افسانه «نژاد آریایی»
قسمت دوم
هوشیار افسر
مقدمه
در بخش نخست این نوشته، سخن را با پدیدۀ نژاد آغاز کردیم و پس از تشریح بی اساس بودن این پدیده از دید علمی به تاریخچه سیصد ساله و پیامدهای اجتماعی آن پرداختیم. در پایان آن بخش گفتیم که پدیده ای به نام «نژاد آریایی» با قدمت «چند هزار ساله» اساساً مبنای علمی ندارد و زاییده خیالات و امیال سیاستمداران و «تاریخ نگارانی» است که اهداف سیاسی مشخصی را دنبال می کنند. از عمر این پدیدۀ ساختگی و اهداف سیاسی مرتبط با آن حتی یک صد سال هم نمی گذرد. در این بخش به مقوله «نژاد آریایی» از زاویه نگرش محققان، تاریخ شناسان و زبان شناسان خواهیم پرداخت؛ اهداف سیاسی و پیامدهای ترویج این روایت تاریخی در ایران را بازگو خواهیم کرد و در آخر نژادپرستی در میان ایرانیان و پیامدهای آن را به نقد خواهیم کشید.
محققان و تاریخ شناسان در این باب چه می گویند
واژه «آریا» هم در زبان سانسکریت و هم در زبان پهلوی یا فارسی میانه از بار و معنای مذهبی و فرهنگی برخوردار است و هیچ ارتباطی با مقوله نژاد که در بخش نخستین این نوشته تشریح شد ندارد. (۱) آریا در هر دو زبان معنای نجیب و یا شریف دارد و پیروان متعهد مذاهب هندوئیسم و زرتشتی و حتی ناشران و مبلغان ریگ وِدا (باستانی ترین کتاب هندوها) و اوستا (۲) با نام و عنوان آریا شناخته می شدند. از منظر تاریخ نگاری نیز واژه آریان به همراه ایران و ایرانشهر در سنگ نبشته های نقش رستم در زمان داریوش، شاه هخامنشی و اردشیر بابکان بنیانگذار سلسله ساسانی پدیدار شده و اشاره ای است به ساکنین ایران و ایرانشهر. (۳) حال باید پرسید استفاده از واژه آریان (Aryan) توسط محققان اروپایی از چه زمانی و چرا صورت گرفته است و این واژه چه ارتباطی به واژه آریا دارد. برای پاسخ به این پرسش باید با لغت شناس )فیلولوژیست (philologist انگلیسی قرن هجدهم و قاضی دیوان عالی قضایی فورت ویلیام در کلکته هندوستان، سر ویلیام جونز آشنا شویم:
سال ها قبل از رفتن به هندوستان، سِر ویلیام جونز به زبان فارسی تسلط کامل داشت و نخستین کسی بود که در سال ۱۷۷۱ کتاب دستور زبان فارسی را به انگلیسی ترجمه کرد و در بیست و پنج سالگی به عنوان یکی از برجسته ترین زبان شناسان اروپا شناخته می شد. ترجمه اشعار شعرای برجسته ایران به وسیله جونز بعدها الهام بخش شعرای برجسته بریتانیا همچون بایرون و شِلی و مکتب رمانتیسیسم (romanticism) در آلمان شد. (۴) سر ویلیام جونز به هشت زبان تسلط دقیق داشت و با هشت زبان به طور کامل آشنا بود و با دوازده زبان دیگر نیز آشنایی داشت.
