گزارش جُنگ فرهنگی شانزدهم آپریل دوهزار و بیست و یک
موضوع :داستان کوتاه
مهمان: حسین مرتضاییان آبکنار
حسین مرتضاییان آبکنار داستان نویس، فیلمنامه نویس و مدرس داستان نویسی هستند. وی پس از تحصیل در رشته ادبیات نمایشی به فیلمنامه نویسی روی آورد اما نهایتاً نقطه عطف زندگی حرفه ای خود را پس از گذراندن خدمت سربازی در جنگ ایران و عراق تجربه کرد: مشهورترین اثر آقای آبکنار عقرب روی پله های راه آهن اندیمشک است که به دلیل فضای واقع بینانۀ آن، آن را اولین رمان ضدجنگ ادبیات فارسی می دانند. این کتاب جایزۀ هوشنگ گلشیری را نصیب جناب آبکنار کرد. ایشان در سال 2013 با دریافت فلوشیپ از دانشگاه هاروارد به ایالات متحده نقل مکان کرده و همچنان در اینجا ساکن هستند.
در ابتدا جناب آبکنار پیش از پرداختن به داستان کوتاه، تفاوت های آن با بقیۀ انواع قالب های ادبی از جمله حکایت، خاطره، زندگینامه را توضیح دادند. با اشاره به تاریخچۀ داستان کوتاه در جهان و یاد کردن از امثال ادگار آلن پو، گی دو مونپاسان، نیکولای گوگول و آنتون چخوف آقای آبکنار به سرعت به سوی ادبیات فارسی تغییر جهت داده و پیشرو و پدر داستان کوتاه فارسی را محمدعلی جمالزاده نامیدند. سال هزار و سیصد محمدعلی جمالزاده مجموعه داستان کوتاهی را منتشر کرد به نام یکی بود، یکی نبود؛ داستان های کوتاه گردآوری شده در این مجموعه اولین داستان های کوتاه در تاریخ ادبیات فارسی هستند. گذرِ جمالزاده از حکایت نویسی البته تنها با تسلط او بر ادبیات کهن و در عین حال آشنایی او با ادبیات مدرن غربی چیزی بود که این دگردیسی ادبیات فارسی را میسّر کرد.
جناب آبکنار به عنوان مثال یکی از حکایت های گلستان سعدی را خواندند و سپس عناصر متمایز کننده حکایت از داستان کوتاه را در آن برشمردند: اول، حکایت زمان و مکان مشخص ندارد؛ دوم، در حکایت شخصیت پردازی اساساً وجود ندارد و صرفاً تیپ های کلی (مثل پدر یا پسرِ ناخلف) به ایفای نقش می پردازند؛ سوم، در حکایت غلو و اغراق از ابزار اصلی هستند، برعکس داستان کوتاه مدرن؛ چهارم، شخصیت ها کاملاً سیاه و سفید هستند؛ پنجم، در حکایات طرح داستانی عملاً وجود ندارد، به این معنی که رابطۀ علت و معلولیِ منطقی بین اتفاقات و شخصیت ها بسیار سست است. مقصود از حکایت نویسی این است که خواننده صرفاً قصه را پیگیری کند تا به نتیجۀ آن پی ببرد؛ ششم، در داستان کوتاه معاصر بُرش عرضی است اما در حکایت بُرش طولی است، به عنوان مثال، در همان حکایتی که پیش تر خوانده شد، طیّ شش خط متن حدود بیست سال زمان گذشت در حالی که در داستان کوتاه معاصر بُرشی که از زندگی شخصیت ها نمایانده می شود مدت زمان محدودتری را می نمایاند؛ هفتم، در حکایت به جزییات هیچ پرداخته نمی شود و همه توصیف ها بسیار کلی هستند؛ هشتم، زبان حکایت همیشه زبان فاخری است که سطح آن از زبان معیار بالاتر است و شخصیتها تشخّص زبانی ندارند در حالی که در داستان کوتاه معاصر اصلاً از زبان های متفاوت شخصیت ها برای متمایز کردن آن ها استفاده می شود؛ نهم، آنچه که در حکایت نویسی پررنگ ترین نقش را ایفا می کند جنبۀ پندآموزی آن است که در داستان معاصر اصلاً دیده نمی شود.
