داریوش اقبالی هنرمند افسانه ای ایران احتیاجی به معرفی ندارد. کمتر کسی است که یک یا چند آهنگ او را از حفظ نداند. داریوش نه تنها هنرمند بی نظیری است، یک شخصیت انسان دوست و آزادی خواه آگاه هم هست. او در کنار پنج دهه کار پربار هنری، فعالیت های اثر گذار اجتماعی داشته است. این دومین گفتگویی است که با داریوش عزیز انجام داده ایم. اولین آن در مهر ماه 1387 بود که در پیک 117 به چاپ رسید. در این چهارده سال اتفاقات زیادی رخ داده و امکانات متفاوت و بیشتری به وجود آمده که جا دارد درباره آن به گفتگو بنشینیم.
لطفا توجه داشته باشید که این گفتگو در اوایل سپتامبر و پیش از قتل فجیع مهسا امینی و حوادث اخیر ایران صورت گرفته است.
علی صدر
علی صدر: داریوش عزیز قبل از هر چیز به خاطر مهری که به ما و مدرسه ایرانیان سن دیگو داری صمیمانه تشکر می کنم. من هم مثل بسیاری از هموطنان با صدا و شخصیت کم نظیرت سال هاست آشنا هستم. از زمان دانشجویی در ایران، در نیمه اول دهه پنجاه، در شب های سکوت تا روزهای اعتراض و اعتصاب صدای تو و تصنیف های زیبایت با ما بود و هنوز هم هست. اجازه بده گفتگو را با این سوال شروع کنم که کمتر خواننده ای تونسته در طی نزدیک پنجاه سال کیفیت کار خود را بالا نگه داره. رمز موفقیتت در چیه؟
داریوش: جایی که هنر رشد می کنه، آزادی بیان هم رشد می کنه. هنر می تونه مستقیما آسیب پذیرترین افراد جامعه را توانمند کنه، هنر هدفمند می تونه تغییرات اجتماعی ایجاد کنه. در طول تاریخ هنرمندان در همه زمینه های هنری تلاش کردند خودشون رو متعهد به خلق آثاری کنند که به مسائل اجتماعی جامعه بپردازه و با ایجاد بستری برای تامل، همدلی، همزبونی و اتحاد پژواک دردها و زخم ها و دل مشغولی ها و صدای بی صدایان جامعه شون باشن. ما با قصه بزرگ می شیم، با غصه زندگی می کنیم و با ترس به آینده نگاه می کنیم. بیشتر مردم با خاطره هاشون زندگی می کنن تا با دنیای این روزهاشون. البته نباید فراموش کرد که هویت بسیاری از ما به نوعی انعکاس اتفاقات تلخ و شیرین گذشته هم هست. سوختن و ساختن در فرهنگ ما جایگاهی بسیار عمیق داشته.
کوله بار راهی که من در کنار هموطنانم بیشتر از چهار دهه پیش آغاز کردم همیشه مملو از پیام هایی بوده در قالب شعر و ترانه، در رابطه با دردهای مشترک همه ما؛ دردهای مشترک تاریخی، دردهای مشترک اجتماعی، دردهای مشترکی که بعضی وقت ها شاید به دست خود ما به وجود اومدند. ولی شکی ندارم که همه یاد گرفتیم که زندگی یعنی به پا خاستن بعد از شکست، زندگی یعنی دوباره جوانه زدن بعد از هر خزان، یعنی دوباره ساختن بعد از هر فروپاشی؛ زندگی یعنی همین…
