سالگرد درگذشت هوشنگ گلشیری
مجید نفیسی:
ابراهیم در «آینه های دردار»
داستان آینههای دردار ۱۵۸ صفحه دارد، ولی خواننده تازه در صفحهی ۱۰۳ با نام قهرمان داستان آشنا میشود: ابراهیم. او نویسندهای است که به دعوت ایرانیان مهاجر همزمان با فرو ریختن دیوار برلن برای خواندن داستانهای خود به چند کشور اروپایی میرود و در پاریس به صنم بانو برمی خورد؛ دختری که در نوجوانی دوست داشته و شاهد ازدواجش با دیگری بوده است.
در خانهی صنم بانو کتابخانهای وجود دارد که به آن خانهی زبان میگویند چون آکنده از کتابهای ادبی و نشریات سیاسی فارسی است. صنم بانو به ابراهیم پیشنهاد میکند که در کنار او در پاریس بماند، زیرا این شهر هنوز هم چون زمان ارنست همینگوی مرکز هنری جهان است و اگر ابراهیم در این خانهی زبان بماند میتواند جهانی شود بدون این که پیوندش را با فرهنگ مادری از دست بدهد. نویسنده اما میخواهد به ایران بازگردد جایی که زنش مینا او را با واقعیتهای زمینی پیوند میدهد. برای اولین بار درون پلههای مارپیچی که به اتاق خانهی زبان ختم میشود ما با نام نویسنده آشنا میشویم.
چرا صنم بانو نویسنده را ابراهیم خطاب میکند؟ چرا هوشنگ نه؟ “آینههای دردار” از سرگذشت شخصی (اتوبیوگرافی) مایههای بسیار دارد و برای کسی که با هوشنگ گلشیری آشناست شناختن این رد پا دشوار نیست:
جنوب با دریا و نخل و پالایشگاه و دوبش (صفحهی ۱۲) اصفهان با خورشیدی که از سی و سه غرفهی پل غروب میکند (صفحهی ۱۰۵) و محلهی جلفا و پیاله فروشیهایش (صفحهی ۱۰۹) سه راه محمودیه در تهران با برگ ریزان زیبای پائیزش (صفحهی ۶۴) و بالاخره اروپا، میزبان گلشیری و داستانخوانیهایش.
ابراهیم کیست؟ شاید گشودن وجه تاریخی این نام گره را باز کند. به روایت تورات خدا از ابراهیم میخواهد که پسر دلبند و بی گناهش اسحاق (و به روایت قرآن اسماعیل) را بر سر کوهی قربانی کند. پدر به قول کیرکگارد در رسالهی “ترس و لرز” [۱] دچار دلهرهی انتخاب میشود: اگر پسرش را بی دلیل بکشد جنایتکار است و اگر از حکم خدا سرپیچی کند گناهکار است. او قهرمان تراژدی نیست تا چون آگاممنون خود را به خاطر مصالح عمومی به خطر اندازد. او سلحشور ایمان است و باید علیرغم افکار عمومی و وجدان فردی جگرگوشهی خویش را ذبح کند: ابراهیم کارد را بر گلوی پسر میگذارد که ناگهان قوچی از آسمان نازل میشود. خدا قوچ را به جای پسر میپذیرد، زیرا مهم نه ارزش نمادین قربانی شونده که خواست قلبی قربانی کننده است. بدین ترتیب ابراهیم از دلهرهی انتخاب میرهد و تنها هر ساله به یاد آن روز قوچی را قربانی میکند
۱) گلچین کیرکگارد، ترجمهی برل، نیوجرسی، ۱۹۹۱ صفحهی ۳۴.
منبع: https://baangnews.net/7170