خاک غریب
نوشته جومپا لاهیری
مرسده بصیریان حریری
خاک غریب نوشته جومپا لاهیری نویسنده آمریکایی هندی الاصل مجموعه ای از ۸ قصه کوتاه است درباره مهاجران بنگالی که در تلاش ریشه گرفتن در سرزمین بیگانه هستند.
هر قصه جذابیت خود را دارد و به تنهایی به عنوان یک اثر ادبی قابل ستایش است، قصه آخر اما که سه قسمت دارد گویی جایزه ای است برای به پایان رساندن کتاب. این حقیقت که آمریکا همچنان محلی است که مردمان سایر نقاط جهان می توانند به آن مهاجرت کنند و با پذیرش هیجانات و اضطراب ناشی از پشت سر گذاشتن سرزمین خود به بازسازی خود و زندگی خود در آن بپردازند موضوع این مجموعه داستان پراحساس جومپا لاهیری است.
در اینجا لاهیری نشان می دهد که محلی که بیشترین وابستگی را به آن دارید الزاما کشوری نیست که به دلیل تولد یا خون به آن وابسته هستید، این محل جایی است که به شما اجازه می دهد خودتان باشید. او به ظرافت تمام می گوید که چنین جایی ممکن است روی هیچ نقشه ای نباشد. اینجاست که با آن استعاره قدیمی از سفر به هند روبه رو می شویم استعاره ای که بهترین نمونه آن در کتاب سفر به هند نوشته ای. ام. فورستر در دهه 30 میلادی به کار گرفته شده. هم در آن کتاب و هم اینجا می بینیم که سفر به هند نوعی سفر به درون خویشتن و شناختن خود واقعی آدمی است.
در داستان «خوبی محض» می خوانیم که سِودا: «جدایی پدر و مادرش از هند را مرضی می داند مثل سرطان که فراز و فرود دارد.»
مضمون قصه ها به نوعی از این نقل قول ناتانیال هاثورن که لاهیری در ابتدای کتاب آورده، معنا می یابد: این که پیوند زدن آدم ها به خاک جدید باعث شکوفایی و قدرت یافتن آنان می شود. هاثورن ادعا می کند که اگر مردان و زنان ریشه های خود را در خاک غریب قرار دهند با بخت یاری بیشتری رو به رو خواهند شد. اما لاهیری چشم بسته نظر هاثورن را نمی پذیرد بلکه آن را به بوته آزمایش می سپارد. آیا پیوند زدن آدم ها همیشه حاصل بهتری دارد یا ترکیبی از نتایج گوناگون را به بار می آورد؟
جغرافیا تضمینی برای امنیت نیست. در این کتاب لاهیری نشان می دهد که مهاجران با مسائل و وقایع گوناگون نظیر بیماری، اعتیاد به الکل، شکست عشقی، از دست رفتن اعتماد میان نزدیکان و دیگر اتفاقاتی روبه رو می شوند که هیچ کدام از قبل قابل پیش بینی نیستند.
پنج داستان اول، قصه زندگی شخصیت هایش را می گوید و به پایان می برد؛ پدر و مادرهایی که مهاجرت می کنند و با دشواری ها و آداب سرزمین جدید به سختی هماهنگ می شوند تا عمری سپری شود و ریشه در خاک جدید قدرت بگیرد به امید آینده و زندگی بهتر برای خود و فرزندانشان. اما آنچه در کتاب می خوانیم بیانگر این واقعیت است که همیشه هم این اتفاق نمی افتد. جایی در کتاب میخوانیم که: «به نظر آن ها بچه هایشان از همه سختی ها و لطمه هایی که خودشان در هند پشت سر گذاشته بودند در امان بودند.»
اما سه داستان آخر که به یکدیگر مرتبط هستند داستان زندگی دختر و پسری هندی است که والدینشان هنگام کودکی آن ها با هم دوست بوده اند. داستان این دو خانواده می تواند داستان دوران کودکی در دو خانواده آمریکایی در دهه ۷۰ باشد. تمام مسائل و مشکلات این دو خانواده بنگالی می تواند به راحتی در خانواده های آمریکایی هم دیده شود. تلاش برای ارتباط و کنترل میان دو شخصیت اصلی به عنوان کودک و به عنوان افراد بالغ از زمانی که مردان و زنان در غار می زیسته اند در جریان بوده است.
لاهیری به شخصیت های خود اجازه می دهد تا آزادانه رشد کنند گویی بدون هیچ راهنمایی و هدایتی. خواندن داستان های او مثل تماشا کردن فیلمی سریع از رشد گیاهان است، برخی حلقه رشد را تکمیل کرده و شکوفا می شوند و از خاک سر برمی آورند ولی بعضی دیگر بر زمین می افتند و به خاک باز می گردند. می بینیم که بعضی شخصیت های او بعد از تلاش و ساختن زندگی خود و رسیدن به آنچه که در زندگی ظاهرا لازم دارند، تازه در تنهایی است که آرامش می یابند.
سوال بزرگی که در این میان به ذهن خطور می کند این است که آیا فقط ریشه دواندن در کشوری جدید کافی است؟ آن هم در جهان امروز که مهاجرت مسئله اصلی بشر است.
کتاب خاک غریب نوشته جومپا لاهیری در سال ۲۰۰۸ میلادی منتشر شده و در سال 2018 توسط امیرمهدی حقیقت به فارسی ترجمه شده است.