معرفی کتاب من خانه م:
– پاره نامه هایی از عباس کیارستمی
مرسده بصیریان حریری
شاید دیگر بسیار سخت باشد کسی را میان هنردوستان پیدا کنیم که عباس کیارستمی را نشناسد، چه در ایران و چه خارج از ایران. کیارستمی فیلمنامه نویس، نقاش، شاعر، عکاس، طراح گرافیک و یکی از تأثیرگذارترین فیلمسازان جهان بود که در 1 تیر 1319 به دنیا آمد و در 14 تیر 1395، در سن76 سالگی درگذشت.
کتاب من خانه م اگرچه در عنوان دومش آمده: «پاره نامه هایی از عباس کیارستمی» اما هم شامل تکه هایی از نامه های عباس کیارستمی است به همسر سابقش و دو فرزندش و هم چند تکه از یادداشت های روی یخچال اوست خطاب به فرزندانش (که راه ارتباطی بوده بین پدر و فرزندانش به عنوان یادآوری کارهایی که باید انجام شود یا نشود) و نیز دست خط هایی از او به «دکتر اخوت» که ظاهراً معتمد و روانکاو و مشاور زن و شوهر بوده در رسیدگی به امور مربوط به جدایی شان. همه این ها هم به شکل عکس از نامه و یادداشت هاست و عکس هایی از گوشه و کنار خانه؛ خانه ای که کیارستمی با امید به گرفتن دستمزد ساخت فیلم مستندی دربارۀ بازسازی کاخ صاحبقرانیه شروع به ساخت آن می کند و نهایتاً با دستِ تنگ و قرض از دوستان نیمه کاره می ماند.
بهمن کیارستمی (پسر کوچک تر عباس کیارستمی) و احمد (پسر بزرگ تر) پس از درگذشت غم انگیز پدرشان گرفتار اختلاف نظرهایی شدند بر سر چگونگی اداره آثار پدر. این جدایی سلیقه ها ختم شد به دادگاه و بهمن کیارستمی در مقدمه کتاب شرحی می دهد از لحظاتی از دادگاه.
«در دادگاه نشسته ام و خون خونم را می خورد…» بهمن می خواهد اظهارات کتبی اش را بگذارد روی میز قاضی و به قول خودش «بزند به چاک» که قاضی غافلگیرش می کند: «هنرمندها و ورزشکارها باید الگوی جامعه باشند ولی از قرار معلوم پدر شما…» بهمن می پرسد: «پدر من چی آقای قاضی؟»… قاضی ادامه می دهد: «انگار اهمیت چندانی برای خانه و خانواده قائل نبوده…» بهمن غافلگیر می شود: «صبح اول صبح است و فکّرم درست کار نمی کند و جمله سازی ام نمی آید.» می گوید: «چرا، بوده… مدارک و مستنداتش هست، اگه اجازه بدین برم بیارمشون.» و فکر می کند پوشه هایی که رویشان با ماژیک نوشته «نامه های لندن»، «اخوت»، «یادداشت های یخچال» کجا هستند و چقدر طول می کشد تا برود و بیاردشان.
این شد انگیزۀ تهیه کتاب های «من خانه م» و «من سفرم». در ادامۀ مقدمه به جزییاتی می پردازد از وضعیت سال هایی که از میان نامه ها از آن ها اطلاع پیدا کرده:
«سال 1356، یعنی یک سال پیش از تولد من، برای خانوادۀ ما سال مهمی بوده است. پدرم بعد از چند سال کارمندی در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، فیلم بلند موفقی خارج از کانون ساخته به نام «گزارش» و دارد مستند نان و آب داری درباره بازسازی تالار جهان نمای کاخ صاحبقرانیه می سازد و پول کاخ را می زند به خانه خودش… بهار 1356 زن و بچه اش را فرستاده لندن تا زبان انگلیسی یاد بگیرند و خودش سخت مشغول کار بنایی و نجاری ست، اما کفگیر در مرحله سفت کاری به ته دیگ خورده… درِ حرفه شان تخته شده و صاحب کار و کاخ بدون آن که فیلم را تحویل بگیرند رفته اند… و او مانده با خانۀ ناتمام، پسر هفت ساله و زن باردارش.»
