مرسده بصیریان حریری
باغ های تسلّا
نویسنده: پریسا رضا
پریسا رضا در سال 1965 در خانواده ای روشنفکر و هنرمند در تهران متولد شد و در هفده سالگی به فرانسه رفت. او برای اولین رمانش، باغ های تسلّا، جایزه Senghor 2015 را دریافت کرد.
کتاب باغ های تسلّا در سال 2015 به زبان فرانسه نوشته شده و توسط انتشارات گالیمار به چاپ رسید. این کتاب در سال 2016 به زبان انگلیسی ترجمه و چاپ شد و اخیرا توسط ابوالفضل الله دادی به فارسی ترجمه شده و توسط انتشارات برج در ایران به چاپ رسیده است.
کتاب در پنج فصل فراز و نشیب زندگی شخصیت هایش را از سال ١٢٩٩ تا ١٣٣٢ روایت می کند. باغ های تسلّا داستان ایران است در فاصله دو کودتا؛ کودتای رضاخان در سوم اسفند 1299 و کودتای 28 مرداد 1332. طلا و سردار زن و شوهری اهل قمصر کاشان اند که راه مهاجرت در پیش می گیرند و در حومه تهران ساکن می شوند. آن ها به سختی می کوشند تا زندگی تازه ای برای خود در نزدیکی پایتخت بسازند و در این مسیر با وقایع سیاسی ـ اجتماعی روزگارشان نیز دست وپنجه نرم می کنند. با ظهور رضا شاه، رسم زمانه زیر و رو می شود و زندگی طلا و سردار تحت تأثیر آن قرار می گیرد و در تلاطم های روزگار پیش می روند.
اولین فصل بیشتر به زندگی طلا در روستا می پردازد که در انتظار بازگشت سردار از تهران و بردن اوست. فصل دوم قصه طلا و سردار است که زندگی خود را در ورامین و بعدتر در شمیران بنا می نهند و به فکر بچه دار شدن هستند. بقیه کتاب بیشتر بر قصه زندگی فرزندشان، بهرام تمرکز دارد. از زندگی یک روستایی تا مرد جوانی که در دانشگاه پذیرفته شده و سعی می کند از گذشته خود فاصله بگیرد؛ با گروه های سیاسی می آمیزد و در تلاش ایجاد روابط با جنس مخالف است. در آغاز رمان، خبرهایی مبهم از قدرت گرفتن رضاخان به گوش می رسد و در پایان، شخصیت هایی که مستقیماً در زندگی سیاسی درگیر شدهاند، از ترس گرفتاری در سرکوب کودتای ٢٨مرداد، کتاب ها و کاغذهایی را ته باغی در قلهک آتش می زنند.
پریسا رضا در بیان این قصه ها سبکی را انتخاب می کند که شبیه قصه پریان است. خواندن کتاب باغ های تسلّا ما را به فضایی می برد شبیه به گوش سپردن به قصه گویی مادربزرگ مان با لحنی رویایی پیش از خواب. این سبک نوشتن شبیه شعبده است؛ گاهی شوکه کننده و گاهی آشنا.
پریسا رضا با این خانواده سه نفره ما را همراه می کند با سیر تغییرات سریع اقتصادی، سیاسی، شخصی و اجتماعی که در کشور و خارج از آن در حال وقوع است.
او می گوید: «به نظر من کسانی که زمانی در ایران “باسواد” به حساب می آمدند، شدیداً تحت تأثیر غرب و اروپا بودند و سنت های ایران را به کلی کنار گذاشته بودند. از طرف دیگر، ارزش آدم های “بی سواد” هم در این جامعه به شدت افت کرده بود. در نتیجه شکاف بزرگی میان این دو طبقه ایجاد شد. این شکاف اجتماعی برای من مسئلۀ بسیار مهمی است. ما بهای سنگینی برای آن پرداخته ایم.»
