مژده بهرنگ
کووید ـ نوزده عزیز، سال پیش به این وقت دنیا به شکلی که تو درست کردی فقط در فیلم های علمی تخیلی وجود داشت. حضور تو خیلی چیزها را برای همیشه عوض کرد. در هیچ شرایطی غیر از بودن تو این امکان وجود نداشت که در سن چهل وپنج سالگی این فرصت را داشته باشم که بالغ بر دو ماه هیچ کاری نکنم. تو به تنهایی امکان در اختیار داشتن زمانی که مجبور باشیم در تنهایی غوطه بخوریم و فکر کنیم را فراهم کردی.
در زمانه ای که اگر رستم بود باید گرزش را برای خرج زندگی گرو می گذاشت مجبورمان کردی در خانه بنشینیم و مرور کنیم. تو فرصتی درست کردی تا ما بحران بلوغی که تا قبل از آمدنت فکر می کردیم دخترک نداشته را ببینیم، بجویم و قورت بدهیم. باعث شدی بعد از سال ها هر روز صبح عجله نداشته باشم. دو ماه تمام با یک موجود پشمالوی کوچک در بغلم بیدار شدم، بدون عجله برای هیچ کاری در رختخواب غلت زدم و به حرکات مسخره و شاد او از بودنم در خانه خندیدم.
کووید عزیزم، تو برایم وقت ایجاد کردی که بتوانم بارها و بارها یکی از عزیزترین دوستانم را در بستر ببینم، از دست دادنش را سر صبر مزه و نبودنش را عزاداری کنم. بدون تو در سرعت جریان روزها نمی توانستم افسردگی را بر تن پرُو کنم، با آن راه بروم و سر صبر درش بیاورم و در کمد کنار بقیه البسه این سال ها بیاویزم.
اگر تو نبودی وقت نداشتم به این فکر کنم که در طی سال ها آن قدر هر وقت همه چیز خوب پیش می رفته به طور غیرمنتظره ای به هم خورده که ناآگاهانه راه احمقانه ای برای مقابله به مثل پیش گرفته بودم. من برای دست پیش گرفتن از غیرمنتظره ها قبل از آنان دست به کار می شدم و به دست خودم اتفاقات خوب زندگیم را بر هم می زدم. از این طریق به زندگی اعلام می کردم این من هستم که کنترل اوضاع را در دست دارم نه حوادث یا بقیه ی آدم ها. اگر تو نیامده بودی وقت نمی کردم به همه ی اینها فکر کنم و الگوهای رفتاری خودم را با دقت ارزیابی کنم. حالا که به زندگی عادی برمی گردم نمی دانم دوباره یا چه وقت سر و کله ات پیدا خواهد شد ولی دوست دارم بدانی جنبه های خوب بودنت کم نبودند و برای همه ی این دلائل است که دوستت دارم!
برگرفته از سایت صفحه آش رشته