نوشتۀ رضا خبازیان
شاعر شعف و تنهایی
احمدرضا احمدی را شعر دوستان «شاعر شعف و تنهایی» لقب داده اند.
او را شوربختانه در ماه جولای گذشته پس از گذر هشتاد و سه سال عمر پربارش از دست دادیم.
احمدی، شاعر کرمانی ما با 23 مجموعه شعر و نگارش 25 کتاب برای کودکان را می توان یکی از پرکارترین شاعران نوپرداز بدانیم که حضورش و آثارش در بین شعر خوانان و شعرشناسان ایران ماند ولی هیچ گاه نتوانست در دل تودۀ ایرانیان جای بیافتد و شناخته شود. دلیل اش را باید در خصوصیت شعر مدرن ایران دانست که هنوز پس از گذر بیش از هفتاد سال در مقابل عظمت شعر سنتی ایران نتوانسته است در ذهن توده ایرانیان به مرتبه ای که شایستۀ آن است دست پیدا کند. به طور قطع با گذر سالیان و اقبال نسل های جدید به شعر نوی ایرانی قدر و منزلت شاعرانی چون احمدرضا احمدی نیز بیشتر از امروز شناخته خواهد شد.
احمدرضا احمدی ساکن کرمان بود ولی در سال های اولیه جوانی که به همراه پدر راهی تهران شد، در تهران ماند و در دبیرستان های ادیب و دارالفنون تحصیلات متوسطه را به پایان رساند. در آن سال ها، شعر ایران دستخوش انقلابی شگرف بود که از یک سو نیما یوشیج با طرح شعر نوین ایران در محافل شاعرانه ایران راه پیدا کرده بود و از سوی دیگر بزرگانی چون خانلری سرسختانه در مقابل اشعار نیمایی ایستاده بودند تا پاسدارانی متعهد به نظم عروضی باشند و در سوی سوم شاعران قدری چون شاملو، اخوان، سایه و کسرایی رهروان بلامنازع شعر مدرن ایران گشته بودند و با بهره گیری از شعر نیمایی حاضر به شنیدن نظراتی، حتی نظراتی متفاوت از آنچه نیما طرح کرده بود، نبودند. مجلات هنری ایران در آن سال ها، صحنه منازعات بی امان طرفداران سرسخت شعر سنتی و پیشگامان شعر نیمایی گشته بود و بحث شعر، گاه به جدل شاعرانه ختم می شد و گاه کار به تمسخر و زخم زبان می رسید.
در این سال ها بود که احمدرضا احمدی اولین مجموعه شعر خود را در سال 1341 با نام طرح منتشر نمود. معروف است که وی با ارادتی که به شعر شاملو داشت پرسان پرسان نشانی خانه شاملو را به دست آورد و در کوچه به انتظار ایستاد تا کتاب تازه چاپ شده اش را به وی هدیه کند و مشتاق شنیدن نظر شاملو بماند. روایت است که شاملو کتاب را گرفته بوده و نظری سطحی به کتاب انداخته و آن را به وی پس داده است بدون این که نظری واضح در مورد اشعار وی بروز دهد. دلیل آن را باید در متفاوت بودن شعر احمدی با آنچه که در آن روزگار «شعر» به حساب می آمده است دانست چون نگاه احمدرضا احمدی نگاهی بسیار متفاوت با نگرش شاعران مطرح آن روزگار، چه سنتی و چه مدرن، بوده است.
همین نگاه متفاوت بود که نیازی مبرم به گذر زمان داشت تا نقطه نظرات وی را در ذهن دوستداران شعر مدرن ایران جای بیاندازد.
احمدرضا احمدی معتقد بود که شعر فارسی، هم در قالب سنتی آن و هم در قالب مدرن، اسیر و زندانی هنر داستان سرایی است و اگر شعر فارسی نتواند خود را از سیطره داستان سرایی نجات دهد هیچ گاه به غنایی که شایسته آن است نخواهد رسید.
برای درک بهتر نظر وی جای دارد که مروری در شعر شاعران مطرح ایران بنماییم تا سیطرۀ داستان سرایی را در شعر فارسی به وضوح دریابیم. از فردوسی بزرگ بگیرید که سراسر شاهنامه را در بیانی کاملا داستانی سروده است تا سعدی و مولانا و حافظ در بخش سنتی شعر و تا برسیم به شاملو (سرودۀ پریا)، اخوان (سرودۀ شوش)، سپهری (شعر اهل کاشانم)، فروغ (سرودۀ خواب دیده ا÷م که کسی می آید) و کسرایی (منظومۀ آرش کمانگیر) در روش مدرن آن که همگان به نوعی در بیان داستانی سروده شده اند؛ به عبارت دیگر، شاعر برای رساندن پیام شاعرانۀ خویش ساختار داستان را انتخاب نموده است. زمانی که مولانا «بشنو از نی چون حکایت می کند// از جدایی ها شکایت می کند» را سرود، قصدش بیان داستانی است که در نتیجه آن داستان بتواند پیام شاعرانۀ خویش را به خواننده القا نماید. همچنین زمانی که سعدی «گلی خوشبوی در حمام روزی// رسید از دست محبوبی به دستم» را سرود یا حافظ زمانی که «دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند// گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند» را سرود، باز با طرح داستانی از خلقت انسان سعی در القای نظر شاعرانه خود را دارد.
احمدرضا احمدی معتقد است که اشعار پیشینیان با همه زیبایی و جلای خود در سیطره هنر داستان سرایی گرفتار است و شعر امروز ایران برای نمایاندن شخصیت واقعی خویش باید بتواند خود را از این سیطره بیرون کشد تا شخصیت منحصر به فرد و حقیقی خود را بازیابد.
مسلم است که چنین نظری متعلق به زمانی نیست که انقلاب عظیم شعری در حال انجام است در حالی که همچنان شعر عروضی در صدر ایستاده است ولی شعر نوین ایران در حال زایشی خارق العاده است. نظر احمدرضا احمدی نظری راه گشا است که به زمان امروز ما بسیار نزدیک تر و فهم آن بسیار ملموس تر است تا آن زمان. به نگاهی دیگر، احمدرضا احمدی شاعر زمان آینده خویش است نه شاعر زمان خویش. همین امر است که می تواند از وی شاعری، با تمامی قدرت خلاقه اش، تنها بسازد که با اعتقادی راسخ بدون این که از پای بنشیند با چندین و چند مجموعه شعر و چندین کتاب برای کودکان شعف خود را برای نسل های آینده به یادگار بگذارد.
با بخش کوتاهی از شعر وی یادش را گرامی می دارم:
این عشق محض را
در میان دیوان حافظ
به امانت می گذارم که بماند
تا کی بماند
نمی دانم
تا چند ساعت
نمی دانم
گاهی دیده بودم
عمر یک شعله کبریت
از عمر یاران من بیشتر است