افسانه «نژاد آریایی»

افسانه «نژاد آریایی»

افسانه‭ ‬‮«‬نژاد‭ ‬آریایی‮»‬

قسمت‭ ‬دوم


هوشیار‭ ‬افسر


مقدمه

در‭ ‬بخش‭ ‬نخست‭ ‬این‭ ‬نوشته،‭ ‬سخن‭ ‬را‭ ‬با‭ ‬پدیدۀ‭ ‬نژاد‭ ‬آغاز‭ ‬کردیم‭ ‬و‭ ‬پس‭ ‬از‭ ‬تشریح‭ ‬بی اساس‭ ‬بودن‭ ‬این‭ ‬پدیده‭ ‬از‭ ‬دید‭ ‬علمی‭ ‬به‭ ‬تاریخچه‭ ‬سیصد‭ ‬ساله‭ ‬و‭ ‬پیامدهای‭ ‬اجتماعی‭ ‬آن‭ ‬پرداختیم‭. ‬در‭ ‬پایان‭ ‬آن‭ ‬بخش‭ ‬گفتیم‭ ‬که‭ ‬پدیده ای‭ ‬به‭ ‬نام‭ ‬‮«‬نژاد‭ ‬آریایی‮»‬‭ ‬با‭ ‬قدمت‭ ‬‮«‬چند‭ ‬هزار‭ ‬ساله‮»‬‭ ‬اساساً‭ ‬مبنای‭ ‬علمی‭ ‬ندارد‭ ‬و‭ ‬زاییده‭ ‬خیالات‭ ‬و‭ ‬امیال‭ ‬سیاستمداران‭ ‬و‭ ‬‮«‬تاریخ‭ ‬نگارانی‮»‬‭ ‬است‭ ‬که‭ ‬اهداف‭ ‬سیاسی‭ ‬مشخصی‭ ‬را‭ ‬دنبال‭ ‬می کنند‭. ‬از‭ ‬عمر‭ ‬این‭ ‬پدیدۀ‭ ‬ساختگی‭ ‬و‭ ‬اهداف‭ ‬سیاسی‭ ‬مرتبط‭ ‬با‭ ‬آن‭ ‬حتی‭ ‬یک‭ ‬صد‭ ‬سال‭ ‬هم‭ ‬نمی گذرد‭. ‬در‭ ‬این‭ ‬بخش‭ ‬به‭ ‬مقوله‭ ‬‮«‬نژاد‭ ‬آریایی‮»‬‭ ‬از‭ ‬زاویه‭ ‬نگرش‭ ‬محققان،‭ ‬تاریخ شناسان‭ ‬و‭ ‬زبان شناسان‭ ‬خواهیم‭ ‬پرداخت؛‭ ‬اهداف‭ ‬سیاسی‭ ‬و‭ ‬پیامدهای‭ ‬ترویج‭ ‬این‭ ‬روایت‭ ‬تاریخی‭ ‬در‭ ‬ایران‭ ‬را‭ ‬بازگو‭ ‬خواهیم‭ ‬کرد‭ ‬و‭ ‬در‭ ‬آخر‭ ‬نژادپرستی‭ ‬در‭ ‬میان‭ ‬ایرانیان‭ ‬و‭ ‬پیامدهای‭ ‬آن‭ ‬را‭ ‬به‭ ‬نقد‭ ‬خواهیم‭ ‬کشید‭.‬

