با یک سرود، با یک ترانه، با شجاعت تحسین برانگیز جوانان امروز ایران، با یک پیام انسانی: «زن، زندگی، آزادی»
شعر و شاعری را به جرات می توانیم بارزترین هنر فرهنگ سرزمین مان بدانیم. هنری که پیامش با تمامی جنبه های گوناگون زندگی ما، از تولد، مرگ، عاشقی، ازدواج، غم، شادی، صلح، جنگ و بالاخره جنبش های سیاسی و اجتماعی عجین شده است. به عبارت دیگر، شعر و شاعری، در فرهنگ ما هنری است چند وجهی که گاه چون غزل حافظ، به عنوان زیباترین فرم کلامی، می تواند در قابی زیبا قرار گیرد و دیوار منازل ما را تزیین نماید و گاه چون غزلیات دیوان شمس، به عنوان عاشقانه ترین شکل کلام، ورد زبان همگان قرار گیرد. گاه چون شعر حکیم طوس، فردوسی بزرگ، بارزترین عشق به میهن را در قلب و روح هر ایرانی بنشاند و گاه چون شعر سعدی بزرگ، علی رغم غزلیات زیبای عاشقانه وی، راه و رسم زندگی را به ما بیاموزاند. سرانجام می رسیم به نقش شعر و شاعری در خیزش ها و انقلابات اجتماعی و سیاسی که این روزها با توجه به آنچه که در ایران ما می گذرد مصداقی بارز خواهد داشت.
در جنبش انقلابی امروز مردم میهن ما، هنرمندی به نام «شروین حاجی پور» ترانه ای ساخت و اجرا کرد با عنوان ”برای” که با سرعتی غیر قابل باور، سراسر ایران را درنوردید و در دل و جان ایرانیان قرار گرفت. این ترانه، برعکس اشعاری که از این دست سروده و خوانده شده بودند، بیش از چند هفته طول نکشید که اوجی باور نکردنی گرفت و از محدوده مرز و بوم ایران خود را به تمامی کشورهای جهان رساند و زبانزد بخش عمده ای از هنرمندان موسیقی جهان شد.
سوالی که در پیش روی دارم این است که به راستی چه بود در این اثر که جهان را چنین تسخیر کرد؟
برای جواب به این سوال، بایستی که متن این سروده را یک بار دیگر با خویش مرور نماییم و ببینیم که چگونه ابیات این سروده قدرت ارتباط با اقشار گوناگون جامعه ایران و حتی جهان را در خود دارد. در چند بیت ابتدای این سروده، جانی نهفته است که با فقط حتی یک بار شنیدن آن در روح و روان نسل جوانی رسوخ می کند که امروز مهمترین بخش این جنبش انقلابی هستند. جوانانی که خود را در اولین تصاویری که ساخته شده است به وضوح می بینند:
«برای توی کوچه رقصیدن، برای ترسیدن به وقت بوسیدن، برای خواهرم، خواهرت، خواهرامون، برای تغییر مغزهایی که پوسیدن، برای دختری که آرزو داشت پسر بود»
در ابیات بعدی بخش دیگری از جامعه ایران را با خود همراه می نماید:
«برای شرمندگی، برای بی پولی، برای حسرت یک زندگی معمولی، برای کودک زباله گرد و آرزوهاش، برای این اقتصاد دستوری»
و در ادامه روی سخن با قشری است که در حین دارا بودن مشکلات معیشتی، به مسایل بزرگتر نیز می اندیشد:
«برای این هوای آلوده، برای ولی عصر و درختان فرسوده، برای پیروز و احتمال انقراضش، برای سگ های بی گناه ممنوعه، برای این بهشت اجباری، برای نخبه های زندانی»
آنچه این اثر درخشان را در صحنه بین المللی مطرح ساخت، آخرین بیت این سروده است:
«برای زن، زندگی، آزادی»
این پیام است که با مردمان گیتی پیوندی اعجاب آور برقرار نمود، چه که مساله زنان و مبارزه برای برابری حقوق شان با مردان است که فقط به ایران ما اختصاص ندارد و در تمامی سرزمین های این جهان، سال هاست که در گفتمان جوامع بشری مطرح است. ترجمه این اثر و اجرای آن به وسیله هنرمندان بسیاری در سراسر جهان گواه قابل تاملی بر این مدعاست.
