از تانیا احمدی
فیلمی از شهرام مکری
«سه سال از شروع تاریکی می گذرد و خورشید به بخشی از زمین نتابیده. برای جلوگیری از مهاجرت های غیرقانونی از تاریکی، همه جا را حصار کشیده اند.»
آخرین ساخته شهرام مکری،«هجوم» همانند فیلم قبلی او ،«ماهی و گربه» فیلمی منسجم، خوش ساخت، بکر و کاملا مسحور کننده است. فیلم تلاشی برای فهم گذشتۀ تاریک است. در سرزمینی که سال هاست خورشید بر آن نتابیده و شهری که دور آن حصار کشیده شده، علی را به جرم قتل سامان دستگیر کرده اند. او به پلیس اعتراف کرده که سامان دو نفر از دوستان شان را کشته و بعد به او حمله کرده که به این علت، ناگریز مجبور به کشتن سامان شده است. حالا پلیس ها علی را به صحنۀ قتل که یک باشگاه ورزشی است آورده اند تا صحنۀ قتل را بازسازی کنند. اما ماجرا به همین سادگی پیش نمی رود؛ در خلال فیلم روایت و شخصیت ها بارها تغییر می کنند، وقایع بارها تکرار می شوند. حرکت دایره وار و بدون قطع دوربین زمان را در ورطۀ تعلیق می گذارد؛ گویی زمان روی خودش خم می شود.
اولین برگ برندۀ فیلم، فیلمنامۀ پرپیچ و تاب آن است. داستان با یک راوی اول شخص آغاز می شود که همان علی است، اما از اواسط فیلم به نظر می رسد که مظنون به قتل شخصِ دیگری است، و در یک سومِ پایانی فیلم شخص سومی در مقام مظنون قرار می گیرد. در نتیجه در طول فیلم شاهد رویدادهایی هستیم که دیگر نمی دانیم در چه زمانی و توسط چه کسی اتفاق افتاده اند. بیننده مدام حدس می زند قاتل و شریک جرم چه کسانی هستند، و در هر مرحله با توجه به نشانه ها شخصیتی را به عنوان قاتل تجسم می کند ولی در طول فیلم نظرش بارها تغییر می کند. آیا «هجوم» داستان وجدان معذب علی نیست که با محرکی مثل بازسازی صحنۀ جرم شروع به احضار گذشتۀ تاریکش کرده؟ او تحت تاثیر یک اضطراب دائمی، آرام آرام به درون یک گرداب ذهنی کشیده می شود. مکری داستانش را از نظر زمانی دایره می کند (کاری که در فیلمِ کوتاهش «محدودۀ دایره» و فیلم بلندش «ماهی و گربه» نیز انجام داده بود) و آدم ها و ماجراها را روی یک نوار قرار می دهد تا بیننده شاهد یک چرخۀ زمانی با فرمی بسته باشد. فیلم نه تنها می خواهد ما حساسیت ویژه ای به گره های داستان و تغییر و جابجایی شخصیت ها داشته باشیم، بلکه مهم تر آن تلاش می کند مدام ما را با نشانه هایی جدید روبه رو کند. در نتیجه ما بیشتر از آن که با یک فیلم پلیسی ـ جنایی همراه باشیم، شاهد یک فیلم معمایی درجه یک هستیم که لحظه به لحظه پیچیده تر می شود.
طراحی صحنه و لباس فیلم ستودنی است. فضای وهم آلود فیلم، این کسوف بی پایان و بخاری که همه جا را گرفته است، حس خفگی و مرگ را در لحظه به لحظۀ فیلم جای داده است. تمامی افراد گروه سیاه پوش هستند؛ آنها همگی خورشیدی بر بازو و نقشِ ماری بر پشت دارند. فیلم از فضایِ رئالیستی دور است؛ ما در واقع با یک جهانِ بسیط با وسعت ذهنی عمیقی همراه هستیم. پردازش جذاب فیلم، فرم پلان ـ سکانس که با حرکت های روی دست و دوربین سیال، و در نهایت بازی های تئاتری و خوب همۀ بازیگران، بیننده را به شدت در فضای فیلم غرق می کند. به راستی علی، این پسر استخوانی و رنگ پریده چه در سر خود دارد؟ آیا تمام اتفاقاتی که در فیلم شاهد آن هستیم، به نوعی ذهنِ علی نیست، یعنی طوری که او حوادث را به یاد می آورد و یا طوری که او دوست دارد اتفاقات گذشته را به یاد آورد؟
مفهوم «حصار» بُعد دیگرِ قابل بحث در فیلم است. در نوشته های نخستین فیلم، ما درمی یابیم که این باشگاهِ ورزشیِ در کسوف مانده، دورش حصاری کشیده شده است و بیشتر مردم دغدغۀ رفتن به آن سو را دارند. اما زمانی که نگار – خواهر دوقلویِ مقتول – از آن سوی حصار به قسمت تاریکی می آید، به طور مکرر یادآوری می کند که آن طرف حصار نیز دیگر تاریک شده است و هیچ فرقی بین این دو نیست. این نیز می تواند اشارۀ مستقیمی به سیل مهاجرت در ایران باشد؛ این که به تدریج همه جا شکل هم می شود و انسان ها برای حفظِ بقا به جان یکدیگر می افتند. استفادۀ مکرر از چمدان نماد مهاجرت است. تمام افراد گروه از چمدان حرف می زنند چرا که مصرانه به دنبال فرار از این جغرافیای نفرینی اند. علی اما در این وانفسا، رویای رفتن به آن سوی حصار را ندارد. او رویایی دیگر دارد؛ جایی می گوید «می خوام بال هام زودتر در بیاد، صخره نوردی بلد باشم… بال هام دارن بزرگ می شن، می خوام که یه پرندۀ قوی باشم.» او آرزوی پرواز و رهایی از دو دنیا را دارد. دنیای دلخواه علی بی تردید دنیایی روشن است.
در آخر «هجوم» فیلم جسورانه ای است که با صراحت دربارۀ همجنس بازان سخن می گوید. فیلم مکری با این که فیلمی جنایی است، اما در پشت آن داستانی عاشقانه نهفته که با ظرافت و لطافت بیان شده. مکری فضایی وهمناک را تخیل کرده و با تنظیمِ اپرایی از نور، رنگ، و سایه بیننده را درگیر مناسبات این دنیا می کند. این فیلم کامل ترین و بهترین فیلم اوست. بی تردید شهرام مکری نوعِ جدیدی از سینما را وارد ایران کرده است؛ سینمایی که به شدت با سینمای بدنه در تضاد است و تاثیرش با گذر زمان بیشتر درک خواهد شد.