نوشتۀ رضا خبازیان
طبیعت همیشه مرا به تحسین واداشته است. هرچه، با گذر عمر، بیشتر خود را به آن نزدیک می نمایم، نه تنها عامل صبر و تحمل را در خود ارتقا می دهم بلکه نگاه تحسین بارم نیز افزایش می یابد. ما آدمیان، خواه در جنگ با یکدیگر باشیم یا در صلح و صفا، شاد باشیم یا غمگین، طبیعت بدون توجه به شرایطی که ما در آن هستیم، نظم و قوانین خود را بدون بی وقفه اجرا می نماید.
در این روزها که اکثر ما ایرانیان دیوانه وار در فضای مجازی پرسه می زنیم تا خبری از خال و روز سرزمین مادری به دست آوریم، مشاهده می کنیم که طبیعت لباس نو بر تن می کند و آغاز بهار را نوید می دهد. این گردش اعجاب آور را هر ساله به فال نیک می گیریم و گذر سرمای زمستان و فرا رسیدن بهار خرم را نشانه امید می دانیم و با ضرب المثل هایی چون «عاقبت رو سیاهی به ذغال می ماند» و «پایان شب سیه سپید است» در خود، انرژی زایدالوصفی را حس می کنیم و شاداب می شویم.
رسم است که در حلول سال نو، با خویش پیمان نوینی می بندیم و عملی را سرمشق فعالیت های سال جدید خویش قرار می دهیم. اینگونه اعمال و آرزوها، بیشتر جنبه شخصی و خصوصی دارند که در نهایت سعی ما را برای اعتلای خویشتن نشان می دهند. ولی در سال پیشِ رو، پیشنهادی اجتماعی برای خود و شمای خواننده دارم که شاید اجرای آن علاوه بر تعالی شخصی، به تعالی اجتماعی همگان نیز تبدیل شود.
اگر تاکنون، فضای مجازی را به کعبه آمال خویش تبدیل کرده باشیم و بی دریغ آنچه را که در این فضا نشر می یابد به عنوان وحی منزل قلمداد کرده باشیم، بد نیست که نگاه خود را به این فضای مهم و در عین حال بسیار خطرناک مورد بازبینی قرار دهیم. دلیل اصلی چنین پیشنهادی را حضور و ورود افراد، نهادها و دولت هایی می دانم که با نشر اخبار کاذب سعی بر بی اعتبار نمودن مطالبی می نمایند که از یک سو بسیار مهم و از سوی دیگر بسیار آموزنده اند. آنان، فضای مجازی را به صحنه کارزاری بسیار موثر تبدیل کرده اند که گاه با زیرکی خاص خود، قادر می شوند که انرژی خوانندگان را از توجه به مسایل موجز به هدر دهند و در عوض، توجه ما خوانندگان را به مسائلی معطوف دارند که یا نادرست اند یا در جهت منافع آنان هستند.
اگر در روزگاری نه تنها دور، میدان کار زار، رویارویی دو گروه از آدمیان متخاصم بود که با حضور فیزیکی یکدیگر درگیر می شدند، امروزه، فضای مجازی به میدان کارزاری تبدیل شده است که دشمن در استتار کامل است و می تواند به آسانی «گرگی در لباس میش» باشد که اگر شمای خواننده، با دقت کافی نکات میان خطوط را نخوانید می توانید به راحتی گمراه شوید.
بگذارید مثالی بزنم:
در دنیای بی در و پیکر «مجازی» سایت های بسیار گوناگونی وجود دارند که شبانه روز در حال فعالیت هستند و برنامه های خود را در این فضا به اطلاع علاقمندان می رسانند. تعدادی از این سایت ها در استتار کامل قرار دارند و با کمال تعجب بجز نام و عنوان سایت خود، هیچگونه اطلاعات دیگری را به خوانندگان نمی دهند. نه آدرس دارند، نه شماره تلفن برای تماس، نه نام مسوولان این سایت مشخص است و نه هیچگاه چهره مجریان و برنامه سازان به نمایش درمی آیند. یکی از این سایت ها «کوچه» نام دارد که با عنوان «مجله خبری و تحلیلی» قد علم کرده است. این سایت به خصوص، در مقایسه با دیگر سایت ها از بیشترین تعداد مشترکین برخوردار هستند. زمانی که برنامه ای را در این فضا پست می نمایند، در اندک زمانی متجاوز از صد هزار نفر بازدید کننده دارند که تعداد لایک های بی شماری را نیز به خود اختصاص می دهند.