جونز در سال ۱۷۸۳ به کلکته نقل مکان کرد و برای کمک به تسلط استعمار بریتانیا بر هندوستان نیاز داشت که با زبان سیستم دادگستری آن کشور یعنی سانسکریت (Sanskrit) آشنا شود. لیکن فراگیری سانسکریت آسان نبود چرا که این زبان تنها توسط راهبان هندو و پیروان و مبلغان ریگ وِدا تدریس می شد. با این حال ویلیام جونز با جدیت زبان سانسکریت را فراگرفت و به خاطر آشنایی با زبان های انگلیسی، لاتین، آلمانی و فارسی متوجه شباهت های چشمگیر واژه ها و دستور این زبان ها شد. وی در سال ۱۷۸۶ در یک سخنرانی تاریخی در کلکته اعلام کرد که همه این زبان ها باید در یک زبان مادر ریشه داشته باشند و به خاطر استفاده مشترک از واژه آریا در اوستا و ریگ وِدا و مشخصاً به دلیل اشاره به «هجوم آریان ها» (Aryan Invasion) در ریگ وِدا، جونز استفاده از واژه آریان (Aryan) را صرفا از زاویه زبان شناسی آغاز کرد. (۴) البته واژه «آریان» نخستین بار در سال ۱۷۶۳ توسط انکتیل دوپرون (Abraham Hyacinthe Anquetil-Duperron) شرق شناس فرانسوی و مترجم اوستا به زبان فرانسه و با برگیری از واژه آریا در اوستا ابداع شد. ولی مهم نقش ویلیام جونز در استفاده از واژه آریان برای نامگذاری «زبان مادر» بود (Mother Tongue) (۵) . بعدها و به دلیل پیامدهای ناگوار، استفاده از واژه آریان برای شناسایی «زبانِ مادر» متوقف شد. در حال حاضر واژه رایج برای مشخص کردن «زبانِ مادر» که مورد نظر ویلیام جونز بود واژه پروتو هندو اروپایی (Proto Indo European) است.
ده ها سال بعد از مرگ ویلیام جونز، رفته رفته در اروپای غربی معنای واژۀ صرفاً زبان شناسانۀ «آریان» دستخوش تغییراتی شد که نه ربطی به زبان داشت و نه از واقعیت های تاریخی–اجتماعی بویی برده بود. رمانتیسیسم آلمانی در پیوند با تحریفات نژادپرستانۀ نظریات داروین که در بخش نخست این مقاله به آن اشاره کردیم جستجوی تخیلی خود برای جامعه سترون مادری را مصنوعاً با نظریه زبان مادری پیوند زد و همپا با آریانیسم (Aryanism) نظریه «نژاد برتر» و «خالص» آریان «نشات گرفته از شمال اروپا» زاده شد. صرف نظر از این که هدف بسیاری از لغت شناسان و مورخین مقوله «آریان ها» (Aryans) در قرن نوزدهم، جستجو برای یک ریشه و بنیاد واحد تاریخی برای اروپایی ها بود، این نظریات بیشتر به افسانه نزدیک بود تا واقعیات مستند تاریخی. استفان آرویدسن در کتاب بت های آریایی (Aryan Idols) با نقل قول از تاریخ دان و انسان شناس فرانسوی ژان پیر ورنانت (Jean-Pierre Vernant) در خصوص نظریات این محققین قرن نوزدهم می نویسد: «این افسانه ها غرق در فضیلت بودند، با آشنایی عمیق به زبان های عبری و سانسکریت، با مطالعه تطبیقی فرهنگ شناسی زبان شناختی و مذهب، و با تلاش برای ارتباط بین مفاهیم زبانی، اشکال تفکر و ویژگی های تمدن شکل گرفتند. با این حال، آن ها در هر سطحی، فانتزی های تخیل اجتماعی بودند. ترکیب شناسی باستانی ترین زبان ها جستجویی برای منشأ بود، برای بازگشت به لحظه ای ممتاز در زمان که خدا، انسان و نیروهای طبیعت هنوز در شفافیت متقابل در کنار هم زندگی می کردند.» (۶)
