از :رضا خبازیان
چند هفته پیش، قرار ملاقات بسیار مهمی داشتم که باید مسافت زیادی را رانندگی می کردم. از دست بر قضا، چشمتان روز بد نبیند، با تمام عجله ای که برای رسیدن به موقع داشتم، تقریبا به تمامی چهارراه هایی که می رسیدم به چراغ های راهنمایی قرمز بر می خوردم. از این اتفاق از یک سو کفرم در آمده بود و از سوی دیگر، خنده ام گرفته بود. در حال رانندگی به این نکته فکر می کردم که شاید عده قابل توجهی از ما ایرانیان این اتفاق را به حساب «تقدیر» می گذاریم و به خود می گوییم «حتما خیریتی در این مسئله هست» و برای راضی کردن خود، شاید پا را از این هم فراتر می گذاریم و به خود می گوییم «از کجا معلوم، شاید اگر به چراغ سبز برخورد می کردیم، چه بسا در چهارراه بعدی دچار تصادفی سهمگین می شدیم!» بعید نیست اگر عده ای از ما پای خدا را هم به میان معرکه بیاوریم و به خود بگوییم «راضی هستیم به رضای خدا، هر چه او بخواهد حتما به نفع ماست». دلیل اصلی این نگاه به گمان من فرهنگ ماست که در نوع خود بی نظیر است. فرهنگی که از جامعه مذهبی و همچنین از زندگی کشاورزی نشات گرفته است که به ما آموخته است که «اگر خدا نخواهد، برگ هم از درخت نمی افتد». بدون شک، گروهی از ما ایرانیان هم چنین «بد بیاری» را به حساب «اتفاق» می گذاریم . این نکته که در حال رانندگی ذهن مرا به خود مشغول کرده بود مرا بر آن واداشت که مطلب این شماره «زیر نور مهتاب» را به این دو واژه «اتفاق» و «تقدیر» اختصاص دهم.
این دو واژه در زبان فارسی، کلمات خنثی نیستند و دارای بار منفی و مثبت هستند که به طرز بیان این دو واژه و همچنین نوع جمله ای که در آن قرار گرفته اند، معنای خود را بهتر می رسانند. اتفاق را عموما به «شانس» و تقدیر را به «سرنوشت» ربط می دهیم که در اکثر موارد «شانس» دارای بار مثبت است و عدم وجودش را با «بدشانسی» بیان می کنیم که دارای بار منفی است. تقدیر یا سرنوشت هم با دو بار متضاد مثبت و منفی در مکالمات روزانه به کار گرفته می شوند ولی در زبان انگلیسی، در مقابل کلمه «اتفاق»، واژه «Chance» وجود دارد که کلمه ای است خنثی که نه بار مثبت دارد و نه بار منفی بلکه بر اساس قانون احتمالات گاه نتیجه ای مورد پسند ما به وجود می آورد که ما آن را با به کار بردن واژه «خوش شانسی» تعریف می کنیم و گاه نتیجه ای بر خلاف میل ما به بار می آورد که از آن با واژه «بدشانسی» یاد می کنیم. در مقابل واژه «تقدیر» هم کلمه «Destiny» در زبان انگلیسی وجود دارد که دارای معنای عمیقی است که بدون شک، انگلیسی زبانان بر خلاف ما ایرانیان، از این واژه در مورد سبز بودن یا قرمز بودن چراغ راهنمایی استفاده نمی کنند. بد نیست که دلیل یا دلایل این دو برخورد را مورد بحث قرار دهیم.
همان طور که در ابتدای مطلب خاطرنشان کردم، دلیل اصلی این دو برخورد را باید در فرهنگ خود جستجو کنیم زیرا که نگاه برخاسته از تقدیر دارای تفاوت مهم و اساسی با نگاه برخاسته از اتفاق دارد. برای باز کردن بحث باید در ابتدا نگاهی به فرهنگ خودمان بیاندازیم و آن را با فرهنگ دیگر مردمان جهان، به خصوص مردمان دنیای غرب، مقایسه نماییم. گرچه همگان مذهب را بخشی از فرهنگ به حساب می آورند ولی در فرهنگ ما ایرانیان، مذهب بر فرهنگ ما حالت چیرگی دارد. به عبارت دیگر ما ایرانیان دارای مذهبی «فرافرهنگی» هستیم و جوامع غربی دارای فرهنگی «فرا مذهبی». علت اصلی چنین تفاوت شگرفی را باید در ساختار جامعه بدانیم. تفاوتی که بین یک جامعه سنتی با زندگی کشاورزی است با جامعه ای مدرن با ساختار یک جامعه صنعتی. ساختار کشاورزی، همیشه نگاه ها را به طرف آسمان سوق می دهد و تغییرات جوی را ناخودآگاه به اراده خداوندی نسبت می دهد. حضور دعای باران و استغاثه به درگاه خداوند برای رفع بلایای طبیعی در جامعه ای با ساختار کشاورزی بسیار رایج است و نقش علم و یافته های علمی کمتر مورد توجه قرار می گیرند. در صورتی که در جوامع غربی، با گذر از دوره رنسانس پای علم در تمامی زمینه های تفکر باز می شود و جامعه به سرعت از مرحله زندگی کشاورزی عبور کرده و به مرحله صنعتی ارتقا می یابد. ورود علم برای جان بخشیدن به صنعت بالطبع نگاه جامعه را از اتکای صد در صد به آسمان به سوی زمین سوق می دهد.
