آقای دکتر سلیمانی و بحث شیرین «پوشک»
طنز و نقد
شهین سراج
مطلب این شماره ی «از این ستون به اون ستون» اختصاص دارد به نوشته ی خانم دکتر شهین سراج ، فارغ التحصیل از دانشگاه سوربن فرانسه در رشته ی «ادبیات تطبیقی» که برای خوانندگان این صفحه نامی آشناست.
برای خواندن دیگر داستان ها و مقالات ارزنده ی ایشان می توانید به صفحه ی فیس بوک این نویسنده مراجعه فرمایید.
از میان همۀ میهمانانِ عمٌه فرخنده از پیر و جوان، میان سال و خردسال و شیرخواره، هم وطن و بیگانه که به مناسبت جشن دوسالگی دیااُکو (نام نوۀ عمٌه فرخنده) دور هم جمع شده ایم من کل حواسم رفته پیش میهمان عالیقدر این محفل اُنس دکتر سلیمانی، استاد بازنشستۀ رشتۀ زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران که با دقتی همراه با شگفت زدگی و بارقه ای از شاخ درآوردگی دارد به گفتار سمیرا عروسِ عمٌه فرخنده در این جشن نشاط آور گوش فرا می دهد.
سمیرا مادر گرامی دیااُکو دارد با آب و تاب و هیجان دربارۀ اختراع یک نوع پوشک جدید به نام ساکورا سخن می گوید که ظاهراً توسط عقلِ سلیمِ ترانزیستورسازِ ژاپنی ها ساخته شده و راهی بازار شده است. از جمله کرامات این پوشک این است که به هنگامهای آنچنانی، چنان که می افتاد و دانی زنگ خبر را به صدا درمیاورد و والدین کودک را از پُرشدگی پوشک با خبر می سازد. سمیرا می گوید «به خدا باور کنین کلی خیالم راحت شده. از موقعی که این نوع پوشک رو واسۀ دیااُکو کارگذاشتیم ها، دیگه مجبور نیستیم دائم دیااُکو را بلند کنیم و پوشکش را بو کنیم ببینیم خبری شده یا نه. خلاصه چون به موقع خبرمون می کنه از فاجعۀ بو و برنگش هم خلاص شدیم.»
دنبال سخن سمیرا را دُرسا می گیرد که او نیز دو سال و اندیست صاحب فرزندی به نام مزدک شده و درگیر معضل پوشک و حواشی. دُرسا می گوید:
«ازهمه جالب تر این که برای هر مورد زنگ شمار به خصوصی دارد…»
حاضران با تعجب:
«یعنی این که اگه شماره یک (مایعات) باشه، یه زنگ و اگه شماره دو (جامدات) باشه زنگ دیگه و البته که آماده باشی ماها برای هر مورد از نظر پاکسازی فرق می کنه.»
صدای خندۀ حاضران. در این میان همسر سمیرا آقا مسعود که ظاهراً پیش از کاربرد پوشک ساکورا وظیفۀ خطیر بویائی و پویائي پوشک دیاُاکو را بر دوش داشته، به میان آمده و می گوید:
«البته یه نوع دیگه اش رو دیسنی ساخته و به بازار اومده که به جای زنگ آهنگ می زنه. ملودی به انتخاب پدر و مادرهاس؛ مثلاً ما برای مورد شین، یعنی شماره یک، آهنگ اشک ها و لبخندها رو گذاشتیم که دیااُکو علاقۀ خاصی بهش داره و هر وقت می شنوه به هیجان میاد و واسۀ دومی موتسارت گذاشتیم. وای نمی دونید بچه چه کیفی می کنه.»
عمٌه جون فرخنده در تمام مدت بحث از نوۀ دو ساله اش دیااُکو که با چند تا چسقلۀ دیگر روی زمین قل می خوردند و تو سر و کلٌۀ هم می زدند و گاهی جیغ های بنفشی هم می کشیدند که صد البته برای والدین نه گوش آزار بود و نه مزاحم چشم بر نمی داشت و چه بسا چشم انتظار بود که برای اثبات گفتار سمیرا دیااُکو یک نمایش حضوری و عملی و علنی از معجزات پوشک ژاپنی و کاربرد شماره یک و شماره دو و زنگ و ملودی مرتبط اشک ها و لبخندها در جا اجرا کند تا سمیرا و مسعود به وجد آمده و روسپید بشوند.