محققان‭ ‬و‭ ‬تاریخ شناسان‭ ‬در‭ ‬این‭ ‬باب‭ ‬چه‭ ‬می گویند

واژه‭ ‬‮«‬آریا‮»‬‭ ‬هم‭ ‬در‭ ‬زبان‭ ‬سانسکریت‭ ‬و‭ ‬هم‭ ‬در‭ ‬زبان‭ ‬پهلوی‭ ‬یا‭ ‬فارسی‭ ‬میانه‭ ‬از‭ ‬بار‭ ‬و‭ ‬معنای‭ ‬مذهبی‭ ‬و‭ ‬فرهنگی‭ ‬برخوردار‭ ‬است‭ ‬و‭ ‬هیچ‭ ‬ارتباطی‭ ‬با‭ ‬مقوله‭ ‬نژاد‭ ‬که‭ ‬در‭ ‬بخش‭ ‬نخستین‭ ‬این‭ ‬نوشته‭ ‬تشریح‭ ‬شد‭ ‬ندارد‭. (‬۱‭) ‬آریا‭ ‬در‭ ‬هر‭ ‬دو‭ ‬زبان‭ ‬معنای‭ ‬نجیب‭ ‬و‭ ‬یا‭ ‬شریف‭ ‬دارد‭ ‬و‭ ‬پیروان‭ ‬متعهد‭ ‬مذاهب‭ ‬هندوئیسم‭ ‬و‭ ‬زرتشتی‭ ‬و‭ ‬حتی‭ ‬ناشران‭ ‬و‭ ‬مبلغان‭ ‬ریگ‭ ‬وِدا‭ (‬باستانی ترین‭ ‬کتاب‭ ‬هندوها‭) ‬و‭ ‬اوستا‭ (‬۲‭) ‬با‭ ‬نام‭ ‬و‭ ‬عنوان‭ ‬آریا‭ ‬شناخته‭ ‬می شدند‭. ‬از‭ ‬منظر‭ ‬تاریخ نگاری‭ ‬نیز‭ ‬واژه‭ ‬آریان‭ ‬به‭ ‬همراه‭ ‬ایران‭ ‬و‭ ‬ایرانشهر‭ ‬در‭ ‬سنگ‭ ‬نبشته های‭ ‬نقش‭ ‬رستم‭ ‬در‭ ‬زمان‭ ‬داریوش،‭ ‬شاه‭ ‬هخامنشی‭ ‬و‭ ‬اردشیر‭ ‬بابکان‭ ‬بنیانگذار‭ ‬سلسله‭ ‬ساسانی‭ ‬پدیدار‭ ‬شده‭ ‬و‭ ‬اشاره ای‭ ‬است‭ ‬به‭ ‬ساکنین‭ ‬ایران‭ ‬و‭ ‬ایرانشهر‭. (‬۳‭) ‬حال‭ ‬باید‭ ‬پرسید‭ ‬استفاده‭ ‬از‭ ‬واژه‭ ‬آریان‭ (‬Aryan‭) ‬توسط‭ ‬محققان‭ ‬اروپایی‭ ‬از‭ ‬چه‭ ‬زمانی‭ ‬و‭ ‬چرا‭ ‬صورت‭ ‬گرفته‭ ‬است‭ ‬و‭ ‬این‭ ‬واژه‭ ‬چه‭ ‬ارتباطی‭ ‬به‭ ‬واژه‭ ‬آریا‭ ‬دارد‭. ‬برای‭ ‬پاسخ‭ ‬به‭ ‬این‭ ‬پرسش‭ ‬باید‭ ‬با‭ ‬لغت‭ ‬شناس ‭)‬فیلولوژیست‭ ‬(philologist‭ ‬انگلیسی‭ ‬قرن‭ ‬هجدهم‭ ‬و‭ ‬قاضی‭ ‬دیوان‭ ‬عالی‭ ‬قضایی‭ ‬فورت‭ ‬ویلیام‭ ‬در‭ ‬کلکته‭ ‬هندوستان،‭ ‬سر‭ ‬ویلیام‭ ‬جونز‭ ‬آشنا‭ ‬شویم‭:‬

سال ها‭ ‬قبل‭ ‬از‭ ‬رفتن‭ ‬به‭ ‬هندوستان،‭ ‬سِر‭ ‬ویلیام‭ ‬جونز‭ ‬به‭ ‬زبان‭ ‬فارسی‭ ‬تسلط‭ ‬کامل‭ ‬داشت‭ ‬و‭ ‬نخستین‭ ‬کسی‭ ‬بود‭ ‬که‭ ‬در‭ ‬سال‭ ‬۱۷۷۱‭ ‬کتاب‭ ‬دستور‭ ‬زبان‭ ‬فارسی‭ ‬را‭ ‬به‭ ‬انگلیسی‭ ‬ترجمه‭ ‬کرد‭ ‬و‭ ‬در‭ ‬بیست‭ ‬و‭ ‬پنج‭ ‬سالگی‭ ‬به‭ ‬عنوان‭ ‬یکی‭ ‬از‭ ‬برجسته ترین‭ ‬زبان شناسان‭ ‬اروپا‭ ‬شناخته‭ ‬می شد‭. ‬ترجمه‭ ‬اشعار‭ ‬شعرای‭ ‬برجسته‭ ‬ایران‭ ‬به‭ ‬وسیله‭ ‬جونز‭ ‬بعدها‭ ‬الهام بخش‭ ‬شعرای‭ ‬برجسته‭ ‬بریتانیا‭ ‬همچون‭ ‬بایرون‭ ‬و‭ ‬شِلی‭ ‬و‭ ‬مکتب‭ ‬رمانتیسیسم‭ (‬romanticism‭) ‬در‭ ‬آلمان‭ ‬شد‭. (‬۴‭) ‬سر‭ ‬ویلیام‭ ‬جونز‭ ‬به‭ ‬هشت‭ ‬زبان‭ ‬تسلط‭ ‬دقیق‭ ‬داشت‭ ‬و‭ ‬با‭ ‬هشت‭ ‬زبان‭ ‬به‭ ‬طور‭ ‬کامل‭ ‬آشنا‭ ‬بود‭ ‬و‭ ‬با‭ ‬دوازده‭ ‬زبان‭ ‬دیگر‭ ‬نیز‭ ‬آشنایی‭ ‬داشت‭.‬