همان گونه که آگاهید، در اولین لحظه های حلول سال نو میلادی، یک رشته «توییت» به وسیله شماری از فعالان سیاسی، هنری، اجتماعی به طور همزمان نشر یافت که علاوه بر تبریک سال نو، آرزوی پیروزی مردم ایران را در سال جدید میلادی نموده بودند. با انتشار این توییت ها، گردانندگان متفاوت فضای مجازی دست به کار شدند و در رد یا قبول این حرکت مطالب گوناگونی را منتشر نمودند. از جمله، سایت «کوچه» دست به انتشار یک سری برنامه زد و در چند روز متوالی ضمن نشر خبر انتشار توییت ها به تحلیل مبادرت نمود. در صورت ظاهر و با نگاه غیر کنجکاو، مطالب بیان شده توسط این سایت مقبول به نظر می رسد. این مقبولیت را از کامنت های قربان صدقه رفتن بازدیدکنندگان این سایت می توانید به راحتی دریابید. اکثر کاربران چنان زبان به تشکر و سپاس می گشایند که گویا تا کنون نه دستشان به یک مجله حقیقی خورده است و نه روزنامه ای را در طول عمر خود دیده اند.
در یکی از این برنامه ها، مجری ناشناختۀ نادیده داد سخن داده بود و نظرات مثبت گروه های ناشناخته و مجهولی را در حمایت از این حرکت توییتی با عنوان «عده ای از کاربران فضای مجازی چنین گفته اند» اعلام نمود و سپس به سراغ مخالفان توییت ها رفت و در رأس امور نظر دولتمردان حکومت ایران را، آن هم نه به اختصار بلکه همراه با نمایش فیلم و اسلاید و بریده هایی از برنامه های تلویزیونی رژیم اسلامی با آب و تاب هر چه تمام تر به خورد خلق الله داد و چنان به تخریب چهره های سیاسی و اجتماعی توییت دهندگان پرداخت که اگر سینه چاکان آن ها چاقو در اختیار داشتند و هر کدام از توییت دهندگان در دسترس شان بودند، بی گمان سر از بدن آنان جدا می نمودند. این برنامه در روزهای بعد نیز به رنگ دیگری ادامه یافت و در هر برنامه جسد یکی از توییت دهندگان را در میانه صفحه کامپیوتر دراز نمود.
سخن کلی این است که چگونه و به چه دلیل ما کاربران فضای مجازی می توانیم تا این حد ساده لوح و زود باور باشیم که هر نهاد و انجمن و سازمانی بتواند به راحتی آب خوردن ذهن و فکر ما را ملعبه دست خود قرار دهد بدون اینکه از خود سوال نماییم که چه کسانی در پشت اینگونه سایت ها نشسته اند که با هدفی پنهان و ظاهری دل فریب قادرند مکنونات ذهنی و سیاسی خویش را به این آسانی به خورد ما برسانند. آیا ناصواب است که در جستجوی یافتن حداقل منابع مالی آنان باشیم. آیا نباید فقدان آدرس، شماره تلفن، نام مسوولان اینگونه سایت ها ما را به شک بیاورد که حداقل مطالب منتشر شده به وسیله آنان را با دیده تردید بنگریم؟
آیا پیمان نوروزی ما نمی تواند داشتن نگاهی کنجکاو، پرسشگر، ریز بین باشد که خود را از گزند دشمنان نادیده و ناشناخته در امان بداریم؟
من در آستانه سال نو، نگاه نقاد را پیمان نوروزی خود ساخته ام با امید اینکه شما نیز چنین کنید.
بهاران بر شما خجسته باد