از: رضا خبازیان
زمانی که شماره قبل مجله پیک زیر چاپ می رفت، ویروس کرونا تازه ویرانگری خود را آغاز کرده بود و درجه ویرانگری و سرعت پیشرفت اش مردمان جهان را در بهت و شگفتی غیر قابل باوری فرو برده بود. فضای مجازی و برنامه های گوناگون وسایل ارتباط جمعی پر شده بود از نظرات گوناگون صاحب نظران متفاوت برای پاسخ به سئوالی که ذهن همگان را به خود مشغول کرده بود. همگان در پی آن بودند تا در یابند که «جهان بعد از کرونا» چگونه جهانی خواهدبود؟!
من نیز به نوبه خود، نه تنها در جستجوی جواب بودم بلکه پا را از آن نیز فراتر گذاشته بودم و با شادی درونی بسیار به خود وعده می دادم که به زودی شاهد تغییرات شگرفی در روند تفکر و عملکرد بشر خواهیم بود. به همین دلیل، مطلب زیر نور مهتاب را نیز به همان دلخوشی ام اختصاص داده بودم که:
ای ایهالناس، چه نشسته اید که کرونا آمده تا چشم بشر را به حقایقی متوجه نماید که تا چندی قبل از آن حتا امکان تصورش هم نبوده است. اضافه کردم که این ویروس ناچیز به ما نشان داد که دوران بی خبری مردمان به پایان آمده است و از این پس احترام به قوانین طبیعت نُرم زندگی آدمیان خواهد شد و خرافات جای خود را به قوانین علمی خواهند داد و شر خود را از سر بشر کم خواهند نمود. دیگر لازم نیست به سخنان صد تا یک غاز دین فروشان باور داشته باشیم و یا فریب سردمدارانی را بخوریم که با کت و شلوار و کراوات در وسایل ارتباط جمعی ظاهر می گردند و با کلمات زیبا ولی توخالی خود، ما را به پای صندوق های رای بکشانند تا با دست خود آن جماعت را به امروز و آینده خود و فرزندانمان چیره نماییم.
ولی چه رویای شیرینی؟
چون به زودی دریافتم که باید از خواب این رویای شیرین به درآیم و قبل از هر چیز از خوانندگان نوشته ام عذر بخواهم که نوشته ام فقط بازتاب یک رویای شیرین بوده است که با واقعیت جهان انسانی انطباقی ندارد. آنچه مرا از خواب شیرین ام به دنیای تلخ واقعیت کشاند حوادث متعددی بود که در اوج ویرانگری ویروس کرونا در پیرامون مان به وقوع پیوست.
در کشور مادری، خطر ابتلا به ویروس کرونا سردمداران مملکت را واداشت تا زندان های کشور را از اکثر زندانیان خالی کنند و کلیه دزدان و قاچاقچیان و دیگر بزهکاران را به مرخصی طولانی مدت بفرستند تا از صدمات احتمالی این ویروس کشنده در امان بمانند ولی از آزاد کردن زندانیان عقیدتی، فعالان حقوق بشر، اقلیت های مذهبی نه تنها خودداری نمودند بلکه در همان گیر و دار ویرانگری تنی چند از اقلیت های مذهبی را بازداشت نموده و به زندان فرستادند.
باز نیز در کشور مادری مان، پدری دختر چهارده سال خود، رومینا را، به جرم «عشق و دوست داشتن» به قتل رساند و در کوچه و خیابانِ خیالش با سری افراشته به راه افتاد تا از دین و آیین و فرهنگ ارتجاعی حاکم بر جامعه امروز پیروی کرده و از آنها دفاع نماید. با تاسف بسیار دریافتیم که بر اساس همان قوانین ارتجاعی و غیرانسانی حاکم بر جامعه مادری، هیچ مجازاتی شامل حال آن پدر نیز نخواهد بود.
در کشور میزبان مان، پلیس سفیدپوست زانوی خود را به روی گردن یک مرد سیاه پوست گذاشت و آن قدر فشار بر گردن وی وارد آورد تا «جورج فلوید» جان باخت.
باز نیز در کشور میزبان و در گیر و دار ویرانگری ویروس کرونا، اجبار دولت ها به بستن تمامی مراکز مذهبی می توانست این امید را به ارمغان بیاورد که از این پس نگاه آدمیان به سوی علم و دانش متوجه خواهد شد و از باور به خرافات دور خواهند شد. ولی رئیس جمهور کشور میزبان فرمان برخورد تند با تظاهرکنندگان صلح آمیز را صادر می کند تا بتواند – در روزهایی که مردمان این سرزمین با آمار رو به ازدیاد جان باختگان کرونا روبرو هستند و در اعتراض به تبعیض نژادی به خیابان ها ریخته اند – در مقابل یک کلیسا بایستد و کتاب انجیل را بالا ببرد و عکس بگیرد.
