روزهای خاکستری
مستندی از احسان نورتقانی
از تانیا احمدی
روزهای خاکستری مستندی سی و چهار دقیقه ای از احسان نورتقانی است که زندگی یک خانوادۀ کوچک را در اوج همه گیری کرونا به تصویر می کشد. صالحه ۱۲ ساله و خواهرش حنانه 9 ساله همراه برادر و مادرشان در یک روستای کوچک در نزدیکی شهر تبریز زندگی می کنند. هنگامی که بیماری کرونا در این روستا شیوع پیدا می کند مادر که تکنسین پزشکی است، برای کار کردن در بیمارستان مجبور به ترک خانه می شود. فرزندان که در خانه محبوس و تنها هستند مجور می شوند با شرایط کنار بیایند. برادر که از همه بزرگتر و در شهر اصفهان دانشجو است به علت تعطیلی دانشگاه ها به خانه می آید و به همراه دوربین خود از روزمرگی های دو خواهر عکس می گیرد. حاصل این عکس ها مستند روزهای خاکستری است. این فیلم مواجۀ دو دختر نوجوان با قرنطینه و استیصال آن ها در پذیرش این واقعیت را به تصویر می کشد.
نوشتن در مورد چنین مستند کوتاه و تلخی کار دشواری است اما لطافتی که در ساخت فیلم وجود دارد نگاه بسیار زیبای عکاس به هرچه که در اطراف اوست کار را راحت تر می کند. با این که فیلم در مورد یکی از تلخ ترین دوران زندگی ماست اما می توان گفت عکس ها بیشتر در راستای نکوهش زندگی هستند. مستند برش هایی از زندگی این دو خواهر است که شامل عکس های سیاه و سفید و نریشن هایی با صدای خود آن هاست. عکس ها به قدری زیبا و عمیق هستند که هر کدام به تنهایی راوی داستان ویژه ای است.
عکسی می بینیم از دو خواهر که از پنجره خانه به درخت زردآلوی واقع در حیاط خیره هستند. درختی که هر سال کنارش می دویدند و در شرایط کنونی تنها از پنجره می توانند نگاهش کنند. در عکسی دیگر تولد حنانه است؛ تولدی که ماه ها برایش تدارک دیده بود اما در این لحظه خبری از مهمان و مهمانی و کیک نیست. او لباسی به زیبایی لباس عروس بر تن کرده و با خواهرش در اتاق وقت می گذراند. در قابی دیگر دو خواهر به یک عروسک سِرُم وصل کرده اند و نقش دکتر را برایش بازی می کنند. یکی از نگرانی های بی پایان این دو خواهر مادرشان است؛ مادری که به خاطر شغلش هر روز مجبور به ترک خانه و کار کردن در بیمارستانی است که هر روز بیماران کرونا در آن با مرگ دست و پنجه نرم می کنند. در نریشن ها می شنویم که حنانه و صالحه دلتنگ و نگران مادر هستند و چند باری به محل کارش زنگ می زنند تا شنیدن صدای مادر دلگرم شان کند.
روزهای خاکستری کنج امن روزهای تنهایی در قرنطینه و کرونا را نشان می دهد. این که اگر از همهی جهان دور افتاده باشیم لااقل در خانه پاره های تنی داریم که می توانیم بهشان بچسبیم و در دل زمستان از بهاری که می آید حرف بزنیم. این فیلم درباره تنها نبودن، دوست داشتن و خانواده است. مهربانی را در تک تک عکس هایی که از دخترها و مادر گرفته شده می توان دید. راوی هر کدام را معرفی می کند و می شناساند، برای هر کدام جداگانه وقت می گذارد و تنهایی شان را نشان می دهد. تصاویر مادر، زنی که بهوضوح رنج و تنهایی زندگی بهصورتش پاشیده شده، بخش مهم این مستند هستند. در بیشتر تصاویر او خسته است و ناتوانی از چهره اش پیداست؛ با این حال به سر کار می رود و زمانی که در خانه است به دوستان و فامیل زنگ می زند و از شنیدن خبر سلامتی آن ها دلگرم و امیدوار می شود.
تماشای این دو دختر کوچک و مادرشان در فیلم روزهای خاکستری حس امنیت در خانه بودن را یادآوری می کند. نشان دادن واقعیت این زن ها، با همان ریخت و لباس های خانه و موهای آشفته و بدن هایی که می شناسیم بسیار تاثیرگذار است و همگی این ها به دوربینی برمی گردد که از آن ها عکس گرفته، چشم هایی که آن ها را همان گونه که هستند دیده، شناخته، دوست داشته و ثبت کرده است. برادری که تصمیم گرفته دوربینش را به جای خیابان در خانه بکارد. به غیر از صحنۀ پایانی که خانواده را در زمین برفی نشان می دهد و فیلمساز دوربین را روی پایه می کارد و به آن ها می پیوندد، باقی فیلم بهجای فیلمبرداری، تماماً عکاسی شده و گاهی تنها حرکت های نرم در تدوین آن ها را تکان می دهد. در این مستند نابازیگرها در قاب های عکاسی شده ـ یا فیلمی بدون دیالوگ، فیلمی که از آن ها نمی خواهد فرد دیگری باشند ـ به خوبی داستانشان را روایت کرده ـ اند. روزهای خاکستری صداها، نریشن، موسیقی و سکوت ـ های قدرتمندی دارد که همگی در تکمیل دیگری یکی پس از دیگری بر روی صحنه ظاهر می شوند تا به صحنۀ پایانی برف بازی خانوادگی برسد. برادرِ فیلمساز به آن ها می پیوندد و همگی جلوی دوربین در چشم انداز برفی، با تنها دارایی شان که باهم بودن است از پس روزهای خاکستری عبور می کنند.
*روزهای خاکستری هم اکنون در وبسایت docunight قابل دیدن است.