جونز در سال ۱۷۸۳ به کلکته نقل مکان کرد و برای کمک به تسلط استعمار بریتانیا بر هندوستان نیاز داشت که با زبان سیستم دادگستری آن کشور یعنی سانسکریت (Sanskrit) آشنا شود. لیکن فراگیری سانسکریت آسان نبود چرا که این زبان تنها توسط راهبان هندو و پیروان و مبلغان ریگ وِدا تدریس میشد. با این حال ویلیام جونز با جدیت زبان سانسکریت را فراگرفت و به خاطر آشنایی با زبانهای انگلیسی،‌ لاتین، آلمانی و فارسی متوجه شباهتهای چشمگیر واژهها و دستور این زبانها شد. وی در سال ۱۷۸۶ در یک سخنرانی تاریخی در کلکته اعلام کرد که همه این زبانها باید در یک زبان مادر ریشه داشته باشند و به خاطر استفاده مشترک از واژه آریا در اوستا و ریگ وِدا و مشخصاً به دلیل اشاره به «هجوم آریانها» (Aryan Invasion) در ریگ وِدا، جونز استفاده از واژه آریان (Aryan) را صرفا از زاویه زبانشناسی آغاز کرد. (۴) البته واژه «آریان» نخستین بار در سال ۱۷۶۳ توسط انکتیل دوپرون (Abraham Hyacinthe Anquetil-Duperron) شرقشناس فرانسوی و مترجم اوستا به زبان فرانسه و با برگیری از واژه آریا در اوستا ابداع شد. ولی مهم نقش ویلیام جونز در استفاده از واژه آریان برای نامگذاری «زبان مادر»  بود (Mother Tongue) (۵)  . بعدها و به دلیل پیامدهای ناگوار، استفاده از واژه آریان برای شناسایی «زبانِ مادر» متوقف شد. در حال حاضر واژه رایج برای مشخص کردن «زبانِ مادر» که مورد نظر ویلیام جونز بود واژه پروتو هندو اروپایی (Proto Indo European)  است.

دهها سال بعد از مرگ ویلیام جونز، رفتهرفته در اروپای غربی معنای واژۀ صرفاً زبانشناسانۀ «آریان» دستخوش تغییراتی شد که نه ربطی به زبان داشت و نه از واقعیتهای تاریخیاجتماعی بویی برده بود. رمانتیسیسم آلمانی در پیوند با تحریفات نژادپرستانۀ نظریات داروین که در بخش نخست این مقاله به آن اشاره کردیم جستجوی تخیلی خود برای جامعه سترون مادری را مصنوعاً با نظریه زبان مادری پیوند زد و همپا با آریانیسم (Aryanism) نظریه «نژاد برتر» و «خالص» آریان «نشات گرفته از شمال اروپا» زاده شد. صرف نظر از این که هدف بسیاری از لغتشناسان و مورخین مقوله «آریانها» (Aryans) در قرن نوزدهم، جستجو برای یک ریشه و بنیاد واحد تاریخی برای اروپاییها بود، این نظریات بیشتر به افسانه نزدیک بود تا واقعیات مستند تاریخی. استفان آرویدسن در کتاب بتهای آریایی (Aryan Idols) با نقل قول از تاریخ دان و انسان شناس فرانسوی ژان پیر ورنانت (Jean-Pierre Vernant) در خصوص نظریات این محققین قرن نوزدهم مینویسد: «این افسانهها غرق در فضیلت بودند، با آشنایی عمیق به زبانهای عبری و سانسکریت، با مطالعه تطبیقی ​​فرهنگشناسی زبانشناختی و مذهب، و با تلاش برای ارتباط بین مفاهیم زبانی، اشکال تفکر و ویژگیهای تمدن شکل گرفتند. با این حال، آنها در هر سطحی، فانتزیهای تخیل اجتماعی بودند. ترکیبشناسی باستانیترین زبانها جستجویی برای منشأ بود، برای بازگشت به لحظهای ممتاز در زمان که خدا، انسان و نیروهای طبیعت هنوز در شفافیت متقابل در کنار هم زندگی میکردند.» (۶)