در طول این نیم قرن فعالیتم همزبانانم با من همصدا بودند، همراه بودند، همدرد و همدل بودند و شکوه این رابطه باعث شد که امسال با پشتوانه ای که از حمایت اون ها دارم تصمیم گرفتم از جایگاه هنری ام استفاده کنم و با هموطنانم از یک کار تیمی و از یک تعهد صحبت کنم. این تعهد سه اصل رو برای ما تعیین می کنه: واقعیت، مسولیت و هدف. چرا می گم تیمی؟ چون چه بخواهیم و چه نخواهیم همه ایرانی هستیم و نسبت به سرزمینمون درد و حس مشترکی داریم. و اون حس زیبای مشترک ما همانی ست که همه با جان و دل ایران را دوست داریم و سرنوشت اون برامون مهمه. نیم نگاهی به تاریخ به ما نشان می ده که از سال های میانی دهه 1370 ما شاهد رشد انفجاری گروه های موسیقی زیرزمینی بودیم و این یکی از نشونه هایی هست که اگر چه هنر و موسیقی در چنگال سانسور و خفقان به سر می بره، اما ساکت و راکد نمونده. با اینکه در سرزمین ما حق زندگی، حق رشد و تحول اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و هنری به بی رحمانه ترین نحوی سلب شده. در یک چنین جوی و با در نظر گرفتن نقض همه گونه حقوق انسانی در اون سرزمین، فعالیت های هنری با سدهای بسیار تنومندی روبه روست اما معتقدم هنرمند و هنر در کل می تونه مخاطبش رو از یک رهگذر به یک تماشاگر و بعد به یک شنونده و در انتها به یک انسان فعال و متفکر تبدیل کنه؛ با زنده کردن انگیزه، با زیر سوال بردن بدیهیات، با تلنگر به حباب انکار و مدارا. در سرزمینی که شاهرگ احساست رو می زنند، رویاها رو با مسکن ها خواب می کنند و انگیزه ها با یک مرگ تدریجی روبه رو هستند، رشد و تحول در هر زمینه اجتماعی به مخاطره می افته. اما هنر در سرزمین ما با تمام دردها و خفقان و زخم ها هنوز زنده و فعاله. آلات موسیقی و میکروفن شاید قوی ترین اسلحه ها باشن. ما همیشه از طریق موسیقی، شعر، تئاتر، سینما، مجسمه سازی و دیگر هنرها احساسات، عواطف، خواست ها و دردهامون رو ابراز کردیم و این روند از دیدگاه من هرگز متوقف نخواهد شد. همیشه گفته اند آنجا که کلام باز می ماند، موسیقی آغاز می شود.
علی صدر: دلیل این که این همه از آهنگ های شما ماندگار شده و در قلب مردم جا گرفته بدون شک دقت شما در انتخاب شعر و موسیقیه. چه معیاری برای شما در انتخاب یک ترانه بیشترین اهمیت رو داره؟
داریوش: موسیقی و ترانه الفبا و تار و پود هر ملته. تاریخچه هنری هر ملت مثل آینه ای هست که تغییر و تحولات اجتماعی، سیاسی و مذهبی جامعه را می شه در اون مشاهده کرد. زبان موسیقی و ترانه می تونه شاید به مراتب گویاتر و تکان دهنده تر از صحبت و گفتگو در اعماق وجود اشخاص رخنه کنه. برای همین هم ترانه های هدفمند به مراتب بیشتر از کتاب ها و نوشته ها نسل به نسل در ذهن ها مونده اند. هر موجود زنده ای برای ارتباط با هم نوع خودش نیاز به یک واسطه داره که برای ما انسان های خاکی یکی از این واسطه ها زبان و گفتگو در دنیای هنره. تغییر و تحولات سیاسی و اجتماعی و از دیدگاه من «جهانی شدن» نقش بزرگی در روند هنر، نه فقط در سرزمین ما بلکه در سراسر دنیا داشته. و این جهانی شدن هر زمان در ابعادی متفاوت خودش رو نشون داده. به همین دلیل هم فیلسوفان و شاعران و نویسندگان مثل سقراط، رازی، فارابی، مولوی، حافظ و… از گذشته های دور همیشه از سرنوشت جهان و عشق و همبستگی نوشته اند.