نویسنده در طول داستان وقایع تاریخی و جنبه های گوناگونی از جامعه ایران آن زمان را شرح می دهد؛ آداب و رسوم، امیدها، محدودیت ها و… که برای خواننده غیر ایرانی ناشناخته است. سبک او و لحن نگارشش به او اجازه می دهد که این توضیحات را به راحتی در قالب داستان جای دهد بدون این که آسیبی به خط روایی آن وارد شود.
او در پیامی که بعد از چاپ ترجمه فارسی کتابش برای خوانندگان فارسی زبان گذاشته می گوید: «کتاب های من وقتی به فارسی ترجمه می شوند یک هویت جدید پیدا می کنند. شاید به یک شکل به اوج خودشان می رسند.»
باغ های تسلّا در روزی اواسط پاییز، با اندوه جلای وطن و وحشت از وفور تازگی ها و ناشناخته ها، در غرب کویر تفتیده فلات ایران آغاز می شود و در شبی داغ در شمیران، با اندوه کودتا و هراس از آینده ایرانِ پس از کودتا به پایان می رسد.
پیداست که نویسنده برای بازسازی مناظر و فضاها و محافل شهری یا روستایی ایران در نیمه نخست سده بیستم زحمت فراوان کشیده است. این بازسازی گاه فقط به لطف مدارک تاریخی صورت گرفته است. پریسا رضا می گوید: «من هیچ وقت به قمصر یا کاشان نرفته ام، اما پدربزرگ و مادربزرگم از قمصر می آیند.»
او از عکس ها، فیلم های مستند و به خصوص «سفرنامه های قدیمی خارجیان» در این راه بهره برده است.
پریسا رضا اولین دستمایه های رمان خود را در خاطرات پدر یافته است: «فکر نوشتن این کتاب از داستان هایی شروع شد که پدرم ـ که در قلهک به دنیا آمده و در آنجا بزرگ شده ـ از کودکی اش حکایت می کرد. من بعدها در اطراف این داستان ها شروع به «بافتن» کردم و کم کم وارد دوره بسیار جالبی از تاریخ ایران شدم. دوره خاصی است، به خصوص از وقتی که متفقین ایران را اشغال می کنند تا کودتای ٢٨مرداد، دوره زیبایی است… البته ماجراهای عشقی داستان را خودم ساخته ام.»
به نظر می رسد که پریسا رضا برای نگارش نخستین رمان خود، آن هم به زبان فرانسه، مدت ها انتظار کشیده و به تدریج داستان را در ذهن خود پرورانده است.
«همیشه دلم می خواست بنویسم. اما من فرانسه زبان نبودم. جرأتِ نوشتن به این زبان، نیاز به زمان داشت و البته وقت هایی در زندگی، وقت نوشتن است.»
پریسا رضا به نسلی تعلق دارد که در موج مهاجرت های بعد از انقلاب، نه چندان خردسال بود که هیچ خاطره ای از زادگاه حفظ نکند و نه چندان فرصتی داشت تا زبان و کشور خود را عمیقاً شناخته باشد. اکثر مهاجران این نسل، برای بازیافتن زبان و فرهنگی که در آن احساس راحتی کنند، از هفت خوان هویتی دشواری گذر کرده اند.
پریسا رضا که سه چهار سال بعد از انقلاب، در شانزده، هفده سالگی ایران را ترک کرده، با نگارش رمان اول خود به زبان فرانسه ـ اما به تمامی مسحور تاریخ و فرهنگ ایران معاصر ـ شاید سرانجام توانسته بر دوران برزخی مهاجرت غلبه کند.
نگاه پریسا رضا بر تحولات این جامعه، بیشتر بر اختلافات شدید طبقاتی و فرهنگی خیره مانده است. مثل همه آدم های متعلق به این نسل، پریسا رضا نیز ایران کودکی هایش را در هیئت دنیایی توصیف می کند که برای همیشه از دست رفته و تنها خاطره دلچسب بعد از ظهرهای آرام تابستانی اش جایی در عمق ذهن باقی مانده است.
او می گوید: «زبان فارسی من برای نوشتن آن قدرها خوب نیست. به فارسی می خوانم اما فضای نوشتنم فضای زبان فرانسه است.»