علی قیصری
Ronald W. Ferrier, A Journey to Persia: Jean Chardin’s Portrait of a Seventeenth – Century Empire, London & New York: I. B. Tauris, 1996, ISBN I 34058 465 2
ژان شاردن جواهر ساز، بازرگان و سیاح فرانسوی )متولّد پاریس ۱۶۴۳، متوفی لندن (۱۷۱۳ در نیمه دوّم قرن هفدهم میلادی در خلال سال های ۱۶۶۵ تا ۱۶۷۷ جمعاً دوبار به ایران عصر صفوی مسافرت کرد و شرح مشاهدات خود را درسال های آخر عمر که در انگلستان به سر می برد در سال ۱۷۱۱ در هشت مجلّد به چاپ رسانید.
سفرنامه شاردن از همان ابتدا شهرت و محبوبیت زیادی درمیان اروپاییان پیدا کرد، چه در میان عامّه کتابخوان که اینک مایل به خواندن عجایب سرزمین های دور دست و افسانه ای مشرق زمین بودند و چه آنها که نسبت به ویژگی های اقلیمی و اوضاع اقتصادی و روابط اجتماعی ممالک دیگر کنجکاوی و دقت نظر بیشتری داشتند. مشاهدات شاردن از بدو انتشار جالب نظر نویسندگانی چون منتسکیو، گیبون، ولتر و رسو گردید. مثلاً نظریه مشهور منتسکیو درمورد تأثیر شرایط اقلیمی بر طرز فکر و روابط اجتماعی جوامع، مطروح در آثاری مانند «نامه های ایرانی» و «روح القوانین»، به گزارشات شاردن از ایران و هندوستان ارجاع دارد. گیبون نیز او را کنجکاوترین سیاح دنیای جدید می دانست.
شاردن خود برخی متون قدیمی یونانی و رومی درباره ایران ازجمله آثار هرودوت و استرابو را خوانده بود و نیز با آثار سیاحان اروپایی پیش از خود هم آشنا بود و با دیدی انتقادی به نوشته های آنان در باره ایران می نگریست. کتاب حاضر به قلم رونالد فریر ترجمه و تلخیصی است از سفرنامه شاردن )نسخه چاپ آمستردام، ،(۱۷۱۱ و اگرچه پژوهندگان تاریخ صفویه را از ارجاع به اصل سفرنامه بی نیاز نمی کند ولی خلاصه مفیدی است از سفرها و مشاهدات شاردن و در بردارنده اطلاعات و نکاتی درباره ایران زمان صفوی، به طور کلّی، و دربار شاه عبّاس دوّم ( ۱۶۴۲ـ۱۶۶۶) و شاه سلیمان صفوی )یا شاه صفی دوّم، ۱۶۹۴ـ۱۶۶۶) و شهر اصفهان، به طور اخص.
کتاب دارای یک پیشگفتار، یک مقدّمه، یازده فصل و یک بخش پایانی است. در ابتدای کتاب اسامی و تواریخ شاهان صفوی و نیز جدولی برای مقایسه ارزی مسکوکات ایران، فرانسه و انگلستان در زمان شاردن آمده است؛ به علاوه سی و هشت تصویر برگرفته از سفرنامه شاردن)نسخه چاپ پاریس، (۱۸۱۱دو نقشه از سفرنامه کمپفر)نویسنده و سیاح سوئدی که چندی پس از شاردن به ایران مسافرت کرده بود ( و نقشه دیگری از اصفهان، زینت بخش چاپ نفیس کتاب است. اگر از معدود اغلاط مطبعی در ثبت برخی اسامی (مانند یعقوب کندی، صص ۱۳۰ و ۱۹۰) و سهوهای دیگر (مانند اشاره به «سلسله جبال الوند» به جای البرز، ص (۱۶۶ و کمبودهای فهرست انتهای کتاب که بعضی اعلام مهم وارده در متن را از قلم انداخته بگذریم، مطالب خواندنی درکتاب فراوان است.