نکته قابل توجه این است که سرودن اشعاری در راستای حمایت از جنبش های حق طلبانه سابقه ای طولانی در فرهنگ ما دارد. حال اگر به این نکته فکر می کنید که چرا هیچ یک از آن آثار شانس جهانی شدن را نداشته اند و این اقبال فقط به شروین حاجی پور و سرودۀ «برای» روی آورده است، باید توجه داشته باشیم که یکی از دلایل اصلی آن را بایستی در عدم حضور اینترنت و فضای مجازی دانست و دلیل دیگر روند سریع مدرنیته و صنعت در کشورهای پیشرفته است که در ضمن مهیا کردن امکانات عدیده و مفید به شهروندان، هنوز زمانی که به رعایت حقوق مساوی شهروندان می رسد راه درازی در پیش روی دارند.
اگر به تاریخ نه چندان دور خود برگردیم به شاعرانی برمی خوریم که هر یک در زمان خود، با خلق آثاری جاودانه در راه روشنگری مردمان هم عهد خویش همت گمارده اند. از جمله عارف قزوینی (تولد 1882 ـ وفات 1934) که در اوج انقلاب مشروطه می زیست و با خلق آثار جاودانه ای چون تصنیف «از خون جوانان وطن لاله دمیده» شعر را به حوزۀ جنبش اجتماعی و سیاسی وارد کرد. همچنین میرزاده عشقی (تولد 1893 ـ وفات 1924) که با سروده های آتشین خود نه تنها در مقابل بی عدالتی ایستاد بلکه جان خود را نیز در این راه گذاشت.
«این ملک، یک انقلاب می خواهد و بس
خونریزی بی حساب می خواهد و بس»
جای دارد یادی هم از ملک الشعرا بهار (تولد 1884 ـ وفات 1951) کنیم که سروده جاودانه اش به همراه آهنگ جاودانه مرتضی خان نی داوود (تولد 1900 ـ وفات 1990) تا به امروز ورد زبان ما ایرانیان است:
«مرغ سحر ناله سر کن
داغ مرا تازه تر کن»
در دوران معاصر ما، زمانی که شعر نیمایی صورت غالب به خود می گیرد نیز به سال های پس از مرداد 1332 (1953) می رسیم و با شاعرانی چون هوشنگ ابتهاج (تولد 1927 ـ وفات 2022) برمی خوریم که سروده انقلابی اش زبانزد جوانان بسیاری قرار گرفت:
«دیر است گالیا
در گوش من فسانه ز دلدادگی مخوان
دیگر ز من ترانۀ شوریدگی مخواه.»
یا مهدی اخوان ثالث (تولد 1928 ـ وفات 1990) که پس از گذر دو سال از مرداد سال 1332، تصویر بسیار دردمندی از جامعه ایران را در شعری جاودانه رقم می زند:
«زمستان است،
هوا دلمرده،
سقف آسمان کوتاه،
غبار آلوده مهر و ماه،
زمستان است»
و در همین زمینه ، دیگر شاعر نو پرداز، سیاوش کسرایی (تولد 1927 ـ وفات 1996) است که تقریباً هم زمان با شعر «زمستان»، که تصویر مغمومی از جامعه سیاسی ایران را به نمایش درمی آورد، منظومه سراپا امید و حرکتی را با نام آرش کمانگیر می سراید که به عمری جاودانه زیست خواهد نمود.
«منم آرش، سپاهی مردی آزاده،
به تنها تیر ترکش آزمون تلخ تان را اینک آماده»
و بالاخره می رسیم به سال های قبل و بعد از 1357 که تصنیف ها و سرودهای گوناگونی هم صدا و همراه با مردم ایران ساخته و پرداخته شد. هنرمندانی چون زنده یادان استاد شجریان، استاد لطفی، استاد مشکاتیان، هوشنگ ابتهاج و همکاری و همراهی استادانی چون حسین علیزاده و شهرام ناظری که بی شک عموم مردم ایران این آثار را به یاد خواهند سپرد.
در خاتمه یادآوری این نکته ضروری است که هر گاه هنرمندی قادر به ایجاد ارتباط عمیق با جامعه ای که در آن زندگی می نماید باشد، آثاری خلق می شوند که چون «از جان بر آمده اند، لاجرم بر جان می نشینند».
این روند گرچه امروز با نام «شروین حاجی پور» در اذهان ما ایرانیان نشسته است ولی به طور قطع شاعران و هنرمندان دیگری ظهور خواهند کرد که نام «عارف قزوینی» را با نام «شروین حاجی پور» و آیندگان دیگر پیوند خواهند زد.
شعر ایران قابلیت های اعجاب آوری دارد که گاه در بزم و گاه در رزم ایرانیان را به وجد می آورد.
با آرزوی سربلندی ایران