فراری
فیلمی از زیبا میرحسینی و کیم لانجیناتو
دومین مستند مشترک زیبا میرحسینی و کیم لانجیناتو، «فراری» داستان دخترانی نوجوان را روایت می کند که از آزار و اذیت خانه و جامعه نااَمن و مردسالار به ‘خانۀ ریحانه’ پناه آورده اند. خانۀ ریحانه در واقع یک پناهگاه در تهران است که به دختران فراری اسکان می دهد. فیلم به صورت موشکافانه به دلایل اجتماعی و فرهنگی فرار دختران نوجوان و جوان از خانه و تاثیر این فرار بر خانواده و جامعه می پردازد. این مستند با تاکید بر زندگی پنج نفر از دخترانی که تحت حمایت خانۀ ریحانه هستند، وضعیت زنان و دیده نشدن جایگاه و خواستارهای آن ها را در فضای اجتماعی به چالش می کشد. همه این دختران مشتاق آزادی، امید به آینده ای روشن و دنبال به چالش کشیدن استانداردهای جامعه در مورد حقوق جنسیتی هستند. «فراری» تصویری قدرتمند از دختران جوانی است که برای رهایی از خانواده های بدسرپرست خود (عمدتا ناپدری، برادر، پدر و شوهر) از هیچ تلاشی شانه خالی نمی کنند. همچنین مسائلی مانند کودک آزاری و سایر موقعیت های دلخراش خانوادگی در این مستند مطرح می شود. میرحسینی و لانجیناتو زنان را در ایران نه به عنوان قربانی، بلکه به عنوان پیشگام در یک نظام حقوقی که بین سنت مذهبی و مدرنیته گرفتار شده اند، به تصویر می کشند.
به نقل از زیبا میرحسینی, مشکل آزار و اذیت دختران در خانه و فرار آن ها از موقعیت های غیر تحمل نه در ایران تازگی دارد و نه محدود به بخش خاصی از جامعه می شود. این بحث در اصل یک پدیده قدیمی و عمیقاً ریشه دار است که تا همین اواخر سعی در پنهان کردنش بود و همیشه از سوی مقامات دولتی نادیده گرفته می شد. این مستند شامل مصاحبه هایی است با دختران فراری که نگاه حساس و همدرد دو فیلمساز بسیار ملموس است. این دو کارگردان با نگاهی انسانی به معضل دختران فراری می پردازند؛ آن ها کاملاً واقف بر این موضوع هستند که مسئله دختران فراری یک مسئله جهانی است. میرحسینی در جایی دیگر می گوید که این دختران بلافاصله گروه فیلمساز که از سه زن تشکیل شده بود را پذیرفتند. این گروه هرگز بدون رضایت دختران و خانواده های آن ها فیلم نگرفتند. در حین مصاحبه ها، دختران به تدریج حضور دوربین را فراموش می کنند و بی پروا با مستند سازان درد و دل می کنند.
مریم کوچک ترین دختر پناهگاه ریحانه است که از پدری بدرفتار و برادری خشن که او را با کابل برق می زدند فرار کرده است. او حتی از داشتن شناسنامه محروم است و به همین دلیل هیچ وقت نتوانسته به مدرسه برود. در قسمتی برادر و پدر مریم به پناهگاه می آیند تا با مشاوران صحبت کنند و به توافق برسند. پدر و برادر مریم از رفتار خود پشیمان هستند اما درستی این قضیه هیچ گاه مشخص نمی شود چرا که وجود دوربین باعث می شود بیننده به نیت خوب آن ها شک کند و این سوال مطرح شود که آیا این ابراز ندامت حرکتی نمایشی است؟ اما مریم حتی در پناهگاه هم آرام و قرار ندارد و به تدریج با دختران دیگر ناسازگار می شود. گاهی او در حرف زدن خود از ادبیات مبتذل استفاده می کند که به نظر حاصل سرگردانی او در کوچه و خیابان است. دوربین دائم بین مشاوران و پدر مریم که ناامیدانه سعی بر متقاعد کردن مشاوران را دارد حرکت می کند. او مدعی است که مادر مریم فلج است و مریم به عنوان دختر خانواده موظف است که امور خانه را به دست بگیرد. در این جا مریم احساساتی می شود و گریه می کند. پدرش قول می دهد که مریم دیگر مورد آزار فیزیکی قرار نگیرد و مریم راضی به رفتن با آن ها می شود. در صحنۀ پایانیِ داستان مریم، دوربین پشت به در شیشه ای نظاره گر مریم به همراه پدر و برادرش است. اگرچه هدف فیلم های مستند این است که رسانه ای «حقیقت گو» باشد اما در واقع مستندها پاسخ همه مسائل را نمی دهند. مسئله صحت عمل و عاطفه نیز یکی از مواردی است که حقیقت آن مشخص نمی شود: وقتی پدر مریم قول می دهد که دیگر با او بدرفتاری نکند و برادری که او را زده شروع به گریه می کند، آیا این بدان معناست که می توان آزارهای قبلی آن ها را فراموش کرد؟ آیا هم اکنون این دو به دلیل آگاهی از حضور دوربین خوب رفتار می کنند؟
آتنا دختر دیگری است که قربانی خودخواهی های خانواده شده است. هنگامی که ناپدری او قصد تجاوز به او را داشته مادر آتنا سر می رسد. اما این مادر معتقد است که عملکرد شوهر او ناشی از رفتار بد آتنا است و به همین دلیل به قصد آتش زدن آتنا، روی او بنزین ریخته ولی در آخرین لحظه آتنا موفق به فرار می شود. با این حال آتنا در پناهگاه بسیار دلتنگ مادرش است. تصویر نگران کننده تر، زمانی رخ می دهد که مادر برای ملاقات با او می آید، اما از بازگرداندن او امتناع می کند. مادر در مقابل مشاوران ادعا می کند که آتنا با بدحجابی شوهر او را فریب داده است. آتنا با وجود مقاومت مادرش مصمم به بازگشت به خانه است و با گریه از مادرش التماس می کند که پذیرای او باشد. دوربین بین این دو حرکت می کند و درد و رنج این رابطه مادر و دختر را نشان می دهد. بیل نیکولز، منتقد و نظریه پرداز آمریکایی و بنیانگذار مطالعات معاصر فیلم های مستند، معتقد است که مسائل اخلاقی محور ساخت فیلم های مستند هستند؛ در مورد آتنا، پیچیدگی های اخلاقی و معنوی دائماً مورد بحث و بررسی قرار می گیرند. در صحنه ای از فیلم، مادر آتنا به فرزند تازه متولد شده اش غذا می دهد در حالی که یکی از مشاوران نااُمیدانه سعی می کند او را متقاعد کند که آتنا نیز به مادر نیاز دارد اما مادر اعتراف می کند که تنها نگرانی او در حال حاضر این است که شوهرش(ناپدری آتنا) آن ها را رها کرده است. مادر کار نمی کند و برای مخارج زندگی کاملا متکی به شوهرش است. دوربین روی چهره گیج یکی از مشاوران می ماند، چرا که حرف های مادر برایش قابل هضم نیست. مشاوران در تلاش هستند که برای آتنا شغلی پیدا کنند و به او توصیه می کنند که پیوندهای عاطفی با مادر را قطع کند. داستان آتنا از طرفی جامعه مردسالار را نیز مورد انتقاد قرار می دهد که در آن برخی از زنان به این باور غلط رسیده اند که باید از نظر مالی به مردان وابسته باشند.
«فراری» انعکاس عمیقی بر پیچیدگی های دختر بودن در ایران است و جامعه ایران را به عنوان یک نهاد اجتماعی کنترل کننده که مردسالاری را تداوم می بخشد مورد انتقاد قرار می دهد. این مستند نقش و تصویری پاک نشدنی از دخترانی به جا می گذارد که در میان هرج و مرج و آشفتگی خانواده های خود، ویژگی های سرکش و مستقل از خود نشان می دهند. این فیلم به نوعی اَشکال مردسالارانه اقتدار را به چالش می کشد و تصویری از همبستگی ایجاد می کنند که به زنان اجازه می دهد تا خواسته های خود را به وضوح بیان کنند. هر دو مستند این دو کارگردان هم اکنون در وبسایت داکیونایت قابل دسترسی و مشاهده است.