این که سهم من و ما از زندگی فراتر از ظلم و بی عدالتی و زوره، از کودکی با من بزرگ شده. انتخاب من هم در طول زندگی اجتماعی و هنری از احساسات، دیدگاه و حس مسئولیت و هدفم سرچشمه می گیره. امروز با این که همه جا صحبت از جهانی شدن هست و خیلی ها هم به نوعی با جهانی شدن در حال مبارزه هستند، اما بسیاری از مردم هم به انزوا پناه برده اند و انزوا را تنها گزینه می بینند. در عصر انفجار اطلاعات، هنوز تنهایی ها، دردها و زخم های مشترک عمیقی وجود دارند که محرکی برای تولد پدیده هایی در دنیای هنر و به خصوص موسیقی هستند. هر کدام از ما تفاوت های غیر قابل انکاری داریم، دردها و زخم های مشترکی داریم که می تونیم به عنوان وجه مشترکمون از اون ها برای تقویت حس همدلی و همزبانی و همبستگی استفاده کنیم.
احساسات و سلیقه هر نسلی از شرایط محیطی خودش شکل می گیره. شرایط رشد و تحول فکری و هنری هر نسلی با نسل قبل و بعد خود طبیعتا تفاوت خواهد داشت، از آرمان ها گرفته تا شرایط سیاسی، از روحیه قشر جوان جامعه تا آسیب های اجتماعی که کل سرزمین ما با اون ها دست به گریبان بوده و هست. دنیای موسیقی هرگز راکد نبوده و جایگاهش رو برای نسل های معترض از دست نداده و نخواهد داد. چرا که در تاریخ هر سرزمینی که مثل سرزمین ما آغشته به نقض حقوق بشر بوده، روح شاعرین و نویسندگان و هنرمندان، زخم خورده و شاکی بوده و تا زمانی که زخم های جامعه التیام پیدا نکرده هنر معترض و هدفمند و گویای دردهای جامعه به سیر تکاملی خود ادامه خواهد داد.
در کل قشر هنرمند هم از قشر آسیب دیده جامعه مستثنا نیست. حق هنرمند طرد شدن، سانسور و تبعید نیست و وظیفه هنرمند هم فقط برجسته کردن احساسات انسانی نیست. به نظر من آشکار کردن حقیقت وظیفه همه هنرمندان هدفمنده. عملکرد این وظیفه قیمت خیلی سنگینی می تونه داشته باشه.
علی صدر: تا ده ـ پونزده سال بعد از انقلاب موسیقی پاپ در ایران تولید نمی شد و بازار محدود بود به موسیقی قبل از انقلاب و موسیقی ای که در لوس آنجلس تولید می شد. کم کم موسیقی داخل ایران شکل و هویت پیدا کرد. هدف هنر رو در دنیای امروز چگونه می بینید و آیا تفاوت آشکاری بین اونچه در ایران تولید می شه با اونچه در لس آنجلس و کلاً در خارج از ایران تولید می شه می ببنید؟
داریوش: بقای هر هنرمندی در دنیای هنری ما ایرانیان خارج نشین، از دیدگاه من یک معجزه به حساب میاد، وقتی نقش نقض حق تکثیر و چاپ بدون اجازه مولف و صاحب اثر، استقبال کم رنگ ایرانیان خارج از کشور از کارهای هنری، از تئاتر گرفته تا گالری های نقاشی تا کنسرت ها، مخارج سرسام آور تهیه آثاری در کنار تمامی فراز و نشیب هایی که ما مهاجرین در غربت برای امرار معاش می بایست متحمل شویم را در نظر بگیریم. در رابطه با دنیای موسیقی ما هم به طور خاص مثل شرایط سیاسی و اجتماعی مون در حال عبور از یک پُله و دستخوش تحول و شکل گیری زمان خودش. مثل یک رودخونه همیشه در جریانه. فراز و نشیب های دنیای هنری هم طبیعی هست، اما هرگز نباید فراموش کرد که کماکان این هنرمندان در هر رشته ای که هستند فرهنگ ایرانی را با چنگ و دندون حفظ کرده اند و شکی نیست که این عشق و انگیزه عمیق در راستای حفظ فرهنگ و هویت ایرانی هست که این حرفه را سرپا و استوار نگه داشته.