بهمن در بی اطلاعی از وضعیت زندگی پدر و مادرش با ما شریک است. می نویسد: «پیش از خواندن نامه ها هیچ تصوری از زندگی مشترک پدر و مادرم و آن انقلاب خانگی نداشتم، فقط می دانستم که در چهار سالگی من از هم جدا شده اند.» یک بار از پدر دلیل جدایی را می پرسد و کیارستمی پاسخی ساده به پسر چهارساله اش می دهد: «چون به هم نمی آمدیم.» اما بهمن با خواندن نامه ها به شرحی مفصل از آن پاسخ ساده می رسد. می نویسد: «حالا می دانم وقتی این ازدواج باطل شد که انقلاب کوچه، ناامنی حرفه ای و پادرهوایی را وارد خانه کرد و دو سال بعد از انقلاب آن دو دیگر سعی نمی کردند که به هم بیایند.» و بعد از تلاش هایی برای زندگی مسالمت آمیز کوشیدند تا آن چه را دارند تقسیم کنند: «یک خانه، مقداری بدهی بانکی و دو بچه.»
«هفتاد و هفت هزار تومن کم داریم تا بدون رنگ بدون موکت… بدون شوفاژ و بدون هیچ سرویسی بتوانیم برویم و بنشینیم… خوب این نامه خبر خوشی نداشت. همین است دیگر، یک روز خوب است یک روز نیست… یک روز پروین می رود و یک روز می آید… زندگی همینطوری است.»
کتاب «من خانه م» به رغم حجم کم، جزییات جذب کننده ای می دهد از زندگی زندۀ یکی از مهمترین هنرمندان جهان. گوشه هایی خصوصی و شخصی از زندگی عاشقانۀ هنرمندی که مثل خیلی های دیگر عاشق همسر و فرزندانش بوده، سال هایی را به سختی و در ناداری گذرانده و از زندگی و درس هایی که پسران کوچکش به او داده اند در آثارش استفاده کرده و جهانی را در آن ها با فیلم هایی چون «خانۀ دوست کجاست؟» شریک کرده؛ طرح سه کلید را گوشه ای از نامه ای می کشد و می نویسد: «این هم 3 تا کلید برای پسر خوبم که به من یاد داد وقتی چیزی نوشتنی ندارم برایش نقاشی کنم.»
در نامه ای به دکتر اخوت عنوان نامه را می نویسد: «در تقسیم آنچه داریم مادی و معنوی» که همان خانه است و بدهی بانکی و «2 تا بچه» و تصمیم زن و شوهر به حفظ خانه برای بچه ها. نامه های خطاب به همسر یکسر شرح دلتنگی است و عذاب وقفه های کار ساختمان و بی پولی و گرما و بی حوصلگی اما لحن و سبک نویسنده، خواننده را وامی دارد تا با اشتیاق همه را بخواند حتی جزییات مربوط به ساختن خانه. بخش بعدی یادداشت های یخچال است: «احمد جان من بهمن را بردم سر فیلمبرداری، ناهار کباب گذاشته ام زیر فر، گرم کن بخور.» و نامه هایی به بهمن و احمد: «من یک هفته است که مشغول فیلمبرداری فیلمی هستم که اولین بار با تو داستانش را وقتی می رفتیم در جاده شمال دادا [احمد] را ببینیم برای تو تعریف کردم تو هم نظرهایی داشتی یادت هست؟»
برای علاقمندان هنر و دوستداران کیارستمی کتاب «من خانه م» راهی است به احساس نزدیکی بیشتر با هنرمندی که دوستش داشته اند اما به نظر می آید که بخش عاشقانۀ نامه ها بیشترین نقش را در این احساس نزدیک داشته باشد؛ پاره ای از نامه ای در شرح عشقی: «تعجب می کنی که از کجا شمارۀ تو را دارم…خوب از 118 گرفتم… پرسیدم اول نمی شناختند. نشانی دادم گفتم اون که قدش بلند است موهایش روشن است. اغلب پشت سرش می بندد، چشم هایش سبز روشن است. لب های قشنگی دارد، سینه هایش کوچک و خوش فرم است. کمرش این روزها باریک تر است. نشناختند… گفتم آن که دماغش خیلی قشنگ است و گردنش باریک و بلند است و همیشه تند راه می رود… یک پسر قشنگ دارد که خیلی هم خوب است اسم خوبی هم دارد، اون که هم زن من است و هم رفیق من و هم معشوق من، اون که صادق است و هیچوقت دروغ نمی گوید… کمک کرده تا خانه درست کنم… اون که املت با کنیاک دوست دارد… اون که دل من برایش تنگ شده.»
دو کتاب «من خانه م» و «من سفرم» را نشر نظر در تابستان 1399 در تهران چاپ کرده است.