۹ روایت برگرفته از زندگی شخصی نویسنده. عالیه عطایی از سال 1365 تا سال 1395 مشغول روایت این داستان ها بوده است: از زمانی که دختربچه ای کم سن وسال اما در عین حال زنی شجاع بوده تا زمانی که دیگر زنی پخته به شمار می رود.
عالیه در کتاب کورسرخی نُه روایت به دست می دهد. در این کتاب از مهاجرت و آدم هایی می گوید که خانه شان نه این سوی مرز است و نه آن سو. روایت هایی درمورد افغانستان، مردمان مهاجر و مردمان مرزنشینی که وقایع دردناک جان و روحشان را آزرده. آدم هایی که هرگز رنگ هیچ آرامش و امنیتی را ندیده اند؛ آرامش و اطمینانی که صرفاً به دلیل ساکن بودن بر زمین محکم زیر پای شان از آن ها سلب شده. این چهره ای از مهاجرت است که با جنگ و نابودی و تنهایی و فقدان همراه است.
«…خاک سست، آدم سست و آزادی؟ چه طور در حصار خطوطی چنین سست و مانده در قلب خاورمیانه می شود از آزادی گفت، وقتی هراس ما هنوز هراس جان است.»
با خواندن فهرست نام فصل های کتاب به نظر می آید که خود این فهرست هم قصه ای کوتاه و پراندوه از زندگی بسیاری از آدم های این سوی دنیاست.
اینجا مرز ایران و افغانستان است
تو خُرد بچه چه فهم داری کمونیست چی استش؟
ازبک ها خفته بودند که روس ها ما را فتح کردند
رویای فواد بودم پیچیده در قامت مرگ
بیخی جنگ تمام شده، خشت و آجر دوباره سر هم می شود
دو گلوله نشسته است در فاصله کلمات بنگاه، نشر و عطایی
بخواهی به خانواده ای فرو ریخته ثابت کنی از تخم و ترک شان هستی
بی محتوا بودن فرم افغانی ام به شدت آزارم می داد
مگر هویتی به نام مرزنشین داریم؟ این قدر سست
این خودزندگینامۀ پراندوه در لایه اول یک قصه پرکشش است اما در لایه های زیرین به مسایلی نظیر جنگ، هویت، مهاجرت و رابطه آن ها با هویت و مفهوم وطن می پردازد و در واقع در بیان خاطرات شخصی به شرح وضعیت ساکنین خاورمیانه می پردازد.
اما این روایت ها فقط قصه نیستند، مشاهداتی اند تلخ از جنس جنگ، از جنس دشمنی، از جنس خون، از جنس درد و از جنس واقعیت. مشاهداتی که عالیه در کنار و آغوش این مردمان لحظه به لحظه را درد کشیده و سرانجام در کورسرخی به زبان آورده است.
جایی در مصاحبه ای گفته: «من نویسنده ام، نه سرباز. اما در تمام مدت نوشتن این روایت ها سرباز شکست خورده ای بودم که دلش برای این که نتوانسته خاکی را تسکین دهد و جز کلمه چیزی برای گفتن ندارد، تپیده.»
مرزنشینی به روایت عطایی در کورسرخی، با تمام جزییاتش بیان شده؛ نه تنها آن چیزی که ما فکر می کنیم، بلکه آن چیزی که شاید در خیال انسان هم نگنجد. مرزنشینیِ آدم هایی که دیدن روی آرامش برای آن ها به خوابی خوش بدل شده. سبک زندگی در دنیایی که نویسنده پیش چشم خواننده می آورد، از آدم ها جان هایی قوی ساخته است و در سرتاسر کتاب مردمانی را می بینیم که ایستاده و با چشمانی باز می خوابند و برای کوچک ترین چیزها مبارزه می کنند.
در سرتاسر روایت ها، در بطن آن چیزی که اتفاق افتاده و عطایی آن را روایت کرده، در میان جملات و کلمات و جان کلام، درد بیشتر از هر چیز دیگری خودنمایی می کند. دردِ انسان های عاجز، درد بی وطنی.
«انگار ذره ای وطن هم حاضر نیست در شیار لاغر انگشتانم بماند تا برای خودم نگهش دارم، تا بنویسمش.»
زن ها آسیب دیدگان بزرگی هستند در این جامعه های کوچکِ ساده. دردِ خانه و خانواده و درد فرزندهایی که اسم شان فرزند مهاجرت است و رسم شان دلتنگی و تنهایی. زن ها در این ویرانه ها هم درد وطن دارند و هم درد انسانیت. درد مادری بهجای خود؛ مادرهایی که دل شان را، قلب شان را در مشت بچه ای گذاشته و به تقدیر می سپرند.
«حالِ هر سرزمین را باید از حال زن هایش شناخت.»
هر چه پیش می رویم تصاویر نه مهربان تر بلکه ژرف تر می شوند: انسان در برابر پرسش های هستی برانداز.
«مگر آدمی چند تا وطن دارد؟»
«به نظر تو مرزها را چه کسانی می سازند؟»
«چه کسی گردن می گرفت که در ویرانی کشورش سهم داشته؟»
«ما زبان هم را می فهمیم. زبان این بی هویتی را می فهمیم. سرنوشت این مسافران و زادگان نسل های بعدشان معلوم است: نسل در نسل بی هویتی و رنج فرار و اندوه نماندن.»
«…ما به جان هم می افتیم و غریبه خانه مان را فتح می کند…»
این گونه است که عالیه عطایی در زندگینامه اش این پرسش را به ذهن خواننده می آورد که آیا این سرنوشت محتوم همه خاورمیانه است؟
با این حال، هر جا زندگی هست تصاویر شیرین و دلچسبی هم هست مثل کودکانی که بر گنبدی بازی می کنند. بدین سان کتابی که ممکن بود تنها روایت آسیب و خشونت در زندگی مرزنشینان باشد، نه تنها خواننده را با وجهی از گذشته و امروز ایران و افغانستان، که با حفره هایی در درون خود به عنوان انسان خاورمیانه ای روبه رو می کند؛ مواجهه ای که در بیشتر موارد بهت آور است.
کتاب صوتی کورسرخی با صدای خود خانم عالیه عطایی، توسط پادکست رادیو گوشه منتشر شده و در پیوندهای زیر موجود است:
@fidibobooks
@taghche ـ bookstore
@navaaraudiobook
@ketabrah
او درباره این کتاب صوتی می گوید: «در صداهایی که شنیدیم، آن سختی مچاله شدن و دوباره برخاستن خودم را نیافتیم، که این داستان یک عمرم است. کورسرخی را همانطور که نوشتم، خواندم… این کتاب من نیست، این کتاب ما است… “ما” که هدفم بوده، هنوز یک زندگی دیگر این دنیا بدهکارمان است.»