گذری در ادبیات کهن
سارا وزیر زاده
برخی از شهرها در فرهنگ ایرانی و ادبیات فارسی از شهرت ویژه ای برخوردار هستنند: «زیره به کرمان آورده» یا «انگار از سفر قندهار برگشته». در شعر شاعران قدیم فارسی نیز به شهرها و نمادهایشان اشاره شده است. حدود العالم قدیمی ترین کتاب جغرافیا به زبان فارسی است که در سال 372 قمری (982 میلادی) به دست نویسنده ای ناشناس نگاشته شده است. این کتاب اطلاعات ارزشمندی در باب جغرافیای تاریخی، اقوام و مذاهب مختلف، محصولات کشاورزی، و… دارد. در این سلسله مقالات برآنیم تا با تصور قدما در مورد برخی مناطق جغرافیایی آشنا شویم و ویژگی های طبیعی، زیستی و فرهنگی این مناطق را بر اساس این کهن ترین کتاب موجود در زبان فارسی مرور کنیم1. شیوۀ کار بر این است که ابتدا اطلاعات این کتاب در درون گیومه («») آمده و توضیحات تکمیلی و نمونه اشعار در ادامه ذکر شده است.
قسمت اول این مقاله در شماره گذشته پیک (189) آمد. اکنون قسمت دوم تقدیم می شود.
تُغُزغُز (به معنای «نُه قبیله»): «در غرب چین واقع است و مهم ترین ناحیه اقامت ترکان است. پادشاهان ترکستان بیشتر از همین ناحیه بوده اند. مردمان جنگجویی دارد با سلاح های بسیار که کوچ نشینند. از این ناحیه مشک بسیار خیزد و روباه سیاه و سرخ و ملمّع و موی سنجاب و سمور و قاقم و گاومیش. سرزمینی کم ثروت است و دارایی های آنان ابزار جنگی است و گوسفند و گاو و اسب. این سرزمین رودهای فراوان دارد و مردم این سرزمین توانگرترینِ ترکان هستند. تاتارها هم گروهی از تغزغزها هستند.»
تاتار هم در ادبیات فارسی به خاطر مشکش معروف بوده است:
آهوی طبع بنده چنین مشک می دهد کز پارس می برند به تاتارش ارمغان
سعدی
حمله مغولان به ایران، توسّعاٌ حمله تاتار به ایران خوانده شده:
هرکجا رو می نماید می برد یک شهر دل ترک تاتارست پنداری به یغما می رود
قاآنی
آسمان با ما سر پیکار داشت در بغل یک فتنه ی تاتار داشت
اقبال لاهوری
گمان دانسته بود از پیش کایرانی گروه دارد از پی سرنوشت غز و تاتار لعین
ملک الشعرای بهار
شب غارت تتاران همه سو فکنده سایه تو به آذرخشی این سایۀ دیوسار بشكن
شفیعی کدکنی
یغما: «ناحیه ای است با کشت و زرع بسیار اندک. در آن صید بسیار صورت می گیرد. دارایی مردم اسب و گوسفند است. مردمانی جان سخت و قوی و جنگجو دارد با سلاح بسیار. پادشاه آن از فرزندان پادشاه تغزغز است. یغماییان قبیله های بسیار دارند و عام و خاص از پادشاه خود اطاعت می کنند. کاشغر از شهرهای معروف آن است.»
مفهوم یغما در ادبیات ما با غارت پیوند خورده است، مانند این ابیات از حافظ:
فغان کین لولیان شوخ شیرین کار شهرآشوب چنان بردند صبر از دل که ترکان خوان یغما را
علم و فضلی که به چل سال دلم جمع آورد ترسم آن نرگس مستانه به یغما ببرد
یا
گفتمت که به یغما رود دلت سعدی چو دل به عشق دهی دلبران یغما را
سعدی
نکته قابل توجه این است که شاعران تا چند قرن پس از اسلام یغما را در معنای مکان به کار می برده اند و برای بیان منظور خود با آن ترکیبات مختلف می ساخته اند اما در قرون متأخر یغما در معنی مطلق «غارت» به کار رفته است:
با غمزۀ غارتگر ترکانه درآ از در هم خانه به یغما بر، هم شهر مُسخّر کن
فروغی بسطامی
خَلُّخ: «در غرب تبت واقع است. هوای معتدل دارد و آب های روان و مردمانی صمیمی و خوشخو و گرم. شغل مردم آن صیادی و کشاورزی و چوپانی و دارایی آنان گوسفند است. مردمانی جنگ آورند و در اسب سواری ماهر و همیشه برنده.»