اما این افسانه در پیوند با تحریفات نژادپرستانه نظریات داروین در قرن نوزدهم به نظریات برتری نژادی عریان تبدیل شدند و توسط نویسندگانی چون آرتور دوگوبینو (Joseph Arthur de Gobineau) خاورشناس و سیاستمدار فرانسوی و خالق نظریه «نژاد سرور آریایی» و نویسنده «مقاله ای در مورد نابرابری نژاد انسان»، هوستون استوارت چمبرلین (Houston Stewart Chamberlain) نویسنده نژادپرست انگلیسی–آلمانی کتاب «بنیاد سده نوزدهم» و مدیسون گرانت (Madison Grant) یوژنیسیست (Eugenicist) آمریکایی تئوریزه شدند. نظریات این سه نویسنده بنیاد ایدئولوژیک حزب نازی در آلمان بودند که توسط آلفرد روزنبرگ در کتاب «اسطوره قرن نوزدهم» (The Myth of the Twentieth Century) به رشته تحریر درآمد و زمینه ساز ابر جنایات نازی ها از جمله هولوکاست و مرگ پنجاه میلیون انسان در جنگ جهانی دوم شد. «روزنبرگ به عنوان نظریه پرداز نژادی اصلی حزب ناسیونال سوسیالیست (نازی)، بر تأسیس یک نردبان نژادی انسانی برای توجیه سیاست های نژادی هیتلر (تاکید داشت) … او سیاهان و یهودی ها را در انتهای پایینی نردبان و نژاد سفید یا آریان را در بالاترین نقطه آن قرار داد. روزنبرگ نظریه نوردیک را ارائه کرد که آلمانی ها را نژاد برتر و بالاتر از دیگران، از جمله سایر آریان ها (هند و اروپاییان) می دانست. نردبان نژادی به این شکل بود که ملت نوردیک در صدر برتری نژادی، سپس مردم جنوب اروپا از جمله ایتالیا–یونان–اسپانیا و مردم آمریکای شمالی و در نهایت مردم هندوستان،–ایران و–ارمنستان در پایین ترین درجه قرار داشتند.» (۷) هیتلر و حزب نازی همچنین نژادپرستان آمریکای شمالی و مشخصاً نظام تفکیک نژادی معروف به «جیم کرو» در یازده ایالت جنوبی آمریکا را ستایش می کردند و از آن الگو برداری می کردند. تصادفی نیست که حتی امروز نژادپرستان و طرفداران برتری سفید پوستان (White Supremacists) در ایالات متحده خود را «آریان» (Aryan) می نامند.
دیوید آنتونی استاد کالج هارویک (Hartwick College) و نویسنده کتاب «اسب، چرخ و زبان» (The Horse, the Wheel, and Language:) می نویسد: «اشتباهاتی که باعث شد یک راز مبهم زبانشناسی به فوران نسل کشی منجر شود، بسیار ساده بودند و بنا بر این هر کس می تواند از آن ها اجتناب کند. این اشتباهات یکسان–انگاری نژاد با زبان و انتساب برتری به برخی از گروه های زبانی بودند.» (۸) به عبارت دیگر تلاش دانش–محور و تحقیق علمی در زمینه زبان بنیادی هندو–اروپایی توسط نظریه پردازان نژادپرست مصنوعاً به «نژاد» ربط داده شد که نهایتاً موجب نسل کشی و قتل عام نژادی میلیون ها انسان در قرن بیستم گشت.
در اینجا باید پرسید که چرا، چطور و در چه زمانی افسانۀ «نژاد آریایی» در ایران به یک «روایت ملی و تاریخی» (National and Historical Narrative) بدل گشت؟
اهداف سیاسی پنهان و پیامدهای عریان
زمینه سازی تاریخی برای شکل گیری افسانه «نژاد آریایی» در ایران به تحولات روابط ایرانیان با اروپاییان در قرن نوزدهم باز می گردد. بر خلاف امپراطوری عثمانی که هم به دلیل مجاورت جغرافیایی و هم به خاطر قرن ها جنگ و رقابت سیاسی با قدرت های اروپایی تماس نزدیکی با آنان داشت، ایران تحت سلطه سلسله قاجار در آغاز این قرن تماس چندانی با اروپاییان نداشت و صاحب منصبان حکومت و نزدیکان به قدرت کماکان در توهم قدرت و وراثت تمدن اسلامی با تکبر و خود–مرکزبینی اروپاییان «نجس» را عقب مانده می پنداشتند و لزومی برای تماس با آنان نمی دیدند. (۸) دو شکست بزرگ در جنگ با روسیه تزاری و نتیجتاً دو معاهده ننگین گلستان (۱۸۱۳) و ترکمانچای (۱۸۲۶) در دوره زمامداری فتحعلی شاه قاجار، که به از دست رفتن اراضی گسترده ای در قفقاز، گرجستان، آذربایجان، ارمنستان و تحمیل غنائم سنگین به ایران منجر شدند، تکان های سنگینی بود که صاحبان قدرت در ایران را با واقعیت برتری تکنولوژیک و نظامی اروپاییان به نحو دردناکی آشنا کرد. بدین ترتیب تماس با اروپاییان و اعزام جوانان به اروپا از زمان عباس میرزا ولیعهد فتحعلی