اما این افسانه در پیوند با تحریفات نژادپرستانه نظریات داروین در قرن نوزدهم به نظریات برتری نژادی عریان تبدیل شدند و توسط نویسندگانی چون آرتور دوگوبینو (Joseph Arthur de Gobineau) خاورشناس و سیاستمدار فرانسوی و خالق نظریه «نژاد سرور آریایی» و نویسنده «مقالهای در مورد نابرابری نژاد انسان»، هوستون استوارت چمبرلین (Houston Stewart Chamberlain) نویسنده نژادپرست انگلیسیآلمانی کتاب «بنیاد سده نوزدهم» و مدیسون گرانت (Madison Grant) یوژنیسیست  (Eugenicist) آمریکایی تئوریزه شدند. نظریات این سه نویسنده بنیاد ایدئولوژیک حزب نازی در آلمان بودند که توسط آلفرد روزنبرگ در کتاب «اسطوره قرن نوزدهم»  (The Myth of the Twentieth Century) به رشته تحریر درآمد و زمینهساز ابر جنایات نازیها از جمله هولوکاست و مرگ پنجاه میلیون انسان در جنگ جهانی دوم شد. «روزنبرگ به عنوان نظریهپرداز نژادی اصلی حزب ناسیونال سوسیالیست (نازی)، بر تأسیس یک نردبان نژادی انسانی برای توجیه سیاستهای نژادی هیتلر (تاکید داشت) او سیاهان و یهودیها را در انتهای پایینی نردبان و نژاد سفید یا آریان را در بالاترین نقطه آن قرار داد. روزنبرگ نظریه نوردیک را ارائه کرد که آلمانیها را نژاد برتر و بالاتر از دیگران، از جمله سایر آریان ها (هند و اروپاییان) میدانست. نردبان نژادی به این شکل بود که ملت نوردیک در صدر برتری نژادی، سپس مردم جنوب اروپا از جمله ایتالیایوناناسپانیا و مردم آمریکای شمالی و در نهایت مردم هندوستان،ایران وارمنستان در پایینترین درجه قرار داشتند.» (۷) هیتلر و حزب نازی همچنین نژادپرستان آمریکای شمالی و مشخصاً نظام تفکیک نژادی معروف به «جیم کرو» در یازده ایالت جنوبی آمریکا را ستایش میکردند و از آن الگو برداری میکردند. تصادفی نیست که حتی امروز نژادپرستان و طرفداران برتری سفید پوستان (White Supremacists) در ایالات متحده خود را «آریان» (Aryan) مینامند.

دیوید آنتونی  استاد کالج هارویک (Hartwick College) و نویسنده کتاب «اسب، چرخ و زبان» (The Horse, the Wheel, and Language:) مینویسد: «اشتباهاتی که باعث شد یک راز مبهم زبانشناسی به فوران نسلکشی منجر شود، بسیار ساده بودند و بنا بر این هر کس میتواند از آنها اجتناب کند. این اشتباهات یکسانانگاری نژاد با زبان و انتساب برتری به برخی از گروههای زبانی بودند.» (۸) به عبارت دیگر تلاش دانشمحور و تحقیق علمی در زمینه زبان بنیادی هندواروپایی توسط نظریهپردازان نژادپرست مصنوعاً به «نژاد» ربط داده شد که نهایتاً موجب نسلکشی و قتل عام نژادی میلیونها انسان در قرن بیستم گشت. 

در اینجا باید پرسید که چرا، چطور و در چه زمانی افسانۀ «نژاد آریایی» در ایران به یک «روایت ملی و تاریخی» (National and Historical Narrative)‌ بدل گشت؟

اهداف‭ ‬سیاسی‭ ‬پنهان‭ ‬و‭ ‬پیامدهای‭ ‬عریان

زمینهسازی تاریخی برای شکلگیری افسانه «نژاد آریایی» در ایران به تحولات روابط ایرانیان با اروپاییان در قرن نوزدهم باز میگردد. بر خلاف امپراطوری عثمانی که هم به دلیل مجاورت جغرافیایی و هم به خاطر قرنها جنگ و رقابت سیاسی با قدرتهای اروپایی تماس نزدیکی با آنان داشت، ایران تحت سلطه سلسله قاجار در آغاز این قرن تماس چندانی با اروپاییان نداشت و صاحب منصبان حکومت و نزدیکان به قدرت کماکان در توهم قدرت و وراثت تمدن اسلامی با تکبر و خودمرکزبینی اروپاییان «نجس» را عقب مانده میپنداشتند و لزومی برای تماس با آنان نمیدیدند. (۸) دو شکست بزرگ در جنگ با روسیه تزاری و نتیجتاً  دو معاهده ننگین گلستان (۱۸۱۳) و ترکمانچای (۱۸۲۶) در دوره زمامداری فتحعلی شاه قاجار، که به از دست رفتن اراضی گستردهای در قفقاز، گرجستان، آذربایجان، ارمنستان و تحمیل غنائم سنگین به ایران منجر شدند، تکانهای سنگینی بود که  صاحبان قدرت در ایران را با واقعیت برتری تکنولوژیک و نظامی اروپاییان به نحو دردناکی آشنا کرد. بدین ترتیب تماس با اروپاییان و اعزام جوانان به اروپا از زمان عباس میرزا ولیعهد فتحعلی شاه قاجار آغاز شد. این تماسها، گرچه ساده انگارانه پیشرفت اروپاییان را به فنون نظامی محدود میکرد و آموختن فنون نظامی را هدف گرفته بود به آشنایی ایرانیان با تحولات ژرف اجتماعی سیاسی و انقلاب صنعتی در اروپا انجامید. این آشنایی موجب شد که روشنفکران ایرانی اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم در جستجوی احیا عظمت از دست رفته به تاریخ ایران باستان روی بیاورند. این بار تکبر و خودمرکزبینی نسبت به اروپاییان و رد لزوم ارتباط با آنان در اوایل قرن نوزدهم جای خود را به ستایش از دستاوردهای سیاسی، اجتماعی و صنعتی اروپا و کاوش برای یافتن پیشینه تاریخی مشترک با اروپاییان داد. (۹)

