سرانجام جنگ بیست ساله آمریکا در افغانستان با شکست آمریکا به پایان رسید. صحنه های عقب نشینی و فرار در فرودگاه کابل یادآور شکست و عقب نشینی دیگری از جنگ بی ثمر دیگری در چند دهه پیش بود. همان طور که صحنه های تخلیه سایگون در حافظه تاریخ ماند، این تصاویر هم ماندنی شدند. متاسفانه این ها نتیجه ماجراجوئی های نظامی است که البته با هزینه های جانی و مالی زیاد تبدیل به بخشی جدایی ناپذیر از تاریخ و سیاست خارجی آمریکا شده اند. فصلی دیگر از سیاست “همیشه جنگ” به پایان رسید.
بعد از پیروزی اجتناب ناپذیر طالبان، سیاستمداران و خبرنگاران کف بر دهان آورده و اعتراض می کنند که چرا پرزیندنت بایدن ملت افغانستان را در مقابل طالبان رها کرده و میدان را خالی کرده است؛ چرا این و آن نشده، چرا برای آزادی زنان و آزادی های فردی و اجتماعی تضمینی گرفته نشده؟ شاید مهم تر این که چرا کم ترین مقاومتی از طرف ارتش دویست ـ سیصد هزار نفری مجهز به سلاح های پیشرفته آمریکایی و نیروی هوائی افغانستان صورت نگرفته و بیست ـ سی هزار جنگجو با سلاح سبک و وانت ظرف یازه روز یک کشور چهل میلیونی را اشغال کرده؟ و چه بر سر دولتی آمد که بیست سال ساختنش طول کشیده بود؟ این ها سوالاتی است که احتمالا پاسخی به آن ها داده نخواهد شد. چیزی که مسلم است این است که امریکا جنگ را سال ها پیش باخته بود. خشم سیاستمداران و خبرگزاری ها نشانگر غفلت آن ها از دیدن واقعیت است. مدت ها بود که نیروهای آمریکایی فقط در محدوده پایگاه های نظامی فعالیت داشتند. در یکی ـ دو سال گذشته ماموران و نظامیان امریکایی حتی فاصله چند مایلی بین فرودگاه و سفارت را فقط با هلیکوپتر می توانستند طی کنند. سوال این است که چرا در تمام این سال ها، یعنی دوران چهار ریاست جمهوری، ارتش و سی آی ای با ارائه داستان ها و سناریوهای مختلف جنگ را پایدار نگه داشتند؟ پاسخ به این چرا را در همان آغاز جنگ باید جست:
با پایان جنگ سرد در سال 1991، «ماشین صنایع نظامی» و سیاستمداران هم فکر و هم قَسَم آنان به دنبال شرایطی بودند که سیاست “همیشه جنگ” خود را پیاده کنند. رهبران نئوکان مثل چِینی و رامزفلد و ولفووتیز در سال 1998 طی نامه ای از پرزیدنت کلینتون خواستند که به عراق که از دید آن ها ضعیف ترین حلقه در منطقه بود حمله کند. او زیر بار نرفت. با انتخاب جورج بوش دوم، همان نئوکان ها سرکار آمدند و فاجعه 11 سپتامبر هم بهترین بهانه را به دست آن ها داد. آن ها محال بود این بهانه را از دست بدهند. بهانه بودن بن لادن در افغانستان. حتی وقتی دولت وقت طالبان حاضر شد او را واگذارد. رامزفلد در مقام وزیر دفاع این پیشنهاد را رد کرد و خواستار تنبیه آنان شد. فاجعه 11 سپتامبر خشم مردم را برانگیخته بود، کنگره هم به طبالان جنگ پیوست. جا دارد که یادآور شوم که در آن زمان فقط خانم باربارا لی، یکی از نمایندگان کالیفرنیا، جربزه مخالفت با جنگ را داشت. رسانه ها را نیز نباید فراموش کرد که نقش تعیین کننده ای در این جوسازی بازی کردند؛ تایم، نیوزویک، نیویورک تایمز، همه و همه خواستار انتقام بودند. جنگ مغلوبه شد بدون اینکه کسی بداند استراتژی خروج چیست.
از همان آغاز و در طول این بیست سال بسیاری در این کشور و در دیگر کشورهای جهان در مقابل این جنگ طلبی ایستادند و عاقبت اسفبار آن را هشدار دادند. اینک بیست سال بعد، با بیش از 2 تریلیون دلار خرج، بیش از 2300 نظامی آمریکایی کشته و ده ها هزار افغان به خاک و خون کشیده شده برگشته ایم به نقطه آغاز!
و اما برندگان و بازندگان این تراژدی چه کسانی هستند؟ از بازندگان آغاز کنیم که کم نیستند: در درجه اول مردم افغانستان که به هیچ وجه روی امنیت و رفاه را ندیدند. 90 درصد مردم هنوز زیر خط فقر هستند، در عین حال که جان و مالشان یا زیر بمباران بوده یا تهاجم سربازان افغانی یا دُرون های آمریکایی. دوم سربازان آمریکایی که به گمان خود برای دفاع از دموکراسی جان خود را، یا روح و روان و اعضای بدن خود را از دست دادند. سوم بقیه مردم آمریکا که 2/2 تریلیون دلار آن ها که می توانست خرج بهداشت و رفاه و آمورش شود ، به باد رفت. و اما برندگان: در درجه اول پیمانکارهای نظامی و شرکت های تسلیحاتی که بخش عمده این 2/2 تریلیون دلار به جیب آن ها رفته. آن ها با فروش تسلیحات، هواپیما و ادوات جنگی و اجاره مزدور این پول ها را به جیب زدند و از حامیانشان در کنگره و برقرار نگهداران آتش جنگ حمایت کردند. در درجه بعد مسولان و ماموران دولت افغانستان با سیستم به شدت فاسد آن و گروهی افراد خاص که پول های کلان به جیب زدند. این گروه خواص از همان آغاز کار در سیستم قرار گرفتند و خود را حسابی بستند. زندگی های افسانه ای در قصرها و املاک داخل و خارج خود برپا داشتند. اینان که اکثرا دو تابعیتی هم هستند تا اوضاع را خطری دیدند فرار را بر قرار ترجیح دادند. و اما شاید بزرگترین برنده این بازی شوم چین بود که بزرگترین رقیب خود را در گودالی که خود حفر کرده بود یعنی جنگ خود خواسته مشغول دید و توانست به دومین اقتصاد جهان ارتقاع پیدا کند. طبق آمار بانک جهانی صادرات چین از 2001 تا 2019 نزدیک ده برابر شده در حالی که آمریکا در همین مدت فقط 6/1 برابر رشد داشته است.
به هرحال جنگ افغانستان به ظاهر تمام شد ولی این سیاست جنگ افروزی و ماجراجویی هنوز در سوریه و عراق و یمن و … ادامه دارد. آیا عاقبتی متفاوت برای این جنگ ها می توان انتظار داشت؟