تا فروغی رخ آن ترک ختایی دیدم فارغ از خلخ و آسوده ز کشمیر شدم
فروغی بسطامی
چِگِل: «در اصل متعلق به خلخ است اما بسیار پرجمعیت است. مردم ثروتمندی دارد و دارایی های ایشان گاو و گوسفند و اسب است. بعضی از آنان آفتاب و ستارگان را می پرستند. مردمانی خوش ذات و گرم و مهربان هستند.»
ظاهراً مردم آن شهر به زییایی معروف بوده اند و بدین مناسبت شاعران در اشعار خود خوبرویان را بدین شهر نسبت داده یا به مردم این شهر تشبیه کرده اند:
در چار سوی دل نشین کز هشت بستان خوش تری نقش تو، ای شمع چگل، بیرون دهم زین آب و گل
امیر خسرو دهلوی
سجده کرده پیش جمالت بت چگل مطلوب خلق عالم و محبوب اهل دل
سیف فرغانی
غوز: «ناحیه ای در غرب ماوراءالنهر و شمال دریای خزر. مردمی گستاخ و بددل و حسودند. دامدار و کوچ نشین. عده زیادی به بازرگانانی هم مشغولند. به پزشکان احترام می گذارند و جادوگران در بین آنها قدرت زیادی دارند. هیچ شهری ندارند و کوچ نشینند. هر از چندی به سرزمین های مسلمانان حمله می کنند و غارت می کنند و باز می گردند. هر قبیله ای برای خود رئیسی دارد از بس که با هم ناسازگارند.»
غزان (غوزان) در قرن ششم هجری به خراسان حمله کردند و بسیاری از بزرگان ایران را کشتند. حمله آنان به ایران در ادبیات فارسی بازتاب گسترده ای داشته است. برای مثال بر طبق این بیت از خاقانی، غزان آن قدر خاک در دهان «محی الدین» ریخته اند که مرده است:
محیی الدین کو دهان دین بدر آکنده بود کافران غز دهانش را به خاک آکنده اند
خاقانی
بهار هم به همین نکته اشاره می کند:
آنچه از خیل غزان در دورۀ سنجر گذشت در دهان اهل دانش فرقۀ غز خاک ریخت
ماوراءالنهر: «ناحیه ای است که از شرق به تبت از غرب به غوز و از جنوب به خراسان می رسد. سرزمینی وسیع و آباد و با داد و عدل است و مردم آن جنگاور و تیرانداز و پاکدین هستند. بسیاری از ایشان به بازرگانی مشغولند. معدن های طلا و نقره و داروهای گیاهی مانند زاج و زرنیخ و گوگرد و نوشادر دارد. شهرهای آن عبارتند از:
بخارا: شهری بزرگست و آبادان در ماوراءالنهر، پایتخت پادشاه مشرق است. جایی نمناک است و بسیار میوه و با آب های روان و مردمان آن تیراندازند و جنگاور.»
بخارا پنجمین شهر بزرگ ازبکستان و مرکز ولایت بخارا است. بخارا پایتخت حکومت سامانیان و از مهم ترین شهرهای خراسان بزرگ بوده است، بزرگ و آباد و ثروتمند و پر از مدارس دینی. در اشعار فارسی به جنبه های مختلف اهمیت بخارا پرداخته شده است. مثلا در این بیت ناصر خسرو به مرکزیت علوم دینی آن اشاره شده:
اینجاست به یمگان تو را دبستان در بلخ مجویش نه در بخارا
و کسایی مروزی از شکوه و عظمت آن می گوید:
گر تخت خسروانی ور نقش چینیانی ور جوی مولیانی پیرایۀ بخارا
هم نگذرم سوی تو هم ننگرم سوی تو دل ناورم سوی تو اینک چک تبرّا
و در این بیت از امیرخسرو فتح بخارا کاری عظیم است:
به صیت حسن گرفت آن بت سمرقندی چو کشور دل ما خطه بخارا را
سغد: «شهری که در مشرق جایی از آن آبادتر نیست، با آب های روان و درختان بسیار و هوای خوب و مردمانی مهمان نواز و گرم و دین دار.»
