از این ستون به اون ستون
نوشتۀ رضا خبازیان
در شمارۀ گذشته در اثر یک اشتباه لپی عنوان این صفحه و نام من حذف شده بود و این امر باعث نگرانی تعدادی از دوستان و خوانندگان این صفحه گردیده بود که بدینوسیله هم از تماس های این دسته دوستان سپاسگزاری می نمایم و هم از اینکه باعث نگرانی آنان را فراهم کرده بود عذر خواهی می کنم.
در فرهنگ فارسی اصطلاحی جانانه وجود دارد که در زمان های قدیم بسیار مورد استفاده قرار می گرفته ولی با تحولی که شاخصۀ هر زبانی است این روزها کمتر مورد استفاده است. این اصطلاح «سنگ یک من» است و عموماً در مورد اشخاصی به کار می رود که در نظرات خود بسیار مصرند و در بحث ها حاضر به هیچ گونه عدول از نظرات خود نیستند. در مقابل این اصطلاح، ضرب المثل دیگری است به نام «سنگ نیم من» که در مورد کسانی به کار می رود که اصراری در عقاید و نظرات خود ندارند و در بحث ها و تبادل نظرها حاضر به عدول از نظرات خود هستند تا با سازش و مدارا از جدل پرهیز نمایند و بحث را در حیطۀ تبادل نظر نگه دارند.
عموماً اشخاصی که به «سنگ های یک من» معروفند در هر نوع از رابطه که قرار بگیرند می توانند آن رابطۀ به خصوص را مخدوش کرده و راه بحث و تبادل نظر را مسدود نمایند. خواه رابطه بین دو همسر باشد یا روابط معمول دوستانه یا معادلات تجاری. مهمترین دستاورد برای این دسته از اشخاص برنده شدن در هرگونه بحثی است و اگر در مقابل آنان «سنگ یک من» دیگری قرار داشته باشد چه بسا به نابودی روابط خواهد انجامید چون هیچ یک از طرفین بحث حاضر به هیچ گونه سازشی نیست.
با توجه به مقدمۀ بالا در نظر دارم که توجه شمای خواننده را به نکته ای جلب کنم که معضل غیر قابل باوری را در سطح جامعۀ امروز ما به وجود آورده است که اگر مورد توجه و درایت کافی قرار نگیرد چه بسا بنیان جامعه را با خطر جدی روبه رو خواهد ساخت که حل آن معضل در ید قدرت هیچ نیروی جامعه نباشد.
کافی است توجه بفرمایید که اگر حضور و صف بندی دو شخص «سنگ یک من» در مقابل یکدیگر قادر است که اساس یک رابطۀ خانوادگی یا مودت و دوستی بین دو شخص و یا مراودات تجاری بین دو گروه را دچار عواقب ناگوار نماید صف بندی دو گروه مشخص با همان خصوصیات در ورطۀ مسائل اجتماعی و سیاسی چگونه مخاطراتی را برای جامعه رقم خواهد زد؟
متفکرین علوم اجتماعی این حالت به خصوص را با اصطلاح «دو قطبی شدن جامعه» بیان می نمایند و معتقدند که در چنین شرایطی افراد جامعه به ناگاه درِ گفتگو، تبادل نظر، تعامل و گوش فرا دادن به یکدیگر را مسدود می نمایند و با اصرار بیش از حد در نقطه نظرهای خود جامعه انسانی را به سوی معضلی بسیار خطرناک سوق خواهند داد که متاسفانه وضعیتی است که در این روزگار نابسامان با آن مواجه هستیم. سنگ یک من های گوناگونی می روند تا تمامی ارکان جامعۀ بشری را در زیر سلطۀ خویش قرار دهند و اتمسفر بحث و گفتگو و تبادل نظرات گونا گون را مخدوش سازند تا بتوانند تصاویر حک شده در اذهان خود را بر جامعۀ سیاسی حاکم گردانند و در این راه از هیچ کوششی نیز فرو گذار نیستند.
روز و روزگاری نه چندان دور، این گونه افراد در گروه های سیاسی و حزبی مشخصی حضور داشتند که هویت آنان را بر همگان عینی و مشخص می نمود. در آن زمان، جامعۀ سیاسی دارای سه بخش مجزا بود که با رنگ های سیاه، سفید و خاکستری تعریف می شدند ولی متاسفانه در روزگار حاضر نفوذ از حزب های سیاسی به تمامی ارکان جامعه کشیده شده است که از دانشگاه ها و موسسات آموزشی بگیرید تا کسبۀ کوچه و بازار تا شرکت های عظیم تجارتی و از همه ناگوارتر دولت های ذینفع که گاه در حل ساده ترین مسائل کشوری خویش عاجزند ولی برای تحقق یافتن منافع دولتی خویش همه وارد گود شده اند و با در دست گرفتن بیرق های سیاه یا سفید طیف خاکستری را که یک روز عامل ثبات جامعۀ انسانی بود به اقلیتی در حال اضمحلال تقلیل می دهند. البته که هر کدام از دو طیف حق دارند که در محیطی آرام و دموکراتیک نظرات خود را تبلیغ کرده و برنامۀ دراز مدت خود را برای آگاهی طیف خاکستری ارائه نمایند ولی آنچه که در عمل دارد اتفاق می افتد کنار زدن طیف خاکستری است که حتی در میهمانی های خصوصی نیز افراد جرات اظهار نظر نیز نداشته باشند تا با سکوت خویش خود را از رگبار حملات «سنگ های یک من» در امان بدارند.
تا اینجا سعی بر آن داشتم که معضل را بدانگونه که خود بر آن نگاه می کنم، به عنوان شخصی که در تمامی عمر خود جایگاهی در بخش خاکستری را برای خود قائل بوده ام، برای شما شرح دهم. نگاهی، حتی گذرا، به روند سیاسی جامعه به خوبی نشان می دهد که کاندیداهای سیاسی جامعه تا چه حد سعی در تخریب یکدیگر دارند و از پرداختن به طرح هایی برای رفع مشکلات جامعه طفره می روند. حداقل در ده سال گذشته پیروزی در انتخابات نه با درصد بالا بلکه با اختلافی بسیار جزیی ممکن شده است که خود دلیل دیگری بر دو قطبی بودن جامعۀ امروز دارد.
سوال این است که چگونه می توان از بروز فاجعۀ دو قطبی شدن جامعه جلوگیری کرد؟
اگر فکر می کنیم که با درج یک یا چند مقاله امکان دست یافتن به راه حل منطقی ممکن خواهد بود متاسفانه در اشتباه هستیم. برای یافتن راه حل معضلی چنین شگرف نیاز به ورود متفکرین منصفی است که در درجۀ اول خود اسیر جو حاضر نباشند و در درجۀ دوم با فاصلۀ بسیاری از تعابیر و تعالیم فرقه گرا قرار داشته باشند و هدفی جز سلامت و سعادت جامعۀ بشری را مد نظر نداشته باشند. در اینجاست که کار بنیادهای فرهنگی جامعه در صدر جدول قرار می گیرد تا با ایجاد جو مناسب در اهمیت گفتگو، هنر شنیدن یکدیگر، فاصله گرفتن از هر تفکر از پیش دیکته شده و دعوت از متفکرین جامعه و مطرح کردن معضل ویرانگری که در راه است زمینه را برای یافتن راه حلی منطقی و انسانی فراهم آورند زیرا که تفرقه، دو قطبی نگریستن، نادیده گرفتن بخش خاکستری جامعه در دراز مدت به نفع هیچ یک از آحاد جامعه نخواهد بود.
تا چه قبول افتد و چه در نظر آید.