همانطور که نویسنده نشان می دهد، گزارشات شاردن درباره راه و رسم زندگی مردم، آئین دربار، وضعیت اصناف، معماری و فضای درونی منازل، محوطه سازی باغ ها، درختکاری و گیاه شناسی )حتّی ثبت شیوه های پیوند زدن درختان میوه در ایران) و غیره سوای این که از دقّت حرفه ای او در جواهرسازی که پرداختن و توجّه به جزئیات را ایجاب می کرد سرچشمه می گرفت، بیانگر جهان بینی عصر او نیز بود. شاردن به تبع روحیه جستجوگر زمانه در پی کشف روابط مکنون در واقعیت پیرامون بود و هم از همین دیدگاه راه و روش ایرانیان را می سنجید و نقد می کرد. مثلاً هرچند از طرفی ستایشگر ارج گزاری ایرانیان به علوم و دانش ها و به فضلا و دانشمندان بود ولی از سوی دیگر از گرایش آنها به کلیات و عدم پیروی از ضابطه مشخّص علمی خرده می گرفت. به زعم شاردن ایرانیان به جای آن که شاخه ای از علمی را گرفته و آن را گسترش بخشند، به دور باطل کلّی نگری و کلّی گویی درباب دانش ها افتاده بودند، و یا این که آنها به خلق و خوی شخص دانشمند اهمیت بیشتری می دادند تا به ثمره واقعی دانش او. برهمین منوال، شاردن از یکسو ایرانیان را دارای روحیه ای معتدل می داند و آنها را به خاطر این که اهل مدارا و تساهل هستند تحسین می کند ولی از سوی دیگر کم تجربگی و محافظه کاری و عدم رغبت آنان را به مسافرت ناشی از عدم دسترسی آنان به نقشه می داند و از همین رو به نظر او ایرانیان تصوّر درستی از دنیای خارج در ذهن نداشتند و به طور کلّی در جغرافیا بی سررشته بودند. علومی که ایرانیان در آن دستی داشتند، به زعم وی، عبارت بود از ریاضیات و موسیقی) که شاردن آنرا جزو ریاضیات به حساب می آورد) و به خصوص نجوم. هرچند که از اسطرلاب های ساخت ایران که نوع مرغوبش ساخته خود ریاضی دانان و منجمین بود بسیار تعریف می کند ولی به اعتبار علمی استفاده از اسطرلاب اعتقادی ندارد. شاردن هم چنین متذکر می گردد که در ایران، در قیاس با دسته ای که به علوم نظری و طبیعی می پردازند، آن دسته که به علوم دینی مشغولند ارج و اعتبار بیشتری دارند. تازه دسته اخیر هم مبنای کار خود را بر این گذاشته بودند که هرچه باید گفته شود تا به حال توسط علمای سابق گفته شده و کار علمای کنونی باید همان تکرار گفته های پیشینیان باشد و نه کوشش در ارائه تفاسیر یا آراء جدید.