این گرایش نوین با تاکید بر تاریخ ایران باستان تا پیش از تهاجم امپراطوری اسلامی و با هدف احیا عظمت از دست رفته گذشتههای دور و در تلاش برای ایجاد «وحدت ملی» ایران، تدوین نسخه ایرانی آریانیسم اروپایی را در دستور کار خود قرار داد. ناسیونالیسم نوپای ایرانی اول بار در تاریخ نویسی میرزا آقاخان کرمانی و میرزا فتحعلی آخوندزاده خود را نشان داد. جالب اینجاست که تا دهه آخر قرن نوزدهم میلادی در هیچ اثر تاریخی یا ادبی ایران اثری از اصطلاح «نژاد آریایی» نیست. میرزا آقاخان کرمانی در کتاب «سه مکتوب» و در مقدمه کتاب «آیینه سکندری یا ایران باستان» برای نخستین بار در ایران از واژه «ملت آریان» نام می برد (۱۰). پروفسور رضا ضیاء ابراهیمی استاد کینگز کالج لندن در کتاب «پیدایش ناسیونالیسم ایرانی» در این خصوص مینویسد: «از آنجایی که در آن زمان هیچ معادلی برای آریان در فارسی وجود نداشت، کرمانی مجبور شد به اصطلاح اروپایی متوسل شود. او نوشت آریان یا آرین که برگردان آرین (Aryen) فرانسوی است. در آن زمان، نویسندگان ایرانی هنوز نوواژه سازی (neologism) اروپایی را با اصطلاح اوستایی و فارسی باستان «آریا» ادغام نکرده بودندبر مبنای تحقیقات ضیاء ابراهیمی نخستین ادغام واژه آریان (Aryan) با واژه باستانی آریا در اوستا و ابداع واژه «آریایی» به وسیله صادق رضازاده شفق در کمتر از یک صد سال پیش انجام شد. اما نقش حسن پیرنیا، سیاستمدار سالهای آخر سلسله قاجار و تاریخنویس سالهای آغازین سلسله پهلوی و نویسنده کتاب «تاریخ ایران قدیم» در ترویج ایده «نژاد آریایی» برجستهتر است. (۱۱)

پیرنیا بر پیوند نژادی ایرانیان و اروپاییان تاکید داشت و بر این باور بود که ایرانیان آریایی از اسکاندیناوی مهاجرت کردهاند.(۱۲) این باورهای پیرنیا شباهت نامیمونی با ایده «نژاد نوردیک» آلفرد روزنبرگ تئوریسین حزب نازی دارد که در بخش پیشین به آن اشاره شد. اولین کتابهای تاریخ دبستان دوران پهلوی نظریات پیرنیا را به این نحو بازنویسی کردند: «مردم ایران بخشی از نژاد آریایی هستند و زبانشان فارسی است.» (۱۳) پذیرش، ترویج و گسترش ایده «نژاد آریایی» به وسیله رضا شاه، بنیانگذار سلسله پهلوی،‌ از سالهای نخستین دبستان، و نفی گوناگونی ملی، اتنیکی و زبانی مردم سرزمین ایران و تاکید بر پیوند تاریخی و نژادی ایرانیان با اروپاییان تصادفی نبود. رضا شاه برای تثبیت قدرت یک دولت مرکزی مقتدر و احیا «عظمت ایران» باستان به ایدههای نژادپرستانه «نژاد آریایی» و خویشاوندی تاریخی با اروپاییان متوسل شد. ولی این تحولات لزوماً از پیش برنامهریزی نشده بود و خود رضا شاه از یک فرایند تاریخی بیرون آمد و بر آن سوار شد. با توجه به نقش کنونی نوه هم اسم او در عرصۀ سیاست ایران، جا دارد که کمی به رضا شاه و پسرش و نقش آنان در گسترش افسانه «نژاد آریایی» بپردازیم.  

