نوشته: لیلی مژدهی
ترجمه از انگلیسی: مرسده بصیریان
در آخرین مقاله ام دربارهٔ بدنامی خدمات روان درمانی در جامعهٔ ایرانی نوشتم. گفتم که بسیاری از مهاجران و پناهندگان در درجهٔ اول بر بقای خود تمرکز می کنند و اغلب قادر به پرداخت هزینه های خدمات سلامت روان نیستند. چالش های دیگر می تواند شامل عدم دسترسی به اینترنت یا وسیلهٔ نقلیه برای رسیدن به قرارهایشان باشد. هم چنین تعداد کمی از متخصصین سلامت روان هستند که در مورد حساسیت های فرهنگی، آموزش دیده اند و یا برای مراجعین خود مترجم دارند. قبلاً دربارهٔ این واقعیت نوشتم که ایرانی ـ آمریکایی ها با چالش های سلامت روان روبرو هستند و نیز نوشتم که چگونه باید صحبت کردن دربارهٔ سلامت روان را عادی کنیم تا بتوانیم توجه و رسیدگی و منابع لازم را برای کسانی که نیازمند حمایت هستند فراهم آوریم. در این مقاله به معنای اصطلاح معروف «مراقبت از خود» می پردازم و این که چگونه تعداد بی شماری از رسوم و هنجارهای فرهنگ ایرانی می تواند به عنوان شیوه های مراقبت از خود به حساب آید. جوامع بومی در سرتاسر دنیا به طور طبیعی به تمرینات مراقبت از خود می پردازند چرا که شیوه های زندگی آنان تعادل میان ذهن، جسم، روح و احساسات را تعلیم می دهند.
پیش از دوران استعمار «مراقبت از خود» توسط مردمی انجام می شد که به خود، جامعهٔ خود و سرزمینی که با آن در هماهنگی می زیستند احترام می گذاشتند. در دههٔ هفتاد حزب پلنگ سیاه (بلک پنتر) مراقبت از خود را به عنوان حرکتی برای دوام آوردن در میانهٔ نژادپرستی و خشونت سیستماتیک آن دوران تشویق می کرد.
ایجاد کلینیک های سلامت جمعی نمونه ای است از این که حزب بلک پنتر به عنوان حرکتی برای بقا و مقاومت، به مراقبت از خود می پرداختند. مراقبت از خود عملی است که با پرداختن به آن به بهبود وضعیت روحی، احساسی و فیزیکی خود اهمیت و ارجحیت می دهید.
جامعهٔ ما به سخت کوشی و انعطاف پذیری خود می بالد. این گونه است که باید مشخص کرد که اختصاص زمانی به استراحت و آسوده بودن به معنای تنبلی و یا فقدان همت بلند نیست. با در نظر گرفتن تعریف جدید استراحت، به عنوان ابزاری قدرتمند برای موفقیت و نیک بختی، دلیل دیگری که برای دست کم گرفتن «مراقبت از خود» در جامعهٔ ایرانی ـ آمریکایی می توان ذکر کرد این است که ما فرهنگی جمعی داریم، فرهنگی که در آن دوستی، ارتباط و توجه و رسیدگی به دیگران ارجحیت دارد. طرز فکر ما برای جمع ارزش بیشتری قائل است تا فرد. به نظر من مراقبت از خود به معنای نادیده گرفتن اجتماع نیست، بلکه نشان دهندۀ تعهد به مراقبت از خود است تا بتوانی هنگامی که جامعه به تو نیاز دارد حاضر باشی.