شاه قاجار آغاز شد. این تماس ها، گرچه ساده انگارانه پیشرفت اروپاییان را به فنون نظامی محدود می کرد و آموختن فنون نظامی را هدف گرفته بود به آشنایی ایرانیان با تحولات ژرف اجتماعی سیاسی و انقلاب صنعتی در اروپا انجامید. این آشنایی موجب شد که روشنفکران ایرانی اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم در جستجوی احیا عظمت از دست رفته به تاریخ ایران باستان روی بیاورند. این بار تکبر و خود–مرکز–بینی نسبت به اروپاییان و رد لزوم ارتباط با آنان در اوایل قرن نوزدهم جای خود را به ستایش از دستاوردهای سیاسی، اجتماعی و صنعتی اروپا و کاوش برای یافتن پیشینه تاریخی مشترک با اروپاییان داد. (۹)
این گرایش نوین با تاکید بر تاریخ ایران باستان تا پیش از تهاجم امپراطوری اسلامی و با هدف احیا عظمت از دست رفته گذشته های دور و در تلاش برای ایجاد «وحدت ملی» ایران، تدوین نسخه ایرانی آریانیسم اروپایی را در دستور کار خود قرار داد. ناسیونالیسم نوپای ایرانی اول بار در تاریخ نویسی میرزا آقاخان کرمانی و میرزا فتحعلی آخوندزاده خود را نشان داد. جالب اینجاست که تا دهه آخر قرن نوزدهم میلادی در هیچ اثر تاریخی یا ادبی ایران اثری از اصطلاح «نژاد آریایی» نیست. میرزا آقاخان کرمانی در کتاب «سه مکتوب» و در مقدمه کتاب «آیینه سکندری یا ایران باستان» برای نخستین بار در ایران از واژه «ملت آریان» نام می برد (۱۰). پروفسور رضا ضیاء ابراهیمی استاد کینگز کالج لندن در کتاب «پیدایش ناسیونالیسم ایرانی» در این خصوص می نویسد: «از آنجایی که در آن زمان هیچ معادلی برای آریان در فارسی وجود نداشت، کرمانی مجبور شد به اصطلاح اروپایی متوسل شود. او نوشت آریان یا آرین که برگردان آرین (Aryen) فرانسوی است. در آن زمان، نویسندگان ایرانی هنوز نوواژه سازی (neologism) اروپایی را با اصطلاح اوستایی و فارسی باستان «آریا» ادغام نکرده بودند.» بر مبنای تحقیقات ضیاء ابراهیمی نخستین ادغام واژه آریان (Aryan) با واژه باستانی آریا در اوستا و ابداع واژه «آریایی» به وسیله صادق رضازاده شفق در کمتر از یک صد سال پیش انجام شد. اما نقش حسن پیرنیا، سیاستمدار سال های آخر سلسله قاجار و تاریخ نویس سال های آغازین سلسله پهلوی و نویسنده کتاب «تاریخ ایران قدیم» در ترویج ایده «نژاد آریایی» برجسته تر است. (۱۱)
پیرنیا بر پیوند نژادی ایرانیان و اروپاییان تاکید داشت و بر این باور بود که ایرانیان آریایی از اسکاندیناوی مهاجرت کرده اند.(۱۲) این باورهای پیرنیا شباهت نامیمونی با ایده «نژاد نوردیک» آلفرد روزنبرگ تئوریسین حزب نازی دارد که در بخش پیشین به آن اشاره شد. اولین کتاب های تاریخ دبستان دوران پهلوی نظریات پیرنیا را به این نحو بازنویسی کردند: «مردم ایران بخشی از نژاد آریایی هستند و زبانشان فارسی است.» (۱۳) پذیرش، ترویج و گسترش ایده «نژاد آریایی» به وسیله رضا شاه، بنیانگذار سلسله پهلوی، از سال های نخستین دبستان، و نفی گوناگونی ملی، اتنیکی و زبانی مردم سرزمین ایران و تاکید بر پیوند تاریخی و نژادی ایرانیان با اروپاییان تصادفی نبود. رضا شاه برای تثبیت قدرت یک دولت مرکزی مقتدر و احیا «عظمت ایران» باستان به ایده های نژادپرستانه «نژاد آریایی» و خویشاوندی تاریخی با اروپاییان متوسل شد. ولی این تحولات لزوماً از پیش برنامه ریزی نشده بود و خود رضا شاه از یک فرایند تاریخی بیرون آمد و بر آن سوار شد. با توجه به نقش کنونی نوه هم اسم او در عرصۀ سیاست ایران، جا دارد که کمی به رضا شاه و پسرش و نقش آنان در گسترش افسانه «نژاد آریایی» بپردازیم.