رضا شاه خود حاصل تلاش در مجموع ناموفق شاهان قاجار برای الگو سازی نظامی از اروپاییان بود. فوج قزاق ایران که رضا شاه در آن به بالاترین درجه برای یک افسر ایرانی (میرپنج) رسید، با هدایت مستشاران روس و در زمان زمامداری ناصرالدین شاه قاجار تاسیس شده بود. رضا خان با هدایت ژنرال آیرونساید انگلیسی و همکاری سید ضیاءالدین طباطبایی کودتای اسفند  ۱۲۹۹ را عملی کرد و پس از چهار سال و اندی سلسله پهلوی را تاسیس کرد و به سلطنت رسید. با این که در مقایسه با بسیاری از روشنفکران اواخر سلسله قاجار که نقش کلیدی در انقلاب مشروطیت ایفا کردند، رضا خان از معلومات چندانی برخوردار نبود، به روایت حسین مکی (۱۴) یک گروه هفت نفره از ادبا و تاریخ نویسان هر روز یک یا دو ساعت به او درس میدادند. روایت این کلاسهای روزانه نشان میدهد که رضا خان از این طریق با تاریخ و ادبیات ایران آشنا شد و در بسیاری موارد نیز با شور و احساسات از این درسها استقبال میکرد. (۱۵) شکی نیست که این تجربه آموزشی در شکلگیری افکار عظمت طلبانه، که بعدها در دوران حکمرانی او به سیاستهای دولت قوی مرکزی، تغییر اسم کشور به ایران که تا آن زمان پرژیا (Persia) خوانده میشد، تحمیل زبان فارسی و ضدیت با تدریس و اشاعه زبانهای دیگر رایج در کشور، اسکان اجباری عشایر، مدرنیزاسیون و ایرانیزه کردن از بالا و زورمندانه و تاکید بر افسانه «نژاد آریایی» و خویشاوندی «نژادی» ایرانیان با اروپا فرا رویید. این سیاستها با تغییراتی نه چندان ژرف در دوران محمدرضا شاه ادامه داشت که در برخی عرصهها چون اصلاحات ارضی، تصویب حق رای برای زنان و قانون حمایت خانواده همپای اصلاحات بنیادی دوران پدرش بود و در زمینه تقسیم اراضی و نابودی سیستم عقب مانده اقتصاد فئودالی در ایران هدف روشنفکران ترقیخواه انقلاب مشروطیت را به عرصه ظهور رساند. شاید بتوان گفت که ما ایرانیان امروز وارث سه وجه مشخص عصر پهلوی هستیم. اول و شاید تنها عرصه بالنسبه مثبت این وراثت، مدرنیزاسیون در زمینههای متعدد فرهنگی، اجتماعی، و صنعتی است که با وجود شیوه زورمندانه تحمیل از بالا، بسیاری از جنبههای آن چون اصلاحات ارضی، حق رای زنان و سیستم نوین آموزشی حتی از گزند سیاستهای عقب گرایانه رژیم اسلامی در مجموع به سلامت گریختهاند. متاسفانه دو عرصه دیگر یعنی اول استبداد، دیکتاتوری فردی، نقض آزادیهای سیاسی و حقوق بنیادین شهروندی به همراه سرکوب قهرآمیز و خونین هرگونه مخالفت سیاسی و دوم ترویج و گسترش افسانه «نژاد آریایی» که روایتی نژادپرستانه است و نافی گوناگونی و تکثر ملی، قومی، زبانی،‌ جنسیتی و حتی نژادی (به مثابه یک واقعیت اجتماعی) مردم ایران است، عواقب ناگواری برای ایرانیان داشتهاند.  افسانه «نژاد آریایی» و معادل اروپایی آن یعنی آریانیسم در عرصه بین المللی جز جنگ، فاشیسم، ستم اجتماعی و اقتصادی، جدایی و تفرقه تبعیضگرایانه و کشتار دسته جمعی انسانها برای بشریت حاصلی نداشتهاند. قرابت سیاسی ایدئولوژیک رضا شاه با آلمان نازی تا بدانجا بود که عکس آدولف هیتلر با یادداشت محبت آمیز فروهه (Fuehrer) برای «شاهنشاه ایران» زینت بخش میز تحریر کار بنیانگذار سلسله پهلوی بود.(۱۶) 