گذشته از نخستین فصل کتاب که به سرگذشت شاردن اختصاص دارد، فصول بعدی هریک به بررسی وجهی از مشاهدات او در خصوص اوضاع اقلیمی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، مذهبی، آموزشی و هنری ایران عهد صفوی می پردازد. به نظر شاردن، سرزمین ایران به دلیل پهناور بودنش شرایط اقلیمی متنوّعی دارد و این امر در تنوّع آداب و رسوم آن مستقیماً مؤثّر بوده است. در مقایسه با اروپا در ایران فعّالیت مسافرتی کمتر به چشم می خورد، به خصوص در زمستان ها که بسیاری از راه ها به علت برف و سرما مسدود می شوند. مسافرت غالباً به صورت گروهی و با کاروان انجام می گیرد و از این رو کاروانسراها که تعدادشان هم زیاد است بسیار اهمیت دارند. شاردن علاوه بر اصفهان، از تبریز و قم و کاشان و شیراز و بندرعباس هم یاد می کند و اطلاّعات گوناگونی در باب هر یک می آورد. مثلاً اشاره می کند که قم حدوداً شامل ۱۵۰۰۰ باب خانه است و هر چند از نظر تجاری دارای اهمیت زیادی نیست ولی صادرکننده صابون های مرغوب و ظروف سفالی و تیغه شمشیر است . کاشان، با وجودی که با داشتن «حدود ۶۵۰۰۰۰ [؟] خانه و ۴۰ مسجد و ۳ مدرسه» به مراتب از قم بزرگ تر بود، زیاد چشم شاردن را نگرفت. تنها منبع تأمین آب آشامیدنی و مصرفی کاشان را یک قنات می داند. ازنظر او بازارها و حمام ها خوب ساخته شده بودند و یک کاروانسرای بسیارخوب هم درآنجا وجود داشت. وی از پارچه های خوش بافت و صنعت نساجّی کاشان نیز با تحسین یاد می کند )ص (۳۵
فصل چهارم کتاب به ذکر مشاهدات شاردن از شهر اصفهان اختصاص دارد. اصفهان برای شاردن جذابیت زیادی داشت و او آنجا را زیباترین شهر مشرق زمین محسوب می کرد و آب و هوایش را به دلیل اعتدال از همه جای دنیا سالم تر می دانست. در واقع آن اصفهانی را که شاردن می دید شهری بود در اوج ترقّی خود. او نیز از آنرو که اعتماد و دوستی برخی افراد متنفّذ شهر از تجّار و علما و اهل دربار را جلب کرده بود می توانست با بخش های متنوّع جامعه ارتباط یابد. به گزارش وی اصفهان ۱۶۲ مسجد، ۴۸ مدرسه، ۲۷۳ حمّام، ۱۲ گورستان، و متجاوز از ۱۸۲۰ کاروانسرا داشت )ص (۴۴.
بیشتر ارزاق شهر از مزارع اطراف به شعاع حدود یازده کیلومتری شهر تأمین می گردید. در اطراف شهر حدود ۳۰۰۰ برج کبوتر وجود داشت که از آنها برای جمع آوری کود جهت تقویت محصولات صیفی، مخصوصاً خربزه و طالبی، استفاده می شد. شاه حدود ۸۰۰ باز و قِرقی نگه می داشت که هرکدام هم دارای نگهبان مخصوص خود بود. اعیان و اشراف هم دارای پرندگان شکاری بودند. شکار شامل شیر و ببر و پلنگ بود. ماهی غالباً از بحرخزر به صورت خشک و نمک سود به اصفهان و چند شهر دیگر برده می شد. ماهی خلیج فارس هم، که به زعم وی لذیذترین ماهی جهان بود، به بازار می رسید. شاردن طرفدار نظم حکومتی و کارآیی اداری و نکوهنده استبداد سیاسی است. از این نظر دربار صفوی را استوار بر بنیادی می داند که شاه عباس اوّل گذاشته بود و هر چند که پس از او سلاطین نالایق بر سر کار آمدند ولی نظام سیاسی و اداری ایران دارای عوامل نیرومندی از جمله قدرت سلطنت و قدرت روحانیت بود که از درون متضمّن ادامه و بقای آن بودند. امور عرفی مشروعیت خود را به میزان زیادی از تأیید روحانیت کسب می کردند. خدا حاکم کّل آفرینندگان دانسته می شد که مردم را به وسیله پیامبران هدایت می کرد و سلاطین نیز تاجایی که به امر رهبری جامعه مربوط می شد جانشین پیامبران بودند، از این رو نوعی قدرت الهی در قدرت و نهاد سلطنت متجلّی می شد. به نظر شاردن این گونه اطاعت کامل از اوامر شاه مختصّ تمدن های قدیم آسیا مانند ژاپن و چین بود که دارای حکومت های مطلقه و الهی بودند و هیچ یک از این قبیل حکومت ها به راه تکامل سیاسی آن طور که اروپا افتاده بود نیفتاده بودند. دیگر این که در ایران خزانه داری و اداره حسابداری کّل ساختی متمرکز و واحد داشتند امّا نظام حقوقی کشور دارای یک مرکزیت سازمانی نبود و هرکس بنا به میل خود می توانست به محکمه ای که می خواست رجوع کند. شغل متولیان اوقاف هم یک کار اداری و عرفی شمرده می شد و نه یک مسند روحانی. وضع مدارس ایران به نظر شاردن به همان روال گذشته شان بود. مدارس بیشتر بر دروسی مانند صرف و نحو، کلام، فلسفه، ریاضیات، نجوم، طّب قدیم و ادب عرب تمرکز می کردند و درآنها ازدانش های معاصر مغرب زمین خبری نبود.
