از: رضا خبازیان
درگذشت استاد محمد رضا شجریان، گرچه نابهنگام نبود ولی هر زمانی که اتفاق می افتاد، چه ده سال قبل و چه ده سال بعد، فقدانش به همان میزان جانگداز می بود که بود.
اصولا هنرمندانی که بدین درجه متعالی از هنر دست می یابند، از طریق دریچه آثار خود، با روح جمعی یک ملت ارتباطی تنگاتنگ ایجاد می کنند و در دل و خاطره مردمان سرزمین خویش، و حتی مردمان جهان، می نشینند. از این رو است که فقدان این گونه هنرمندان، که با بسته شدن ناگهانی این دریچه عاطفی همراه است، تا اعماق وجود مردمان خویش را متاثر می سازد.
استاد شجریان ، بدون شک از این دسته از هنرمندان بود.
وی، در آستانه بیست سالگی اش، قدم به دنیای هنر موسیقی ما گذاشت و به استثنای سه یا چهار سال آخر عمر پربار خویش که با این بیماری هولناک دست به گریبان بود، آنچه را که در توان داشت به کار بست تا راه تعالی و ترقی هنر خویش و در نتیجه هنر موسیقی آوازی ما ایرانیان را همواره بپیماید.
برای پی بردن به راز موفقیت وی در به دست آوردن چنین مقام دست نیافتنی، بایستی که به چندین عامل گوناگون توجه داشت.
اولین عامل، صدای یگانه ای بود که وی در حنجره داشت. صدایی گرم با کیفیتی جان فروز که در تاریخ موسیقی ما ایرانیان کم سابقه بوده است.
دومین عامل، آگاهی کامل وی به این استعداد شگفت خویش بود و وقوف کامل به ارزش فرهنگی استعداد نهانی اش. همین عامل بود که در وی حس مسئولیت غیرقابل باوری را به وجود آورده بود تا هیچ گاه قدم در مسیر باطل نگذارد.
سومین عامل، هوش و ذکاوت فوق العاده اش بود در شناخت موقعیت منحصر به فرد هنر آواز ایران. برای وی، هنر موسیقی آوازی ما ایرانیان سرزمینی بود بکر و دست نخورده، دشتی بیکران که به قله ای بسیار مرتفع و شاید دست نیافتنی منتهی می شد.
چهارمین عامل، حس قوی کنجکاوی وی بود در یافتن راهی که بتواند صعود وی را به منتهای ارتفاع این قله ممکن سازد. همین حس کنجکاوی بود که وی را بر آن داشت تا نگاهی تاریخی به هنر آواز ایران بیندازد و با تلاش بسیار، خود را در محضر اساتید مسلم این رشته، چون استاد دوامی و استاد برومند بنشاند تا چکیده تاریخ موسیقی را از آنان بیاموزد. شاید در محضر این اساتید بود که با هوش و ذکاوت خود توانست به اهمیت بسزای شعر فارسی پی ببرد و تا واپسین روزهای دوران طلایی هنر خویش نه تنها در مطالعه نمونه های گوناگون شعر فارسی دانش آموزی منضبط و مصمم باقی ماند بلکه در ادای معانی عمیق شعر فارسی نیز سرآمد روزگار خود شود.
عامل پنجم را باید در زمانی دانست که وی در نیمه راه رسیدن به هدف نهایی خویش بود. بیش از سی سال نداشت که دریافت هنرمندان دیگری نیز از گوشه ها و زوایای مختلف قدم در این دشت بیکران بکر گذاشته اند و بر آنند تا همانند وی، مسیر دستیابی به این قله مرتفع هنری را عاشقانه در نوردند. هنرمندانی که چون وی، از محضر اساتیدی چون جلیل شهناز، حسن کسایی، استاد بیگجه خانی، علی اکبر خان شهنازی، احمد عبادی و… به هنر والای ردیف های سازی مزین گشته بودند و ارزشمندترین همراهان وی در دستیابی به آن قله مرتفع می توانستند باشند. بدون شک پیوند استاد محمد رضا شجریان با اساتیدی چون پایور، مشکاتیان، لطفی، علیزاده، معروفی و محجوبی و همنشینی وی با شاعران معاصر خویش چون کسرایی، ابتهاج، مشیری و اخوان ثالث هر یک بوستانی شد تا به تزیین هر چه بیشتر مسیر ترقی و تعالی وی و موسیقی ایران بیانجامد. از این رو بود که استاد محمد رضا شجریان با اجرای تصنیف های متعدد که اکثرا ساخته اذهان خلاق همراهان بنام خود بود قادر شد تا از اشعار برگرفته شده از متون قدیمی زبان فارسی (مولانا و عطار) تا آخرین سروده های شعر نوین و معاصر ایران بهره گیرد و به یادماندنی ترین آثار موسیقی ایران را به عاشقان موسیقی ایران هدیه نماید. ارائه این آثار، نه تنها به جلال و جبروت هنر موسیقی ما عظمتی شگرف بخشید بلکه وی را نیز در راه دستیابی به هدف ایام جوانی خویش یاری داد و نام وی را به همراه استادانی نامآور چون لطفی و علیزاده و مشکاتیان بلند آوازه ساخت.