در نگاه علمی است که واژه «اتفاق» بر واژه «تقدیر» غلبه می کند و در توضیح پدیده های حیات به کار گرفته می شود. ساده ترین مثال را باید در نحوه شکل گیری «حیات» بدانیم. نگاه علمی، پیدایش حیات را در نتیجه یک «اتفاق» می داند و توضیح می دهد که میلیون ها سال، مواد مورد نیاز تشکیل حیات در بطن اقیانوس ها وجود یافته و در گردش بوده اند ولی در یک لحظه به خصوص، به گونه ای ایده آل چنان در کنار هم قرار گرفته اند که اولین «دی ان ای» را تشکیل داده و منجر به پیدایش حیات شده اند. یا در خلقت کرات، تا مرحله «بیگ بنگ» به عقب برمی گردند و صد البته به دوران قبل از بیگ بنگ که می رسیم، به علت نداشتن دلایل کافی سکوت می کنند.
گروهی از ما ایرانیان بر این باورند که خداوند در آن بالا جلوس فرموده و به تمامی ارکان زندگی همه آدم ها ناظر است و با قدرت لایزالی که دارد، چراغ های راهنمایی را برای عده ای که خود بخواهد سبز و برای عده دیگر قرمز می نماید. عده ای را به موقع به قرار ملاقاتشان می رساند تا از برکات وقت شناسی به آب و نان درست و حسابی نایل آیند و عده دیگر را با قرمز نگه داشتن چراغ های راهنمایی پیش مقام مورد ملاقات «سکه یه پول» می فرماید ولی در عوض، به آن عده که زود رسیده اند، سنگ کلیه مرحمت می نماید تا فریادشان از درد به هوا بلند شود و آن آب و نان درست و حسابی که کسب کرده بودند کوفتشان بشود. درست است که چراغ ها را برای ما قرمز نموده اند و آن کار درست و حسابی را از دستمان گرفته اند ولی از آنجا که رحمان و رحیم هم تشریف دارند به ویروس های کرونا دستور فرموده اند تا دور و بر ما نپلکند! و الا نسلشان را با یک چشم بر هم زدن نابود می نماید
از نگاه علمی هم که بگذریم و به اتفاقات مهم زندگی خود نیز که بنگریم، طرفداران «تقدیر» خواست خداوند یا سرنوشت را برای اتفاقات زندگی خود و دیگران مورد استفاده قرار می دهند و طرفداران «اتفاق» از واژه شانس استفاده می کنند. جای دارد که با یک مثال خودمانی منظورم را بهتر برسانم:
فرض کنید که در یک روز به خصوص که در اثر مشغله های کاری به قول معروف «خسته و کوفته» به خانه آمده اید و خیال استراحت کامل دارید، دوستی به شما تلفن می کند و از شما می خواهد که به منزل ایشان بروید و در یک میهمانی کوچک حضور یابید. با توجه به خستگی خود هر چه سعی می کنید که از رفتن به منزل دوست خود طفره بروید کارساز نمی شود و بالاخره راضی شده و با اکراه به منزل دوستتان می روید و در آن میهمانی کوچک شرکت می نمایید. حضور شما در آن میهمانی ، شما را با شخص دیگری آشنا می نماید که در آینده نزدیکی می شود شریک دایمی زندگی شما و یا بر عکس با شخصی آشنا می شوید که وارد یک بده و بستان تجارتی می شوید که پس از مدتی تمامی زندگی شما را بر باد می دهد. ما ایرانیان از حالت اول با واژه «خوش شانسی» و از حالت دوم با واژه «بد شانسی» یاد می کنیم ولی در نگاه علمی هر دو واقعه را به حساب «اتفاق» می گذارد که به گونه تصادفی یکی شما را خوشبخت و دیگری باعث حرمان و پشیمانی شما می گردد.
با این مثال می توانیم نتیجه بگیریم که قرمز بودن یا سبز بودن چراغ های راهنمایی هر دو نه به تقدیر بلکه در نتیجه یک اتفاق صورت گرفته است. نقش علم این بوده است که متخصصان فیزیک را به ساختن چراغ های راهنمایی برساند. این متخصصان، تکنیسین هایی را تربیت کرده اند که بتوانند این چراغ ها را نصب و برنامه ریزی نمایند. باور بفرمایید که این تکنیسین ها، در برنامه ریزی چراغ ها نه من را می شناخته اند و نه شما را و نه خصومتی با من داشته اند و نه نسبت فامیلی با شما. برنامه ای بر اساس حجم ترافیک نوشته اند که به گونه اتفاق عمل می کند.
حال اگر نکته را به خلقت و هستی و خداوند ارتقا دهیم به سادگی می توانیم خداوند را همان متخصص اعظم بدانیم که جهان را بر اساس قوانین شگرفی خلق نموده است که این قوانین بر اثر شانس و اتفاق همواره در حال فعالیت اند. تعدادی از این قوانین در زمانی، شرایط به خصوصی را می آفرینند که نتیجه ای مورد طبع و نظر و خواسته ماست و زمانی هم علیه آنچه که ما خواسته ایم. به گمان من، هر چه بیشتر خود را با علم و پدیده های علمی آشناتر نماییم، توان این را می یابیم که مسائل را، چه کوچک و پیش پا افتاده و چه عظیم و اساسی، با دید بازتری بررسی نماییم.
در نهایت، بگذارید از واژه «سرنوشت» و یا تقدیر در مورد مسائل پیش پا افتاده استفاده نکنیم و از این واژه فقط در مواردی استفاده نماییم که انسان در به وجود آوردن آن ها نه نقشی دارد، و نه دارای هیچ کنترلی است. مسائلی از قبیل گردش افلاک، تغییر روز به شب و برعکس، مرگ و زندگی بیشتر مناسب واژه سرنوشت و یا تقدیرند تا سبز بودن یا نبودن چراغ های راهنمایی.