از سوی دیگر، در همین سرزمین، چشمم به پستی در فضای مجازی می افتد که یک خانم جوان، که از قضا به شغل طبابت نیز مشغول است، پستی گذاشته است و خوانندگان بی شمار صفحه اش را این گونه نوید داده است که بیست و نُه روز است که روزه داری کرده و در روز سی ام روزه داریش، از طرف یک موسسه بنام فرهنگی دعوتنامه ای برای سخنرانی دریافت کرده است. ایشان این دعوت را، طبق گفته خود، حاصل روزه داری و «تزکیه نفس» خویش می داند.
نگاهی به چند مورد بالا می تواند این سئوال ها را در ذهن شکل بدهد که:
چرا فعالان حقوق بشر، دگر اندیشان، معتقدین به ادیان دیگر باید در زندان ها، بدون رعایت احتیاط های لازم نگهداری شوند ولی بزهکاران و افرادی که مضر جامعه انسانی اند آزاد گردند؟
چرا پدری دست خود را به خون فرزند خود گلگون می سازد؟ کدام شریعت به وی اجازه چنین جنایتی می دهد؟ چگونه این پدر از مجازات بری خواهد بود؟
عمق تبعیض نژادی در سرزمینی که خود را آقای دنیا به حساب می آورد چرا چنین عمیق است که یک پلیس، در مقابل چشم جهانیان، می تواند گردن یک مرد سیاه پوست را زیر زانوی خود تا آن اندازه بفشارد که یک انسان جان ببازد و وی روز بعد نیز همچنان به زندگی روزمره خود مشغول شود که گویا هیچ اتفاقی نیفتاده است؟!
چگونه است که یک بانوی طبیب که در کشور مدرنی چون آمریکا زندگی می کند نمی تواند در مخیله اش این نکته را جای دهد که دعوت یک موسسه فرهنگی هیچ ربطی به روزه داری یا روزه خواری ایشان نمی تواند داشته باشد؟ چگونه قادر به درک این نکته نیست که اعتقاد مذهبی وی در اجرای مناسک مذهبی مورد علاقه اش یک امر کاملا خصوصی است و نیازی به بوق و کرنا و دمیدن آن در صفحه دنیای مجازی اش ندارد، مگر این که هدف، تظاهر است که دیگران وی را شخصی با تقوا بدانند و هیچ چیز دیگر و دوستان هم پالکی اش کامنت بگذارند که «خانم دکتر عزیز، روزه هاتون قبول باشد» که گویی روزه، امتحان رانندگی است که قبولی و رفوزگی دارد؟! آیا ایشان بیماران خود را با تشویق آنان به نماز و روزه معالجه می کند یا دعای چهل بسم الله به یقه آنان آویزان می کند یا آنان را به آزمایشگاه ها و داروخانه ها روانه می سازد؟
تمامی موارد بالا است که نشان می دهد کاری از دست این ویروس اعجاب آور هم ساخته نیست. تمایل به تبعیض نژادی، رغبت به تظاهر مذهبی، سعی در فریب دادن مردمان، نداشتن اعتقاد به حق حیات برای همه انسان ها معضلی روبنایی نیست که یک شبه آمده باشد و یک شبه هم رخت بندد.
اگر در اوج ویرانگری کرونا، خانم طبیب روزه داریش را به رخ مردم بکشاند، پلیس عمق نژادپرستی خود را نشان دهد، رئیس جمهور انجیل به دست در مقابل کلیسا عکس بگیرد، پدری فرزند خود را هلاک کند، ارزش جان فعالان حقوق بشر و دگر اندیشان و اقلیت های قومی و مذهبی برای سردمداران هیچ باشد، آیا جهان بعد از کرونا می تواند جهانی بهتر باشد؟!
آیا تغییراتی که اکثریت ساکنین کره زمین به دنبال آن هستند و عدالتی را که تظاهرکنندگان چند هفته گذشته در خیابان های اکثر کشور های جهان فریاد کرده اند چگونه به وقوع خواهد پیوست؟ این نخواهد بود مگر که به طور جدی ساختار فکری خویش را دگرگون سازیم و خود و افکارمان را در مقابل آینه زلال علم و دانش و منطق باز بینی و بازسازی نماییم.
آیا خواهد شد؟ یا این هم زهی خیال باطل است؟
چه خوش سروده است استاد شفیعی کدکنی که:
«… آه از این قوم ریایی که در این شهر دوروی
روزها شحنه و شب باده فروشند همه…»