مادربزرگ من نمونهٔ کاملی است از کسانی که از خود و نیز از جامعهٔ خود مراقبت کرده است. او از زمانهٔ خود جلوتر بود و این برای من مایهٔ مباهات است که بدانم او بعد از مهاجرت به آمریکا مدت زمان خاصی را اختصاص داده تا بتواند همسر، مادر، دوست و عضو بهتری برای جامعه باشد. افراد مختلفی در جامعهٔ ما با از سر گذراندن انقلاب، جنگ، مهاجرت و فرهنگ پذیری، درجات گوناگونی از تراژدی را تجربه کرده اند. مادرم داستان تلخی را به یاد می آورد که مادربزرگم در چند ماه ابتدایی مهاجرت به آمریکا هر روز در حالی که بارانی بلندی روی پیژامهٔ خود پوشیده بوده او را از مدرسه به خانه می آورده. او در چند ماه اول مهاجرتش همواره پیژامه به تن داشته چرا که سوگوار بوده. مادربزرگم سوگوار از دست دادن کشورش، دوستانش، جامعه اش و تمام چیزهایی بوده که در زندگی برایش آشنا و نزدیک بوده اند. یکی از راه هایی که او این احساس فقدان را هدایت کرده ارتباط با جامعهٔ تازه شکل گرفتهٔ زنان ایرانی مهاجر بوده است. او با گروهی از مادران ایرانی آشنا شد که چند بار در هفته برای ورق بازی و «درد دل» دیدار می کردند. آنها دربارهٔ موضوع های مختلفی که همگی مرتبط با وضعیت شان به عنوان مهاجر بوده حرف می زدند؛ چقدر دل شان برای سرزمین شان تنگ شده، چگونه در کشور جدیدشان دوام بیاورند و چگونه به فرزندان شان کمک کنند تا در این فرهنگ جدید پیش بروند در حالی که همچنان آداب و رسوم و ارزش های ایرانی را محترم شمارند. این گروه هم چنین اطلاعات و منابع خود را به اشتراک می گذاشتند، از شماره تلفن دکتر و وکیل مهاجرت گرفته تا کلاس های انگلیسی و آشنا شدن با سیستم مدارس فرزندان شان. این گروه به تجربهٔ جمعی فقدان احترام می گذاشت و از تجربهٔ تک تک افراد در زمینهٔ هویت ایرانی، مهاجرت و جامعهٔ مهاجرین ایرانی حمایت می کرد.
در آمریکا ممکن است نسل جوان تر این کار را «گروه درمانی» بنامد. صرف نظر از هر اسمی، هدف اصلی یافتن حمایت و عشق در جامعه است. باید به یاد داشته باشیم که ما راه های زیادی برای مراقبت از خود داریم که شاید در نظریهٔ «مراقبت از خودِ» غربی تعریف نشده باشند اما در بستر فرهنگی ما جای دارند. فرهنگ ایرانی پر است از رسوم غنی فرهنگی و معنوی که سلامت و حال خوش ما را در جامعیت انسانی مان پرورش می دهند. می توان گفت مراسمی مانند نوشیدن چای بعد از ظهر با یکدیگر، گرفتن فال قهوه، و گروه خوانی اشعار حافظ و مولانا، دورهمی های خانوادگی و دوستانه و دود کردن اسپند، همه کارهایی در راستای مراقبت از خود به حساب می آیند. برای من کشف تمرین های قدیمی به منظور یافتن شادمانی و سلامتی روح و جسم که اجداد من به آن می پرداختند، بسیار روشنگر بوده است. دانستن دعاها، ضرب المثل ها، داروهای طبیعی و درمان هایی که مادر مادربزرگم در زندگی روزمرهٔ خود انجام می داده بسیار جالب است. او فرهنگ و آداب و رسوم را می زیسته و با آن زنده بوده. برای من مایهٔ مباهات است که دربارهٔ تاریخچه و فرهنگ خانواده ام بدانم که دیدی واقع بینانه از آنچه هستم و جایی که از آن آمده ام به من می دهد.
برای من حفظ و به خاطر داشتن گذشته تبدیل شده به بخشی از مراقبت از خودم. هم چنین لحظه ای درنگ و نوشیدن یک فنجان چای ایرانی هر روز صبح تبدیل شده به بخشی از سیستم من در یافتن حال خوش. برای من سایر کارهای آیینی مثل گفتن دعایی کوتاه هنگام شروع رانندگی و نیز غذا پختن برای خانواده ام، شیوه ای است در مراقبت از خود. فارسی حرف زدن و آموختن اشعار فارسی برای من راهی است که از طریق آن از خودم مراقبت می کنم. دانستن این مسئله که بسیاری از آداب و رسوم خاص فرهنگی به بهبود سلامت روح و جسم کمک می کند توانایی زیادی به من داده است. از همهٔ کسانی که وقت گذاشته و این مطلب را مطالعه کردند دعوت می کنم این شیوه ها را امتحان کنند.