در زمانی که سرگرم تهیه این نوشته هستم سی و شش روز به نوروز بیش نمانده ولی هوای نوروز از هم اکنون در سرم می پیچد و شعر نوروزی می طلبد. شعر نوروزی این شماره را از رباعیات عمر خیام نیشابوری آورده ام. او عمر انسان را از هر چیزی باارزش تر و گرانبهاتر می داند و از ما می خواهد این عمر گرانمایه را به شادی و سرخوشی بگذرانیم و با یاد گذشته و مرور غم و غصه هدر ندهیم. سفارش عمر خیام، صحن چمن و روی دل افروز و جام باده است.
بر چهره گل نسیم نوروز خوش است
در صحن چمن روی دل افروز خوش است
از دی که گذشت هر چه گویی خوش نیست
خوش باش و ز دی مگو که امروز خوش است
***
چون ابر به نوروز رخ لاله بشست
برخیز و بجام باده کن عزم درست
کاین سبزه که امروز تماشاگه توست
فردا همه از خاک تو برخواهد رست
***
چون لاله به نوروز قدح گیر بدست
با لاله رخی اگر تو را فرصت هست
می نوش به خرمی که این چرخ کبود
ناگاه تو را چو خاک گرداند پست
«خیام – رباعیات، انشاران اسکندری، مصحح: علی راستگو»
شعری از یکی از خوانندگان محترم ساکن واشنگتن دی سی،
خانم زهره رستگار، به دستمان رسیده است ـ شعری ساده و پراحساس ـ
که همراه دست خط ایشان با شما به اشتراک می گذاریم:
آشیانه من
دلم برای تو تنگ است ای یگانه من
تو ای بهانه شعر و ترانه من
خیال روز و شبم نام جاودانه تُست
دلم برای خاک تو تنگ است آشیانه من
«زهره رستگار – واشنگتن دی سی»
مجید نفیسی شاعر مقیم لس آنجلس است و شعر سرو ابرکوه را به تازگی به دو زبان انگلیسی و فارسی سروده است.
The Cypress of Abarkuh
by Majid Naficy
This cypress tree boasts
That it is much older
Than Cyrus the Great.
Once with my father
I sat in its shade.
We were coming from Isfahan
And wanted to go to Ferdows*
From the desert.
I became an exile
My father, a forgetter
And Iran, an inferno.
Now I ask myself:
Will this cypress tree
Remain standing as before?
February 3, 2020
«The name of a city in Iran which means «paradise *
سرو ابرکوه
مجید نفیسی
این سرو به خود می بالد
که از کورش بزرگ
بسی کهن تر است.
یک بار با پدرم
در سایه اش نشستم.
از اصفهان می آمدیم
و می خواستیم از راه ریگ
به فردوس برویم.
من تبعیدی شدم
پدر فراموشگر
و ایران دوزخ.
اینک از خود می پرسم:
آیا این سرو
همچنان پابرجا خواهد ماند؟
سوم فوریه دوهزاروبیست
«مجید نفیسی – از وبلاگ iroon.com/irtn/blog»
هفت سین
هفت سین
کنارِ سینه ی تو
کنارِ سادگی ات
کنارِ ماهیِ سرخِ لبانت
کنارِ سکوتت
کنارِ سال های شلوغ تنهایی ات
کنارِ سرمای لبخندت
که آیینه هم اند
کنارِ کتابِ زندگی ات
کنارِ اسمِ تو…
به چشمم نمی آید
تو
هفت سینِ من باش
من
ادامه ی کتابِ زندگی ات را
کنارِ لبخندِ گرمت
میان لحظه های خلوتِ با هم
تا نوروزهای هر روز
خواهم نوشت…
«افشین یداللّهی – روزشمار یک عشق (مجموعه ی سپید)»
زن سوزن دوز ایلیاتی
زن ایلیاتی
بدوز درد دلت را به آیینه
و تمام مرواریدهای اشکت را
به سفرۀ هنرت
زن ایلیاتی
بدوز زخم های دلت را
با زخمه های سوزن
به پرده های هنرت
زن ایلیاتی
بدوز غم سرانگشتان خون آلودت را
با تحمّلت از این بار سنگین
بر شولای هنرت
زن ایلیاتی
تمام طول راه زندگی را دویدی
و دوختی چشمانت را
بر جای پای هنرت
مورخ 26/5/1379 – تهران
«نیره پور فرد – از مجموعه مثل یاس»
حسن ختام این نوشتار، شعری است از مولانا جلال الدین از دیوان شمس تبریزی، که دیدن رخ یار را چو نوروز می بیند. نوروز بر همه شما خجسته باد!
امروز جمال تو بر دیده مبارک باد
بر ما هوس تازه پیچیده مبارک باد
گلها چون میان بندد بر جمله جهان خندد
ای پرگل و صد چون گل خندیده مبارک باد
خوبان چو رخت دیده افتاده و لغزیده
دل بر در این خانه لغزیده مبارک باد
نوروز، رخت دیدم خوش اشک بباریدم
نوروز و چنین باران باریده مبارک باد
بی گفت، زبان تو بی حرف و بیان تو
از باطن تو گوشت بشنیده مبارک باد
«مولانا –دیوان غزلیات شمس»