به خوانندگان اشاره کردید، برخلاف خوانندگان داخل که با 80 میلیون نفر طرف هستند، خوانندگان خارج از کشور با 5 میلیون نفر طرف هستند که همه به طور پراکنده در کشورها و قاره های مختلف زندگی می کنند. این همه فاصله بین مردم ما و همه هنرمندانی که با تلاش و کوشش بسیار سعی در برگزاری برنامه های هنری دارند شکاف بزرگی میون عرضه و تقاضا به وجود آورده که این حکایتی است پیچیده و قابل بحث که در حوصله این گفتگو نیست.
بله، این است جایگاه هنرمندان خارج از کشور که حداقل طی 20 سال اول انقلاب تلاش کردند که با غذای روح، مردم سرزمینشان را در حد توان سیراب کنند و در بدترین شرایط کنار مردم بوده و با تمام فقدان قانونمندی رسانه های صوتی و تصویری و در دورانی که کمپانی ها در بدترین شرایط پشت خوانندگان، شاعران، آهنگسازان و تنظیم کنندگان را خالی کردند، این هنرمندان بودند که باز از کار نیاستادند و به تولید آثارشان ادامه دادند و علیرغم این که بازده ای در کار نیست، خود تهیه کنندگانی شدند که هنوز عاشقانه در فعالیت خود استوار هستند.
خوشبختی هر جامعه رو در آینه میزان نرخ مشارکت هر جامعه می توان مشاهده کرد و حضور مردم در تشکل ها و شرکت در امور هنری، اجتماعی و فرهنگی به نظر من یک نوع سرمایه اجتماعیه. امروز همه جوامع در سراسر جهان تشنه امید و خدمت بی منت اند، امروز عشق به تحول، عشق به سازندگی، عشق به مفید بودن دیگه مرز سنی و مکانی نمی شناسه و هر مکان تجمع، از سالن های کنسرت تا استادیوم های ورزشی می تونه روزنه ای برای تشویق یک حرکت هدفمند و آینده ساز باشه. همیشه صحبت از این هست که بگردیم به دنبال فرصتی برای فراموش کردن و غرق شدن در لحظات، من به دنبال فرصتی برای تامل، برای بیداری و فرصتی برای ورق زدن خود، فرصتی برای پوست انداختن هستم. خیزش های جهانی علیه بی عدالتی، فقر و استبداد با زبان هنر تاثیر غیرقابل انکاری داشته و ما می تونیم با هنر هدفمند به عنوان ابزاری عاشقانه برای بیداری و هشیاری جامعه استفاده کنیم. نقاشی های خیابانی، شعر، نمایشنامه ها، مستندها و بسیاری دیگه از فعالیت های هنری، به طور مستقیم و غیر مستقیم می تونند جامعه را بیدار وحرکت ها و خیزش ها رو حمایت کنند.
همیشه از طلبکار بودن و بدهکار بودن جامعه و اینکه آن ها که طلبکارند همیشه طلبکار و آن ها که بدهکارند همیشه بدهکار می مانند گفته ام. ارزش هایی مثل حقیقت، صداقت و عدالت هیچ گونه مرز سیاسی، اجتماعی، جنسی و مذهبی نمی شناسند. این ارزش ها رو هیچ کس به ما هدیه نخواهد داد و می بایست برای اون ها همه در کنار هم بجنگیم و با زبان هنر در جامعه به عناوین مختلف نهادینه کنیم. درسته که همه اون ها حق ماست اما بدون احساس مسئولیت و تلاش آگاهانه و هدفمند تک تک اعضای جامعه هرگز به آسونی به دست نمی آن. در این راستا همه هنرمندان می تونند زبان جامعه خود و حتی جامعه جهانی باشند.
