معرفی کتاب
احضار دَوال پای رسوایی و پای سیب
به قلم سپیده قلیان
مرسده بصیریان حریری
سپیده قلیان زندانی سیاسی و کنشگر مدنی اهل دزفول متولد ۱ مهر ماه ۱۳۷۳است .نخستین بار در شامگاه ۶ اسفند ۱۳۹۵ سپیده قلیان که در آن زمان دانشجوی سال چهارم رشتۀ دامپزشکی بود در منزل پدری اش بازداشت و به مکان نامعلومی برده شد. دلیل بازداشت او به نقل از یک منبع نزدیک به خانواده اش «فعالیت در اینستاگرام» و «فعالیت مدنی» اعلام شده بود.
او بار دیگر در جریان اعتصابات کارگران هفت تپه (۱۳۹۷) بازداشت و به پنج سال زندان محکوم شد. او تجربیاتش از بند نسوان زندان بوشهر از اسفند ۱۳۹۹ تا مهر ۱۴۰۰ و روایاتی مرتبط با همبندی ها و رفتار مسئولان زندان را در قالب کتاب حاضر در زندان به رشتۀ تحریر درآورده است. روایات او از ادارۀ اطلاعات دزفول و زندان سپیدار اهواز قبلاً در کتاب اولش با عنوان تیلاپیا خون هور العظیم را هورت می کشد نقل شده است. او تا وقتی که برای اجرای حکم پنج ساله اش روانۀ زندان شود، دفعات متعددی بازداشت شد و در رسانه های مختلف از انواع شکنجه های زندانیان و سوء رفتار با آنان پرده برداشت.
احضار دوال پای رسوایی با پای سیب دومین کتاب سپیده قلیان، در ایران وایر منتشر شده. این کتاب در قالب ۱۰ روایت و دستور پخت شیرینی های محبوب زندانیان به بازگویی تجربیات خود از زندان های اهواز، بوشهر، اوین و زندگی زنان زندانی و مصائب شان پرداخته و روایت هایی از تداوم زندگی در زندان را زیر سایۀ تهدید، شکنجه و بدرفتاری ماموران با زندانیان، بازگو کرده است.
سپیده قلیان در زمان انتشار این کتاب برای گذراندن سه سال حبس برای دو پروندۀ دیگر در زندان اوین به سر می برد.
حالا بیش از ۵ سال است که سپیده در زندان به سر می برد. از اسفند ۱۴۰۱ تاکنون، دو سال حبس به دلیل توهین به رهبر جمهوری اسلامی را می گذراند و یک سال دیگر هم برای پروندۀ دیگری محکوم شده است. در این سال ها در زندان به طور مکاتبه ای درس خوانده و لیسانس حقوق گرفته است. این روزها هم برای شرکت در آزمون ورودی کارشناسی ارشد حقوق جزایی و آزمون وکالت درس می خواند.
آذر نفیسی دربارۀ سپیده قلیان و کتاب هایش می نویسد:
«نوشتن برای سپیده راهی به سوی آزادی است و تبدیل تجربۀ تلخ زندان به شیرینی. آنگونه که در کتابش می گوید “زندگی چیزی نیست جز آزادیِ خواندن.” سرگذشت افرادی مانند سپیده که حکومت آن ها را به زندان می اندازد، شکنجه می کند و به قتل می رساند خشمگینم می کند اما به من امید هم می دهد. سپیده از بازگویی حقیقت پاسداری می کند.»
این امید که حضور سپیده در دل آدمی ایجاد می کند همان انگیزۀ من برای معرفی این کتاب است؛ تا آنانی که می پندارند در داخل کشور نیروی قابل توجهی وجود ندارد ببینند که از اقصی نقاط ایران جوانه هایی این چنین می رویند.
سپیده قلیان در مقدمه نوشته: «من تعهد دارم! تعهد دارم به زن هایی که با آن ها زندگی کردم. ثبت زندگیشان یک بخشی از همین تعهد است. دلم می خواهد همه این کتاب را بخوانند حتی تمام کسانی که از من بدشان می آید. دلم می خواهد مثلاً یکی برایم بنویسد: تخم سگ! تارت کدوحلواییت بد شد! بعد من هم جواب بدهم: متاسفم دوست من، من تخم آدمم نه تخم سگ اما بیا باهم نامه نگاری کنیم.»
او در مصاحبه با ایران وایر که به صورت نامه نگاری انجام شده می گوید:
«بله زن ها همیشه رسوایی بیخ گوششان بوده است. برای من که اینطور بوده؛ برای من و خیلی از زنانی که دیدم همیشه همین بوده. من زندگی سختی داشته ام و هنوز هم دارم. تا الان به خاطر یک عکس، که بازجوها نشان خانواده ات داده اند، آنقدر کتک خورده ای که تا مدت ها نتوانی راه بروی؟ کدام پسر این تجربه را دارد؟
من با مردهای زیادی بازداشت شدم. کدامشان تا صبح به خاطر رنگ موی شان بازجویی پس داده اند؟ زن بودن کار خیلی دشواری است، خصوصاً وقتی که باید زل بزنی توی چشم های دوال پا و قهقهه بزنی. قهقهه باعث رسوایی ات می شود؟ هیچ بعید نیست. رنگ لاکت چی؟ آن هم بعید نیست.
من ثانیه ای نیست که بدون فکر رسوایی زندگی کرده باشم. الان که همه زندگیم توسط دوربین ها ضبط می شود!
یکبار با خودم گفتم آیا بعد از آزادی می توانم بوسه ای را عاشقانه با کسی تقسیم کنم؟ به خودم جواب دادم که: ابداً! چون مطمئن نیستم توی اتاق خوابم دوربینی که یک سرش به بازجوها برسد، وجود نداشته باشد. پس رسوایی بیخ گوشم است. بیخ گوشمان است! برگردیم به احضار دوالپا…. داستان آن زن واقعی است. هر کدام از ما همان زنیم، در زندان، قبل از بازداشت، در آخرین یا اولین هم آغوشیمان باردار شده ایم… دقیقاً رسوایی جایگاهش کجاست؟ توی حلقمان! بیخ گوشمان. بله، متاسفانه همین است.
دلم می خواهد دختر جوانی که ممکن است در آینده یکهو بازداشت شود و آزاد نشود این را بخواند و بداند سقط جنین حق زن است؛ حقی که ازش سلب شده. دلم می خواهد بداند همه چیز شدنی است و زن بودن بشود شدنی کردنِ هر آنچه که فکر می کنیم محال است. برای دل خودم ننوشتم، این ها همه توی دلم هستند.
نوشتم تا ثبت و خوانده بشود، و روایت ها و تروماهای بازداشت و شکنجه و زندان زن ها به دست همه برسد. نوشتم تا بگویم متعهدیم به این که تلخ نشویم.»
در پاسخ به این سوال که با تمام سختی های نوشتن و رساندن کتاب به بیرون از زندان آیا حاضری کتاب سوم را هم بنویسی می گوید: «با امید و عشق به سومی اش دارم زندگی می کنم!»
کتاب صوتی احضار دوال پای رسوایی با پای سیب در سایت ناکجا در دسترس است؛ همین طور نسخۀ چاپی آن در سایت ایران وایر قابل دانلود هست.