رضا شاه خود حاصل تلاش در مجموع ناموفق شاهان قاجار برای الگو سازی نظامی از اروپاییان بود. فوج قزاق ایران که رضا شاه در آن به بالاترین درجه برای یک افسر ایرانی (میرپنج) رسید، با هدایت مستشاران روس و در زمان زمامداری ناصرالدین شاه قاجار تاسیس شده بود. رضا خان با هدایت ژنرال آیرون ساید انگلیسی و همکاری سید ضیاءالدین طباطبایی کودتای اسفند ۱۲۹۹ را عملی کرد و پس از چهار سال و اندی سلسله پهلوی را تاسیس کرد و به سلطنت رسید. با این که در مقایسه با بسیاری از روشنفکران اواخر سلسله قاجار که نقش کلیدی در انقلاب مشروطیت ایفا کردند، رضا خان از معلومات چندانی برخوردار نبود، به روایت حسین مکی (۱۴) یک گروه هفت نفره از ادبا و تاریخ نویسان هر روز یک یا دو ساعت به او درس می دادند. روایت این کلاس های روزانه نشان می دهد که رضا خان از این طریق با تاریخ و ادبیات ایران آشنا شد و در بسیاری موارد نیز با شور و احساسات از این درس ها استقبال می کرد. (۱۵) شکی نیست که این تجربه آموزشی در شکل گیری افکار عظمت طلبانه، که بعدها در دوران حکمرانی او به سیاست های دولت قوی مرکزی، تغییر اسم کشور به ایران که تا آن زمان پرژیا (Persia) خوانده می شد، تحمیل زبان فارسی و ضدیت با تدریس و اشاعه زبان های دیگر رایج در کشور، اسکان اجباری عشایر، مدرنیزاسیون و ایرانیزه کردن از بالا و زورمندانه و تاکید بر افسانه «نژاد آریایی» و خویشاوندی «نژادی» ایرانیان با اروپا فرا رویید. این سیاست ها با تغییراتی نه چندان ژرف در دوران محمدرضا شاه ادامه داشت که در برخی عرصه ها چون اصلاحات ارضی، تصویب حق رای برای زنان و قانون حمایت خانواده همپای اصلاحات بنیادی دوران پدرش بود و در زمینه تقسیم اراضی و نابودی سیستم عقب مانده اقتصاد فئودالی در ایران هدف روشنفکران ترقی خواه انقلاب مشروطیت را به عرصه ظهور رساند. شاید بتوان گفت که ما ایرانیان امروز وارث سه وجه مشخص عصر پهلوی هستیم. اول و شاید تنها عرصه بالنسبه مثبت این وراثت، مدرنیزاسیون در زمینه های متعدد فرهنگی، اجتماعی، و صنعتی است که با وجود شیوه زورمندانه تحمیل از بالا، بسیاری از جنبه های آن چون اصلاحات ارضی، حق رای زنان و سیستم نوین آموزشی حتی از گزند سیاست های عقب گرایانه رژیم اسلامی در مجموع به سلامت گریخته اند. متاسفانه دو عرصه دیگر یعنی اول استبداد، دیکتاتوری فردی، نقض آزادی های سیاسی و حقوق بنیادین شهروندی به همراه سرکوب قهرآمیز و خونین هرگونه مخالفت سیاسی و دوم ترویج و گسترش افسانه «نژاد آریایی» که روایتی نژادپرستانه است و نافی گوناگونی و تکثر ملی، قومی، زبانی، جنسیتی و حتی نژادی (به مثابه یک واقعیت اجتماعی) مردم ایران است، عواقب ناگواری برای ایرانیان داشته اند. افسانه «نژاد آریایی» و معادل اروپایی آن یعنی آریانیسم در عرصه بین المللی جز جنگ، فاشیسم، ستم اجتماعی و اقتصادی، جدایی و تفرقه تبعیض–گرایانه و کشتار دسته جمعی انسان ها برای بشریت حاصلی نداشته اند. قرابت سیاسی ایدئولوژیک رضا شاه با آلمان نازی تا بدانجا بود که عکس آدولف هیتلر با یادداشت محبت آمیز فروهه (Fuehrer) برای «شاهنشاه ایران» زینت بخش میز تحریر کار بنیانگذار سلسله پهلوی بود.(۱۶)