علی صدر: اقلاً دو نسل از ایرانیان با صدای داریوش و آهنگ های او خاطره دارند و طرفدارت هستن، در حالی که این دو نسل معمولا در کمتر موردی با هم توافق دارن. دلیل این رو در چه می بینی؟
داریوش: بعضی ها معتقدن که تنها معنی هنر عشقه. وقتی تحت تاثیر جامعه بودی و با جامعه حرکت کردی، وقتی با دردها و شادی های جامعه همگام شدی، تلاش می کنی که جامعه رو با عشق تشویق به تحول و ترمیم کنی چرا که هدف هنر ایجاد عواطف و احساسات اجتماعیه. هنر زبانیه عاشقانه که حقیقت های تلخ و شیرین رو در روح و روان ما جاری می کنه. مفاهیم انسانی و اجتماعی هم از دیدگاه من با زبان عشق کارساز و مثمر ثمر خواهد بود. امروز شاهد از هم گسستگی قشرهای مختلف جوامع جهانی هستیم. تشدید تفرقه متاسفانه در صدر اهداف خودمحوران در سراسر دنیا به وضوح دیده می شه، اینجاست که زبان های هنر، هنردرمانی و شناخت جامعه شناسی هنر می تونه مرهم گذارانه وارد میدون بشه. اینجاست که هنر می تونه این از هم گسستگی دیدگاه و عواطف و تفکر رو پیوند بده و باعث یکپارچگی احساسات جمعی بشه، این برای من فقط یک آرزو نبوده، یک هدف هم بوده. پس در واقع همه ترانه های من به نوعی عاشقانه های من هستند.
آرمان های من همیشه مبنی بر مرامی فرا ایدئولوژی، فرامذهبی، فراسیاسی و فرافرهنگی بوده و هست. هنر رو متعلق به مردم و فعالیت های هنری ام رو مثل فعالیت های اجتماعی ام متعلق به مردم می دونم و همیشه تلاشم این بوده که مرامم رو قربانی هیچ مصلحتی نکنم و هدفمندانه پیش برم. صمیمیت و صداقت در رابطه عاطفه ای که با هموطنانم دارم هم ریشه در این حقیقت داره که من شریک دردها و زخم هاشون هستم.
خدمت کردن من رو گام به گام و روز به روز مصمم تر کرده تا برای حفظ این رابطه از روزنه های مختلفی با اون ها در ارتباط باشم. شاید یکی از دلائل موندگاری این رابطه اینه که ترانه های من رو ناگفته هاشان می دونن و یادآور اونچه می تونسته باشه و نیست. هنر هم مثل سیاست اگر هدفمند باشه همیشه موندگار و تاثیرگذار خواهد بود. امروز در خلا حقیقت، در خلا انسانیت، در سیلاب آسیب های ریز و درشت، ایجاد اعتماد و همدلی کردن یک نیاز حیاتیه. قشر وسیعی از جامعه ما امروز متاسفانه با آرزوی مرگ و مرگ آرزوها سر می کنه و اینجاست که وظیفه همه کسانی که یک قلم، یک میکروفن، یک دوربین، یک رسانه، یک روزنه در دست دارن خیلی مهم تر از گذشته است. به قول جورج اورول: «در روزگاری که دروغ یک واقعیت عمومیه، به زبان آوردن حقیقت یک اقدام انقلابیه.» من هم اون موجم که آرامش ندارم و به آسانی با دردها سر سازش ندارم، از همین رو همیشه به دنبال راه کاری بهتر و روزنه ای رساتر برای آگاهی رسانی بوده ام و خوشبختانه به این فرصت شد. از دهم سپتامبر 2017 رسانه آموزشی و ستلاتی بنیاد آیینه، به مناسبت روز جهانی حقوق بشر شروع به کار کرد. با تهیه و تدارک برنامه های 24 ساعته آموزشی، فعالیت های ما برای جوابگویی به این کمبود ها وسعت بیشتری پیدا کرد.هدفمندانه آغاز به کار کردیم و به خانه های دل جامعه راه یافتیم.جامعه با آگاهی، آموزش و پیشگیری از طریق یک رسانه کاملا مستقل، به یاری متخصصین در زمینه های مختلف و سازمان های غیرانتفاعی خادم، هفت روز هفته در سراسر جهان پیام رسانی می کند.
خوانندگان گرامی،
ادامه این گفتگو که عمدتا به بررسی فعالیت های اجتماعی داریوش مربوط است در شماره آینده به حضورتان تقدیم خواهد شد.