از آنجا که فارسی زبانان صدها سال مشغول این گونه حکایت نویسی بوده اند، کنار زدن این قالب و هُل دادند نثر فارسی به سوی داستان نویسی نو کار سترگی بود که محمدعلی جمالزاده انجام داد. از مجموعۀ یکی بود، یکی نبود داستان کوتاه «دوستی خاله خرسه» پیش تر انتخاب شده بود و قسمتی از آن خوانده شد تا ویژگی ها و عناصر داستان کوتاه معاصر در آن شناسایی و بررسی شد: زمان و مکانِ مشخص، راوی مشخص، توصیف های جزیی و گاه شاعرانه و… . نکته قابل تأمل این است که در آثار پیشینیان جمالزاده می توان بارقه هایی از داستان کوتاه مدرن دید؛ مثلاً در طنزنویسی های علامه دهخدا، همینطور جمالزاده بی تردید مدیون نویسندگان دوران مشروطه مثل میرزا آقای تبریزی و میرزا فتحعلی آخوندزاده و تالبوف و… است اما نهایتاً این جمالزاده بود که این مرحلۀ گذار از حکایت نویسی به داستان کوتاه نویسی را به ثمر رسانید.
جناب آبکنار چهار مورد دیگر از ویژگی های داستان کوتاه امروزی را برشمردند:
اول: تفاوت قصّه با طرح. قصه به معنی روایت وقایعی که بر اساس توالی زمانی کنار هم چیده می شوند. خاطرات شخصی هم همینطور خطی هستند. حال، طرح یا پلات (Plot) هنگامی حاصل می شود که همین وقایع را نه بر اساس توالی زمانی، بلکه بر اساس موجبیت و بر اساس روابط علت و معلولی بین آن ها روایت کنیم.
دوم: ساختار دراماتیک یا نمودار نمایشی. نموداری به شکل عدد 8 که حرکت داستان را از مقدمه به سمت گره افکنی اول، دوم، سوم و… می برد تا گره گشایی به فرود و نتیجه گیری. داستان کوتاه با وجود پلات و ساختار دراماتیک معنی پیدا می کند و از حکایت متمایز می شود.
سوم: عناصر داستان. شخصیت سازی (نه تیپ سازی)، فضاسازی، نظرگاه، توصیف (نه توضیح) و زبان داستانی و… .
چهارم: تعادل اولیه و تعادل ثانویه. داستان با بر هم خوردن تعادل اولیه شروع می شود؛ اگر تعادل اولیه بر هم نخورد اصلاً داستان اتفاق نمی افتد. همینطور تعادل ثانویه بعد از گره گشایی نهایی به وجود می آید. داستان در عمل در فضای بین دو تعادل اتفاق می افتد.
در اینجا می توان برای مثال خاطره نویسی را از داستان نویسی متمایز کرد چراکه خاطره هیچ کدام از این چهار ویژگی را ندارد.
بعد از این جناب آبکنار بحث شاعرانگی و تمایز بین قطعات ادبی شاعرانه با داستان را مطرح کردند. وقتی جمله ای را تقطیع کنیم، پی می بریم که رابطۀ بین کلمات این جمله یا رابطۀ استعاری است یا رابطۀ مجازی. در رابطۀ استعاری نشانه ای جایگزین نشانۀ دیگری شده که آن را تداعی می کند. در داستان کم از روابط استعاری و تشابه استفاده می شود. در داستان بیشتر از رابطۀ مجازی استفاده می شود به این معنی که نشانه ها به دلیل مجاورت کنار یکدیگر قرار می گیرند. در داستان به جای مشابهت از مجاورت استفاده می شود. جناب آبکنار برای مثال از یاکوبسن نقل قول کردند: «وقتی پاروها امواج را شُخم می زدند.» در این جمله رابطۀ بین پاروها و امواج از آنجا که این دو شئ همواره در مجاورت هم هستند، رابطۀ مجازی است. شخم زدن اما حرکتی کاملاً شعری به جمله می دهد و رابطۀ استعاری ایجاد می کند.
جدیدترین اثر حسین مرتضاییان آبکنار تاریکی به تعداد محدود در کانون فرهنگی ایرانیان سندیه گو موجود است و به فروش می رسد.