نژادپرستی در میان ایرانیان
اگر افسانه «نژاد آریایی» و برتری این «نژاد» بارزترین نماد نژادپرستی در میان ایرانیان باشد، این نماد با لایه های متعدد نژادپرستی قومی (ethno-racism) پیوند دارد که با سرنوشت ملل و اقوام این سرزمین در یک صد سال اخیر عجین شده اند. از نفی کامل هویت ملی کرد، آذری، بلوچ، ترکمن و عرب تا تحقیر لهجه آنان و دیگر اقوام چون لر و گیلکی هنگام گویش فارسی تا به مضحکه کشیدن و خُرد پنداری ضریب هوش و استعداد آنان تا محکومیت زنان گیلک به هرزگی جنبه های گوناگون و بس ناهنجار نژادپرستی قومی است. بسیاری از این جنبه ها مشخصاً به دلیل جنبش های پیشرو و ترقی خواهانه این ملل و اقوام، مشخصاً زنان پیشرو در گیلان و نقش کلیدی روشنفکران و انقلابیون آذری در جنبش های آزادی خواهانه، در دوران پهلوی به روایت های فرهنگی بخشاً غالب تبدیل شدند تا برتری فارس ها را توجیه کنند. نفی تکثر و سرکوب ملیت ها و اقوام مردم ایران در دوران رژیم اسلامی ادامه یافته اند. این جنبه ها در پیوند با افسانه «نژاد آریایی» نافی حضور گسترده ملل و اقوام گوناگون در تمام عرصه های زندگی و در تمام طول تاریخ سرزمینی است که ایران نام گرفته است. مضحک این جاست که بسیاری از هواداران و مبلغان افسانه «نژاد آریایی» به منشور کوروش، شاه هخامنشی بعد از فتح بابل به عنوان نخستین منشور حقوق بشر می بالند در حالی که هدف پراگماتیک این منشور به رسمیت شناختن حقوق ملل، اقوام و ادیان گوناگون در امپراطوری تازه–بنیاد هخامنشی بود. با این که بسیاری از هواداران سلطنت، رژیم اسلامی ایران را «تازی» می نامند، گویی که حاکمان بومی این سرزمین در طول تاریخ از سرکوب و ریختن خون آزادی خواهان مبرا بوده اند، جمهوری اسلامی نیز ید طولایی در سرکوب خونین جنبش های برابری طلبانه و آزادی خواهانه ملیت های کرد و ترکمن و بلوچ و عرب تحت لوای مبارزه با تجزیه طلبی داشته است وستم مذهبی علیه اقلیت اهل سنت و سایر اقلیت های مذهبی را به ستم ملی به ارث رسیده از دوران پهلوی اضافه کرده است. در دهه های اخیر به دلیل مهاجرت گسترده از افغانستان بُعد مهاجرستیزی نیز به نژادپرستی قومی در ایران اضافه شده است و به روایتی از زندان اوین برخی از زندانیان سلطنت طلب، سیاست رژیم اسلامی در قبال مهاجران افغان را ملایم دانسته و خواستار برخورد سرکوبگرانه تر با آنان هستند. (۱۷)