شاردن بدون این که صریحاً داوری کند می نویسد که در مدارس علمی ایران طلاّب درآن واحد می کوشیدند تا چند موضوع جداگانه را فرا گیرند. مدرّسین نیز معمولاً انواع دانش های رایج در نظام فکری و آموزشی قدیم را تدریس می کردند و گاه حتّی یک مدرّس همزمان «چهار تا پنج موضوع جداگانه» را به شاگردان می آموخت؛ شیوه ای که به گفته شاردن هرچند در دنیای قدیم مرسوم بود دردنیای جدید جایی نداشت. بیشترین کتاب هایی که در مدارس تدریس می شد از جمله شامل آثار خواجه نصیرالدین طوسی در زمینه اخلاق، نوشته های اُلُغ بیگ و غیاث الدین کاشانی در نجوم و ریاضیات، و متون یعقوب ابن اسحاق کَندی بود. درعین حال، آثار موجود در هر یک از بزرگ ترین کتابخانه ها از «چهارصد جلد» تجاوز نمی کرد. به علّت گرانی کار استنساخ، نسخ چندانی از آثار موجود در دسترس نبود و تحقیق کم صورت می گرفت. منشیان و رونویسان به کرّات نسخ مخدوشی از کتب و مراجع قدیمی تهیه می کردند و این خود از تعجیل و از عدم اشراف و آگاهی آنها به موضوع سرچشمه می گرفت. چاپخانه در آن زمان در ایران پا نگرفت، یکی به خاطر پایبندی ایرانیان به سنّت و دیگر به خاطر این که شاه سلیمان صفوی به آن رغبتی نداشت. پیداست که مجموع این عوامل، در زمانی کوتاه، راه آموزش و گسترش دانش های جدید در ایران را از راهی که اروپا در آن گام گذاشته بود جدا ساخت. همان طور که فریر نشان می دهد، یکی از نخستین جلوه های این جدایی را می توان در جهان بینی کلّی شاردن و برداشت او از طرز فکر و نگرش ایرانیان در نیمه دوم قرن هفدهم سراغ نمود.
برای چاپ نخست این نوشتار، بنگرید به: علی قیصری
«گزارشی از سفرنامه شاردن»، ایران نامه، سال پانزدهم، شماره 4، پائیز 1376، صص ۶۶۹ – ۶۶۵
https://fis- iran.org/fa/irannameh/volxv/gholam-hossein-sadiqi/books-gheissar
:برای اطلاعات بیشتر در باره شاردن، بنگرید به
John Emerson, “Sir John Chardin,” Encyclopaedia Iranica, Vol. 5, pp. 773 – 963.
http://www.iranicaonline.org/articles/chardin-sir-john
برای نقد دیگری بر کتاب فریر، بنگرید به:
Robert Irwin, “The Persian Version,” Times Literary Supplement, July 62, 1996, pp. 9 – 8.