به کارگردانی صفی یزدانیان
محصول سال ۱۳۹۷
اولین سکانسِ «ناگهان درخت» این گونه آغاز می شود: فرهاد رویِ ملحفه ای سفید دراز کشیده و نوزادی تازه به دنیا آمده را در آغوش دارد. او به دوربین که درست بالای سرش قرار دارد خیره شده. صدایش در پس زمینه شنیده می شود که می گوید: «آخیش، بالاخره زاییدم». این آغاز متفاوت، نوید فیلمی پرکشش و پیچیده را می دهد که قرار است فکر بیننده را به خود مشغول کند. در همین سکانسِ اول، صفی یزدانیان زایش را به عهده شخصیت مرد می گذارد؛ او را بارور می کند؛ نماد حیات را به او می بخشد و تریبون فیلم را به او واگذار می کند. «ناگهان درخت» روایت فرهاد است که در جست و جوی سرگذشت خود به دنبال بهانه ای است که او را به زندگی وصل کند.
دومین فیلم بلند صفی یزدانیان داستان فرهاد، مردی ۵۰ ساله است که در حضور روانکاو خود، مشغول تعریف کردن روایت زندگی خود از کودکی تا به امروز است. فیلم با روایتِ غیرخطی خود، بخشی از کودکی فرهاد را نشان می دهد، سپس به زمان حال می آید، و بعد به دوران جوانی، میانسالی و کودکی باز می گردد. این چیدمان به هم ریخته فیلم، ما را با ذهنیت پیچیده فرهاد آشنا می کند؛ این که نقطه عطف زندگی او مشخص نیست و ممکن است جایی در کودکی، نوجوانی، جوانی، حال و حتی آینده باشد. یزدانیان در خلال این تکه های پراکنده در فیلم، شناختِ بسیار خوبی از شخصیت اصلی به ما ارائه می دهد. فرهاد یک مرد بسیار احساساتی است و خصلت های رایج مردانه کمتر در او دیده می شوند. به عنوان نمونه، او از رانندگی بیزار است و هیچ گاه آن را را یاد نگرفته. او عاشق شعر و داستان است و زندگی برایش بیشتر شبیه به شعر است؛ او بسیار عاشق پیشه است و تمام خاطرات زندگی خود را – از اولین عشق زندگی اش در مدرسه، تا رابطه نزدیک با مادرش، عشق به سینما و ادبیات، دوران زندان و عشق به همسرش – با دقتی باور نکردنی به زبان می آورد. درست مانند شهرزادِ قصه گو که در هزار و یک شب با داستان گفتن فضای ملتهب را آرام می کند، فرهادِ ناگهان درخت با بازگو کردن داستان های زندگی اش فضای فیلم را لطیف می سازد. یک سکانس بسیار درخشان در فیلم وجود دارد که در آن فرهاد و همسرش عکس های سونوگرافی فرزندشان را به مادر فرهاد نشان می دهند. در اینجا، فرهاد مدتی طولانی را صرف نگاه کردن به عکس ها می کند، آنها را به آرامی وارسی می کند؛ در صورتی که مادر و همسرش در گوشه ای دیگر مشغول صحبت هستند. این نگرش حساس و لطیف یزدانیان به شخصیتِ فرهاد نگرشی بارز و متفاوت به شخصیت مرد در سینمای ایران است.
«ناگهان درخت» از منظر فرم بسیار شبیه به فیلم قبلی یزدانیان، «در دنیای تو ساعت چند است» می باشد. دیالوگ ها مینیمال و خاص و قاب ها چشم نواز هستند. همانند فیلم قبلی، فیلم در شهر رشت می گذرد و استفاده بی نظیر از طبیعتِ شمال زیبایی فیلم را دو چندان کرده است. موسیقی ساده و گوشنواز کریستف رضاعی نیز حس مطبوعی به تمامی فیلم می بخشد.
فیلم دو شخصیت زن دارد که ارتباط شخصیت اصلی با این دو زن فضای فیلم را به چالش می کشد. اولی مادر فرهاد است که شاید یکی از بهترین نمونه های نمایش مادر در سینمای ایران باشد: مادری مستقل و تنها که فرزندش را با عشق بزرگ کرده، و دوم همسر فرهاد که زنی سرد و درون گرا است و درست در نقطه مقابل فرهادِ احساساتی قرار می گیرد. مسئله زایش و حیات چندین بار در فیلم بین این سه شخصیت تکرار می شود: فرزندی که همسرِ فرهاد سقط می کند در مقابل نوزادی که در ابتدای فیلم به دنیا می آید؛ یا کودکی که در سکانس آخر هرگز زاده نمی شود اما در ذهن فرهاد حیاتی معنوی دارد و درست در لحظه مرگ متولد می شود تا هر آن چه که هیچ وقت حس نخواهد کرد را حس کند. حیاتِ فرهاد به شدت در احاطه این دو زن است؛ گویی هر دو زن برای فرهادِ احساساتی و برون گرا نقش مادر را بازی می کنند؛ مثلا زمانی که فرهاد از زندان آزاد می شود، همسرش به او می گوید که دیگر کاملا مرد شده؛ این حرف گواه این است که همسر او نیز نقش مادر بودن را پذیرفته است.
در آخر، همان طور که از عنوان فیلم، «ناگهان درخت» پیدا است، فیلم بیشتر شبیه به شعر است تا فیلم. صفی یزدانیان با دو فیلمی که در کارنامه هنری خود دارد ثابت کرده که سبک او سینمایی است نمادین و شاعرانه. داستان فیلم هایش بسیار ساده هستند و محور اصلی شخصیت ها هستند که با کمک تصویر و موسیقی به بیننده شناسانده می شوند. نداشتن انسجام در کل روایت و پرش های زمانی که از دید بعضی نقطه ضعف فیلم به شمار می آید، از دید من نقطه قوت فیلم است چرا که در ابتدا به ما گفته می شود که قرار است داستان فرهاد را در حین جلسات روانکاوی بشنویم، و انسجام در تحلیل و تجزیه روانی کمی به دور از ذهن است. شخصیت های زیاد مثل برادر و زن برادر فرهاد شاید تنها نکته زائد فیلم باشند چرا که داستان را پیش نمی برند. «ناگهان درخت» هم اکنون در پلتفرم فیلمو قابل نمایش است.