نژادپرستی‭ ‬در‭ ‬میان‭ ‬ایرانیان

اگر افسانه «نژاد آریایی» و برتری این «نژاد» بارزترین نماد نژادپرستی در میان ایرانیان باشد، این نماد با لایههای متعدد نژادپرستی قومی (ethno-racism) پیوند دارد که با سرنوشت ملل و اقوام این سرزمین در یک صد سال اخیر عجین شدهاند. از نفی کامل هویت ملی کرد، آذری، بلوچ، ترکمن و عرب تا تحقیر لهجه آنان و دیگر اقوام چون لر و گیلکی هنگام گویش فارسی تا به مضحکه کشیدن و خُرد پنداری ضریب هوش و استعداد آنان تا محکومیت زنان گیلک به هرزگی جنبههای گوناگون و بس ناهنجار نژادپرستی قومی است. بسیاری از این جنبهها مشخصاً به دلیل جنبشهای پیشرو و ترقیخواهانه این ملل و اقوام، مشخصاً زنان پیشرو در گیلان و نقش کلیدی روشنفکران و انقلابیون آذری در جنبشهای آزادی خواهانه، در دوران پهلوی به روایتهای فرهنگی بخشاً غالب تبدیل شدند تا برتری فارسها را توجیه کنند. نفی تکثر و سرکوب ملیتها و اقوام مردم ایران در دوران رژیم اسلامی ادامه یافتهاند. این جنبهها در پیوند با افسانه «نژاد آریایی» نافی حضور گسترده ملل و اقوام گوناگون در تمام عرصههای زندگی و در تمام طول تاریخ سرزمینی است که ایران نام گرفته است. مضحک این جاست که بسیاری از هواداران و مبلغان افسانه «نژاد آریایی» به منشور کوروش، شاه هخامنشی بعد از فتح بابل به عنوان نخستین منشور حقوق بشر میبالند در حالی که هدف پراگماتیک این منشور به رسمیت شناختن حقوق ملل، اقوام و ادیان گوناگون در امپراطوری تازهبنیاد هخامنشی بود. با این که بسیاری از هواداران سلطنت، رژیم اسلامی ایران را «تازی» مینامند، گویی که حاکمان بومی این سرزمین در طول تاریخ از سرکوب و ریختن خون آزادیخواهان مبرا بودهاند، جمهوری اسلامی نیز ید طولایی در سرکوب خونین جنبشهای برابری طلبانه و آزادیخواهانه ملیتهای کرد و ترکمن و بلوچ و عرب تحت لوای مبارزه با تجزیهطلبی داشته است وستم مذهبی علیه اقلیت اهل سنت و سایر اقلیتهای مذهبی را به ستم ملی به ارث رسیده از دوران پهلوی اضافه کرده است. در دهههای اخیر به دلیل مهاجرت گسترده از افغانستان بُعد مهاجرستیزی نیز به نژادپرستی قومی در ایران اضافه شده است و به روایتی از زندان اوین برخی از زندانیان سلطنتطلب، سیاست رژیم اسلامی در قبال مهاجران افغان را ملایم دانسته و خواستار برخورد سرکوبگرانهتر با آنان هستند. (۱۷) 

در میان ایرانیان خارج از ایران، به ویژه نسل اولیهای ایرانیآمریکایی در ایالات متحده، اعتقاد به افسانه «نژاد آریایی» رایج است ولی بسیاری از نسل دومیها این روایت و پیامدهای نژادپرستانه آن را رد میکنند. پروفسور ندا مقبوله در کتاب «حدود سفید بودن: ایرانی امریکاییها و سیاست نژادی»  (۱۸) مینویسد «ایرانی آمریکاییهای نسل اولی تمایل دارند به نسل دوم بگویند که آنها بیچون و چرا از زوایای قومی، فرهنگی و نژادی سفید پوست هستند و همیشه چنین بودهاند. برخلاف آنچه از بزرگترها میشنوند، نسل دومیها عمدتاً نسبت به خودشناسی به عنوان سفیدپوست بدبین هستند و اغلب به آن انتقاد دارند. حتی اگر زمانی سفیدپوست بودن خود را باور میکردند، همتایان سفیدپوست آمریکاییشان بیبروبرگرد آنها را از این توهم درآوردند. در عوض، جوانان ایرانی آمریکایی تضاد عمیق بین هویت‌ سفیدپوستی که در خانوادهشان ابراز میشود با نژادپرستی که آنها (و خانوادههایشان) در دنیای بیرون از خانه تجربه میکنند را بازگو میکنند». 

