معرفی و نقد کتاب
مرسده بصیریان حریری
جادّه انقلابی
از ریچارد یِیتس
جاده انقلابی اولین رمان ریچارد ییتس نویسنده آمریکایی است که درباره زندگی حومه نشینی در آمریکا در دهه پنجاه میلادی نوشته شده است. این کتاب در ژانر تراژدی قرار می گیرد. همینطور فیلمی بر اساس آن با بازی لئوناردو دی کاپریو و کیت وینسلت و کتی بیتز، به کارگردانی سام مندس در سال 2008 ساخته شده است. این کتاب به تازگی توسط فرناز حائری به فارسی ترجمه و توسط نشر برج در سال 1399 منتشر شده است.
فرانک و آپریل ویلر به معنای واقعی آدم های معمولی هستند. فرانک در شهر کار می کند؛ کاری که خود “بسیار کسالت بار” می خواندش. او به کارش علاقه ای ندارد و در واقع مرتب درباره آن زندگی ای که می توانست داشته باشد اگر مجرد مانده بود حرف می زند. زندگی واقعی او جای دیگری است. آپریل مادر دو فرزند و خانه دار است. در ابتدای کتاب می بینیم که آپریل در نمایشی ناموفق بازی می کند: تلاشی برای ایجاد تغییر در زندگی یکنواخت و متفاوت بودن. آن ها در خیابانی زندگی می کنند که کتاب نام خود را وامدار آن است.
زندگی در حومه کاملا آشناست، اما ییتس دقیقا سال 1955 را انتخاب می کند: زمانی که آمریکا نیم نگاهی به گذشته و آنچه از گذشتگان به ارث برده دارد و نیم نگاهی هم به آینده، روزگاری که آزادی جنسی بیشتر، همه محدودیت ها را به چالش می خواند. حتی ایده سفر به پاریس به عنوان گریزگاه، از والدین دهه ی 20 به ارث رسیده است.
ییتس در مصاحبه ای در باره این کتاب گفته: “فکر می کنم منظورم از نوشتن این داستان اعلام جرمی علیه زندگی امریکایی در دهه 50 بود. چرا که در دهه 50 ولع زیادی برای هماهنگی و یکسان بودن، نه تنها در حومه ها بلکه در تمام این کشور وجود داشت؛ نوعی چنگ زدن کور و از سر استیصال برای یافتن امنیت به هر قیمتی.
داستان که در سال 1955 اتفاق می افتد بر امیدها و بلندپروازی های فرانک و آپریل ویلر تمرکز دارد. زن و شوهری که در حومه کانتیکات زندگی می کنند و خود را بسیار متفاوت از همسایگانشان در رولوشنری رود (جاده انقلابی) هیل استیت به حساب می آورند.
در حومه ای که خانواده ویلر زندگی می کنند همه چیز به شکلی ساخته شده که جایی برای غم یا نارضایتی باقی نماند. نور چراغ ها، خانه های سفید رنگ و ماشین های رنگ و وارنگ همگی نشان از این دارند که همه ساکنین روولوشنری رود خوشبخت و شادکام هستند. زندگی این زن و شوهر نیز همه ملزومات خوشبختی را دارد اما آن چیست که در خانه امن و راحت مانند تیغی تیز روح آدمی را می خراشد و به احساس نارضایتی دامن می زند؟
داستان جاده انقلابی داستان تکرار است و تکرار. هر آنچه که کودکی آپریل را شکل داده اکنون برای فرزندانش تکرار می شود و تک تک جزِئیات و وقایع با فاصله زمانی دوباره تکرار می شوند. داستان با نمایشی شروع می شود و با اجرایی دیگر پایان می پذیرد. این تکرارها چنان یکی بعد از دیگری پیش می آیند که بیش از هر چیز حس جبر را در زندگی آدم ها به ما می نمایانند. در اواخر رمان هنگامی که آپریل می گوید “نمی دانم چه کسی هستم” به جای اینکه این گفته برای ما کلیشه ای باشد، قلبمان را به درد می آورد؛ برای او و برای فرانک که هر دو می خواهند از این زندگی بگریزند ولی بیش از پیش در چنگال آن گرفتار می شوند.
در این رمان می بینیم که چگونه شخصیت زن داستان با یکنواختی و تکرار در می افتد. در دورانی که زن بودن به معنای داشتن همه حقوق یک انسان نیست و همه چیز به نظر باسمه می آید، وضعیت زن در اجتماع از همه سخت تر است. در جامعه ای که همه به بالا می نگرند و در پی فتح قله های مختلف هستند، اما از تو به عنوان زن انتظار خانه نشینی و بچه بزرگ کردن دارند.
آپریل همه تلاشش را به کار می بندد تا زندگیشان را از سایه روزمرّگی بیرون بیاورد و به هر دری می زند تا تغییری ایجاد کند. پیشنهاد سفر پاریس ریشه در همین تلاش دارد. آپریل می خواهد خرج زندگی را در پاریس به عهده بگیرد تا فرانک بتواند خودش را پیدا کند و به کاری مشغول شود که دوست دارد. در واقع برای آپریل این راهی به آزادی و بیرون آمدن از محدودیت های زنانه است. اما باز هم این جسم زنانه مانند شوهر کسالت آورش به او خیانت می کند. از سوی دیگر به عنوان نشانه ای از دور بودن دنیای زن و مرد از یکدیگر، فرانک که قادر به درک نیاز همسر خود به تغییر و گشودن زنجیرها از پایش نیست، در فقدان این همدلی به او می گوید که تمایلش به سقط جنین نشانه تمایل او به مرد بودن است؛ در واقع اینجا فرانک خود یکی از حلقه های این زنجیر است.
در جاده انقلابی بازنده زن خانواده است و این شوهر اوست که برنده شده است؛ گرچه خیلی چیزها را از دست می دهد اما در کارش رتبه می گیرد، مجبور نیست به پاریس برود و خودش را پیدا کند و لزومی ندارد که کارش را رها کند.
در نهایت دایره تراژدی با آخرین حرکت آپریل بسته می شود و باید توجه داشت که باز نهایتاً این آپریل است که در تلاش برای دست یافتن به آنچه دلخواه اوست خود را به آب و آتش می زند.
اینجاست که کلمات زن پرگوی همسایه با بی رحمی هر چه تمام تر واقعیت زندگی در حومه را بیش از هر زمانی جلوی چشم ما می گذارد : هنگامی که با ورود همسایه های جدید می گوید که ویلرها خیلی هم مناسب اینجا نبودند و هیچگاه به اندازه زمان حال از ساکنین خانه مجاور راضی نبوده است!
توجه :نسخه الکترونیک کتاب در سایت taaghche.com در دسترس است.