سُغد پس از ایرانویج دومین سرزمین باشکوهی بوده که توسط اهورامزدا خلق شده است. این منطقه به دست کوروش به شاهنشاهی هخامنشی ضمیمه شده بود.
سمرقند: «شهری بزرگ و بازرگانان از همه دنیا به این شهر می آیند و مقرّ مانویان است. در آن نوعی کاغذ ساخته می شود که به آن را تمام دنیا می برند.»
سمرقند نیز مانند بخارا یادآور شکوه و عظمت پادشاهی سامانی است و همواره از رونق و عظمت آن یاد می شود. به همین خاطر است که حافظ حاضر است هر دو شهر را به خال هندویی ببخشد.
به یک هفته بر آید مر ترا از کوه زر رویان بخارا و سمرقندست روی و چشم آن کشور
فرخی سیستانی
به یمن سایه چتر فلک سای خداوندی خراسان غیرت چین شد ز ترکان سمرقندی
جامی
در سمرقند مانده ای تا چند خوش روان شو چو عارفان تا چند
شاه نعمت الله ولی
رودکی، پدر شعر فارسی، هم اهل سمرقند است و حافظ در موردش سروده:
خیز تا خاطر بدان ترک سمرقندی دهیم کز نسیمش بوی جوی مولیان آید همی
کیفیت کاغذ سمرقندی سبب رونق تجارت آن شد، به طوری که سمرقند را به مرکز تجارت آن تبدیل کرد. حتی مرغوبیت این کاغذ منجر به گرانی و اشتهار آن گردید، به طوری که از انواع مختلف آن در همه جا، با رغبت و تحسین استقبال می شد و در اندازه های مختلف کاربرد پیدا کرد و به تمام بلاد اسلامی صادر می شد.
خجند: «شهری است که در آن کشت و زرع بسیار می شود. انار آن معروف است و مردمی جوانمرد دارد.»
فرغانه: «ناحیتی است آبادان. در آن کوه ها و رودهای زیادی است. دَرِ ترکستان است و در آن بردۀ ترک فراوان است. در کوه های آن معدن طلا و نقره و مس و سرب و نوشادر و جیوه است و گیاه هایی که در داروهای عجیب به کار می رود. پادشاهان فرغانه را «دهقان» می خوانند.»
فرغانه در ادبیات ما مثالی از دورترین نقطه زمین بوده است:
مأوایی نه در کوه و نه در صحرا مرا چه مکّه چه بطحا چه ترکستان چه فرغانه
حکیم نزاری
گفتم ز کجایی تو تسخر زد و گفت ای جان نیمیم ز ترکستان نیمیم ز فرغانه
نیمیم ز آب و گل نیمیم ز جان و دل نیمیم لب دریا نیمی همه دردانه
غزلیات شمس
چاچ: «ناحیه ای بزرگ و آبادان است و مردمی جنگجو و ثروتمند. کمان و تیر خدنگ آن معروف است.»
فردوسی از کمان چاچی سخن گفته است:
خم آورد رویین عمود گران شد آهن به کردار چاچی کمان
و همچنین خواجوی کرمانی:
ترک من گوئی که بازش خاطر نخجیر بود کابرویش چاچی کمان و نوک مژگان تیر بود
۱ ـ در نگارش این مقاله از کتاب «حدودالعالم من المشرق الی المغرب با مقدمه بارتولد، تعلیقات مینورسکی، ترجمه میرحسین شاه با تصحیح و حواشی مریم میراحمدی، غلامرضا ورهرام، تهران، دانشگاه الزهرا، 1372» و سایت های «لغتنامه دهخدا»، «گنجور» و «ویکی پدیا» استفاده شده است.
سارا وزیرزاده فارغ التحصیل دکتری زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه تهران است. او بیش از پانزده سال در تهران به آموزش زبان و ادبیات فارسی به دانش آموزان و دبیران مشغول بوده و از سال 2011 استاد زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه سمنان می باشد.