بحث از پوشک به انواع رژیم های تغذیه و تأثیرش بر اشکال شمارۀ یک و دو کشید و میزان مقاومت پوشک ساکورا و اختراع دیسنی و سپس کلاس های آموزشی برای خردسالان کمتر از دو سال می کشد از جمله کلاس یوگای دوسالگان، کلاس های مدیتیشن، و پاره ای سخن های شیرین دیگر …. و القصه کسی را یارای بریدن رشتۀ سخن والدین نوباوگان و به میان آوردن سخن دیگری نیست.
هرچه در بحث شیرین پوشک و حواشی آن بیشتر فرو می رویم چهرۀ دکتر سلیمانی شگفت زده تر و گرچه شاخ ها رؤیت نمی شوند ولی حسٌ غریبی به من می گوید که عنقریب است که در اثر بحث این اختراعات و تداوم توصیفات هیجان انگیز سر نازنین دکتر سلیمانی صاحب دو فروند شاخ اعلا شده و چه بسا همچون نارنجکی منفجر بشود. یقین دارم که پرسش های فراوانی در سرش شکل گرفته از گزینش نام دیااُکو و مزدک گرفته تا سبک سخنگویی جوانان و دلیل طرح بحث پوشک، آن هم در حضور او. شاید در خیالاتش ازتصور به بند اندازی دیااُکو آن پادشاه قدرتمند و بنیانگزار سلسلۀ ماد و سازندۀ شهر هگمتانه پایتخت مادها و نبردهایش با آشوریان …. در یک پوشک ترانزیستوری ژاپنی یا مزدک آن پیامبر اندیشمند جریان ساز دوره ای از تاریخ دوران ساسانی که از پوشکش صدای اشک ها ولبخندها و گاه موتسارت به گوش می رسد دچار بحران هویت شده و شاید حس می کند که پا به یک دوران فرازمانی و فرازمینی گذاشته و همه چیز برایش بیگانه است. به زبان خودمانی قاطی کرده!
وقتی از عمٌه فرخنده شنیدم دکتر سلیمانی که نسبتی با همسر فقید عمٌه فرخنده دارند، از ایران به دیار ینگه دنیا آمده اند از شادی پر درآوردم. آن مرد فرهیختۀ سخن شناس را از دیرباز می شناختم، نه حضوری که چه بسا نادیده ها که از صدها دیده دیده تراند. آشنایی با مقالاتش و پژوهش هایش دربارۀ بزرگان شعر و ادب پارسی به ویژه مکتب تربیتی و پرورشی سعدی را بارها خوانده و همواره آرزوی دیدارش را داشتم ولی هرگز فکر نمی کردم که نخستین دیدار ما در جشن تولد یک کودک دو ساله که خدای نگهبانش باشد و در محفلی که دوستان بدون ملاحظۀ حضور یک دانشمند سالخورده رشتۀ سخن را به دست گرفته و بدون وقفه دربارۀ سبک شناسی پوشک و توصیفات رنگارنگ و حواشی آن صحبت کنند صورت بگیرد.
مهمانی با کیک چهار طبقۀ پر از خامه و شکلات و دو شمع افروخته و روی شانۀ آقا مسعود قرار گرفتن دیااُکو و فوت کردن ده بارۀ شمع ها، عکس گرفتن های چپ و راست و بالا و پائین، تکی و چهارنفره و دستجمعی با اصرار به لبخندهای مداوم و چیز گفتن و هلو ادا کردن برای القاء احساس شادی، حتی به دکتر سلیمانی سالمند و کادو باز کردن و هویت کادو دهنده بر ملا کردن… و دیگر آداب و رسوم جشن تولد ادامه می یابد. هر بار که سعی نمودم اشاره ای به غنیمت حضور این دانشمند کرده و حرف و سخنی دربارۀ ایشان با این جوانانی که آگاهانه یا محض اسنوبیسم نام های مشاهیر ایران باستان را بر فرزندانشان گزارده اند به میان آورم یا عمٌه فرخنده مدح و ثنا نثار نبوغ زودرس نوۀ دوساله اش نمود یا سمیرا از شیرین کاری های دیااُکو گفت یا دُرسا از تحول درونی و برونی مزدک گفت یا همسران گرامیشان با بالا پائین انداختن کودکان مجلس را به یک سیرک زنده تبدیل کردند.
حُسن خطام البته آهنگ اشک ها و لبخندها از درون پوشک دیااُکو بود که همه از شادی پر درآورند و بر آن حُسن روز افزون آفرین می گویند. من و شاید چند میهمان حاضر در حسرت سخن گفتن با دکتر سلیمانی میهمانی را ترک می کنیم و به این گفتۀ ناب خواجه حافظ فکر می کنم که:
با خرابات نشینان ز کَرامات مَلاف
هر سخن وقتی و هر نکته مکانی دارد