ششمین عامل را باید در برگزاری جشن های هنر شیراز، حضور استادان پیرنیا و ابتهاج در رادیو و تاسیس مرکز حفظ و اشاعه هنر موسیقی ایران دانست که باعث همکاری نزدیک اساتید موسیقی ما شد و توانست صدای وی و آثار ساخته شده بزرگان موسیقی ما را در گوش مردمان فرهنگ ایران بنشاند و با این کار راه جاودانگی وی و دیگر اساتید موسیقی را هموار نماید.
به گمان من، بی انصافی است اگر در کنار دلیل های بالا اشاره ای نداشته باشیم به هفتمین عامل مهمی که در اسطوره سازی استاد شجریان و دیگر هنرمندان همراه و هم پیمان وی نقشی اساسی را ایفا نمود و آن تغییر بنیادین در ساختار سیاسی و اقتصادی ایران بود. با نگاهی گذرا به شرایط اقتصادی دورانی که هنوز استاد محمد رضا شجریان قدم در راه هنر موسیقی ایران نگذاشته بود به خوبی نشان می دهد که در آن زمان، موسیقی ما، هنری تجریدی و اشرافی بود که به طور اخص، بیشتر در محافل اشراف شنونده داشت. در آن زمان ساختار سیاسی و اجتماعی ایران بر اساس «حاکمان و رعایا» طبقه بندی می شد و خبری از مردم و ملت در کار نبود. نمونه بارز آن را در تاریخ موسیقی خود به «موسیقی قاجار» می شناسیم. در دوران حکومت سلسله پهلوی بود که بر اساس ضرورت زمان، واژه های «دولت و ملت» شکل گرفت و باعث به وجود آمدن طبقه متوسطی گردید که تا قبل از آن یا وجود خارجی نداشت و یا فاقد بُعد تاثیرگذار سیاسی و اجتماعی بود. حضور طبقه متوسط با دارا بودن توان مالی از یک طرف و داشتن عِرق ملی و اهمیت بخشیدن به هنر والای ملی از طرف دیگر توانست سالن های برگزاری برنامههای موسیقی را پر کند و با خرید نوارها و سی دی ها، امکان ورود نواهای موسیقی را به درون خانه ها ممکن سازد. توان مالی طبقه متوسط به نوعی ضامن بقای هنرمندان شد و آنان را با این امکان روبرو ساخت که نیازی به تهیه امکانات زندگی خویش با پرداختن به مشاغل متفرقه نداشته باشند و تمامی هم و غم خود را در راه اعتلای هنر خویش صرف نمایند. این بخش با مهاجرت ایرانیان به خارج از کشور شکلی بسیار حیاتی به خود گرفت . حمایت بی دریغ و حضور شگفت انگیز ایرانیان خارج از کشور نه تنها در سالن های کنسرت بلکه در امر خرید سی دی های ضبط شده توانست در موقعیت مالی این هنرمندان ارزنده نقش اساسی بازی نماید. توجه سازمان های هنری جهان، از جمله ورلد میوزیک، پی آمد دیگری از توجه ایرانیان خارج از کشور به شمار آمد تا امر گذران زندگی این هنرمندان را تسهیلی موثر بخشد.
و بالاخره نوبت می رسد به هشتمین عامل مهم و موثری که استاد محمد رضا شجریان را اسطوره جاودان ایران نمود و آن «انقلاب ایران» بود و هر آنچه را که در پی داشت.