سخنی‭ ‬در‭ ‬پایان

اگر تا پیش از شهریور ۱۴۰۱ برای نگارنده این نوشته، نسل دومیهای ایرانیان خارج از کشور تنها بارقه امید برای رد همه جانبه افسانه «نژاد آریایی» و پیامدهای نژادپرستانه آن بودند، جنبش زن، زندگی، آزادی امید به فروپاشی این روایت را صد چندان کرده است. همبستگی با همه ملیتها و اقوام ایرانی، نقش کلیدی مردم کرد و بلوچ در آغاز و تداوم این جنبش، تاکید بر تکثر و گوناگونی ملی، قومی، جنسیتی، جنسی، مذهبی و سایر عرصههای هویت انسانی در ایران و لزوم به رسمیت شناختن این واقعیت که هویت هر یک از شهروندان ایران میتواند تقاطعی (Intersectionality) از عرصههای گوناگون هویتی باشد، نقش کلیدی زنان آزادیخواه، آگاه و عدالتجو در هدایت این جنبش در داخل کشور و تاکید بر نقش بنیادی منشور حقوق بشر سازمان ملل متحد، همه و همه راهگشای نفی افسانه «نژاد آریایی» و پیامدهای نژادپرستانه آن در میان همه ایرانیان است. (۱۹) 

با امید به این که این نوشته گامی باشد برای تثبیت ارزشهای والای همبستگی و همیاری با کل جامعه بشری. باشد تا  ایرانیان در آیندهای نه چندان دور پذیرای این اصل بیبدیل باشند که عضوی برابر از خانواده متکثر جهانی هستند و همپا با همه جوامع و همبودهای انسانی در اعتلا و شکوفایی انساندوستی و تثبیت کرامت انسانی همیشه و در همه جا خواهند کوشید. 

(۱) – https://iranicaonline.org/articles/arya-an-ethnic-epithet

(۲) – ZIA-EBRAHIMI, REZA. The Emergence of Iranian Nationalism: Race and the Politics of Dislocation. Columbia University Press, 2016., 149

(۳) – https://iranicaonline.org/articles/eran-eransah

(۴) – ANTHONY, DAVID W. The Horse, the Wheel, and Language: How Bronze-Age Riders from the Eurasian Steppes Shaped the Modern World. Princeton University Press, 2007. https://doi.org/10.2307/j.ctt7sjpn.

(۵) – ZIA-EBRAHIMI, REZA. The Emergence of Iranian Nationalism: Race and the Politics of Dislocation. Columbia University Press, 2016., 149

(۶) – ARVIDSSON STEFAN. Aryan Idols: Indo-European Mythology as Ideology and Science. Translated by Sonia Wichmann. Chicago: University of Chicago Press, 2006., 5

(۷) – Jackson, John P., and Nadine M. Weidman. “The Origins of Scientific Racism.” The Journal of Blacks in Higher Education, no. 50 (2005): 66–79. http://www.jstor.org/stable/25073379.

(۸) – ZIA-EBRAHIMI, REZA. The Emergence of Iranian Nationalism: Race and the Politics of Dislocation. Columbia University Press, 2016., 19

(۹) – ZIA-EBRAHIMI, REZA. The Emergence of Iranian Nationalism: Race and the Politics of Dislocation. Columbia University Press, 2016., Chapter 2

(۱۰) – ZIA-EBRAHIMI, REZA. The Emergence of Iranian Nationalism: Race and the Politics of Dislocation. Columbia University Press, 2016., 155-156

(۱۱) – ZIA-EBRAHIMI, REZA. The Emergence of Iranian Nationalism: Race and the Politics of Dislocation. Columbia University Press, 2016., 156

(۱۲) – “Pirniya, Hassan. Tārikh-e Irān-e qadim: Az āqāz tā enqerāz-e Sāsāniyān [History of ancient Iran: From the beginning to the fall of the Sasanians]. [Tehran?]: Khayyām, [1928?]”

(۱۳) – “Vezārat-e Farhang [Ministry of Culture], Ketāb-e chahārom-e ebtedāyi [4th grade textbook] (Tehran: Motabaʿeye Rowshanāyi, 1310/1931), 276.”

(۱۴) – “Hossein Makki, Tārikh-e bist sāleh-ye Irān [Twenty years of Iran’s history], vol. 6 (Tehran: Nāsher, 1362/1983), 161.”

(۱۵) – ZIA-EBRAHIMI, REZA. The Emergence of Iranian Nationalism: Race and the Politics of Dislocation. Columbia University Press, 2016., 188-189

(۱۶) – https://en.wikipedia.org/wiki/Reza_Shah#/media/File:Signed_Photograph_of_Adolf_Hitler_and_His_Best_Wishes_for_Reza_Shah_Pahlavi_-_Sahebgharanie_Palace_-_Niavaran_Palace.JPG

(۱۷) – https://www.akhbar-rooz.com/190310/1401/11/03/

(۱۸) – MAGHBOULEH, NEDA. The Limits of Whiteness, Iranian Americans and Politics of Race. Stanford University Press, 2017., 52

(۱۹) – SOTOUDEH, NASRIN. Prison Letters. Asoo Books, Taslimi Foundation Publications, Santa Monica, CA, 2023. 7-8

مدیریت سایت