در دهه پنجاه خورشیدی، مقوله آزادی و دموکراسی سرانجام در کنار رفاه اقتصادی نشست و به یک حق مسلم تبدیل شد. این روند تازه، موج خروشانی در جامعه پدید آورد و حس به حساب آمدن و نظر داشتن و احترام به آزادی بیان را در گفتمان جامعه نشاند. جامعه هنرمندان موسیقی نیز، که از قبل از سال های انقلاب کوشش اعم خود را در بازسازی آثار گذشتگان، همچون آثار شیدا و عارف، به کار بسته بودند بر آن داشت تا با عموم جامعه ایران همگام و همراه شوند که به نوبه خود، منجر به خلق آثار گرانبهایی شد که با نام «چاووش ها» و صدای استاد محمد رضا شجریان و استاد شهرام ناظری به طور وسیع در سراسر ایران پخش گردید. این حرکت اجتماعی، موسیقی ما را به مرحله متعالی یک هنر متعهد ارتقا داد که نه تنها جدا از مردمان سرزمین خود نیست بلکه با همراهی و همگامی صدای موزون ایرانیان نیز هست. صدای استاد محمدرضا شجریان و استاد شهرام ناظری بود که همنوا با مردم کوچه و بازار به رنگ آمیزی حال و هوای اجتماعی و سیاسی پرداخت و برای اولین بار پس از انقلاب مشروطیت، موسیقی به حربه ای موثر برای دستیابی به حرمت انسانی تبدیل شد. حضور نسل جوان که از چند سال قبل از آن متوجه هنر موسیقی والای ایران شده بود به پشتوانه ای عظیم تبدیل شد تا نوای موسیقی و صدای استاد محمد رضا شجریان را از خط زمان عبور داده و به جاودانگی برساند. اجرای تصنیف هایی چون «شب است و چهره میهن سیاهه» قبل از پیروزی انقلاب و «ایران، ای سرای امید» بعد از پیروزی انقلاب از نمونه های بارز این حرکت بود. با تاسف بسیار، گرچه پیامد آن حرکت عظیم اجتماعی و سیاسی متضاد با روند آن گفتمان تاریخی شد ولی در اصلیت فریاد حق طلبی ایرانیان در کل و جامعه هنری به طور اخص خللی وارد نیاورد. اجرای تصنیف هایی چون «فریاد»، «خانه ام آتش گرفته است» و بالاخره «تفنگت را زمین بگذار» یادآور روزگاری شد که صدای حق طلبی هیچ گاه خاموش نگشت. سهمی را که همراهی و همگامی استاد شجریان در شکوفایی این نیاز بدون شک اجتماعی و سیاسی بازی نموده است غیر قابل انکار است.
گرچه تصنیف های اجرا شده ساخته و پرداخته اساتید همراه و همگام با استاد شجریان هستند ولی نباید از نظر دور داشت که در هر یک از این مجموعه ها، این استاد شجریان بود که با انتخاب اشعار و غزل ها بخش بداهه خوانی این آوازها را به عهده داشت و نشان داد که وی با شناخت کافی از وزن و محتوای اشعار انتخابی به خوبی به نفس کار خویش با هدف ایجاد ارتباط با شنوندگان کارهای آنان واقف است و به همین دلیل است که او را «خسروی آواز ایران» نامیده اند. نامی که بی شک برازنده اوست. گرچه فقدانش دردآور است ولی جایگاه منیع او در آسمان هنر ایران برای همیشه پاینده خواهد بود.
نکته آخر را باید در خوش شانسی و بخت بلند خودمان بدانیم که در عصر این اساتید زیستیم و شانس برخورد نزدیک با اکثر این اساتید را داشتیم . هر یک از ما با شرکت در برنامه های آنان و حتی کمک به برگزاری این گونه برنامه ها، سهم هر چند کوچک ولی مهمی را در پیشبرد اهداف فرهنگی خود و دیگر ایرانیان بازی کردیم.
استاد شجریان دیگر در بین ما نیست ولی یاد و خاطره او در دل تمامی ایرانیان هوادار هنر ملی برای همیشه جاودان خواهد بود.
پیکر استاد شجریان در کنار پیکر حکیم ابوالقاسم فردوسی و مهدی اخوان ثالث آرمیده است. پیکرهایی که جملگی در یک پدیده جان افروز با هم نقطه مشترک دارند. هر سه به بقای فرهنگ و هنر ایران زمین می اندیشیدند و هر سه با دل هایی مملو از مهر ایران زمین در خاک توس آرمیده اند.
روانشان شاد باد.