در میان ایرانیان خارج از ایران، به ویژه نسل اولی های ایرانی–آمریکایی در ایالات متحده، اعتقاد به افسانه «نژاد آریایی» رایج است ولی بسیاری از نسل دومی ها این روایت و پیامدهای نژادپرستانه آن را رد می کنند. پروفسور ندا مقبوله در کتاب «حدود سفید بودن: ایرانی امریکایی ها و سیاست نژادی» (۱۸) می نویسد «ایرانی آمریکایی های نسل اولی تمایل دارند به نسل دوم بگویند که آن ها بی چون و چرا از زوایای قومی، فرهنگی و نژادی سفید پوست هستند و همیشه چنین بوده اند. برخلاف آنچه از بزرگترها می شنوند، نسل دومی ها عمدتاً نسبت به خودشناسی به عنوان سفیدپوست بدبین هستند و اغلب به آن انتقاد دارند. حتی اگر زمانی سفیدپوست بودن خود را باور می کردند، همتایان سفیدپوست آمریکایی شان بی بروبرگرد آن ها را از این توهم درآوردند. در عوض، جوانان ایرانی آمریکایی تضاد عمیق بین هویت سفیدپوستی که در خانواده شان ابراز می شود با نژادپرستی که آن ها (و خانواده هایشان) در دنیای بیرون از خانه تجربه می کنند را بازگو می کنند».
سخنی در پایان
اگر تا پیش از شهریور ۱۴۰۱ برای نگارنده این نوشته، نسل دومی های ایرانیان خارج از کشور تنها بارقه امید برای رد همه جانبه افسانه «نژاد آریایی» و پیامدهای نژادپرستانه آن بودند، جنبش زن، زندگی، آزادی امید به فروپاشی این روایت را صد چندان کرده است. همبستگی با همه ملیت ها و اقوام ایرانی، نقش کلیدی مردم کرد و بلوچ در آغاز و تداوم این جنبش، تاکید بر تکثر و گوناگونی ملی، قومی، جنسیتی، جنسی، مذهبی و سایر عرصه های هویت انسانی در ایران و لزوم به رسمیت شناختن این واقعیت که هویت هر یک از شهروندان ایران می تواند تقاطعی (Intersectionality) از عرصه های گوناگون هویتی باشد، نقش کلیدی زنان آزادی خواه، آگاه و عدالت جو در هدایت این جنبش در داخل کشور و تاکید بر نقش بنیادی منشور حقوق بشر سازمان ملل متحد، همه و همه راهگشای نفی افسانه «نژاد آریایی» و پیامدهای نژادپرستانه آن در میان همه ایرانیان است. (۱۹)
با امید به این که این نوشته گامی باشد برای تثبیت ارزش های والای همبستگی و همیاری با کل جامعه بشری. باشد تا ایرانیان در آینده ای نه چندان دور پذیرای این اصل بی بدیل باشند که عضوی برابر از خانواده متکثر جهانی هستند و همپا با همه جوامع و همبودهای انسانی در اعتلا و شکوفایی انسان دوستی و تثبیت کرامت انسانی همیشه و در همه جا خواهند کوشید.
(۱) – https://iranicaonline.org/articles/arya-an-ethnic-epithet
(۲) – ZIA-EBRAHIMI, REZA. The Emergence of Iranian Nationalism: Race and the Politics of Dislocation. Columbia University Press, 2016., 149
(۳) – https://iranicaonline.org/articles/eran-eransah
(۴) – ANTHONY, DAVID W. The Horse, the Wheel, and Language: How Bronze-Age Riders from the Eurasian Steppes Shaped the Modern World. Princeton University Press, 2007. https://doi.org/10.2307/j.ctt7sjpn.
(۵) – ZIA-EBRAHIMI, REZA. The Emergence of Iranian Nationalism: Race and the Politics of Dislocation. Columbia University Press, 2016., 149
(۶) – ARVIDSSON STEFAN. Aryan Idols: Indo-European Mythology as Ideology and Science. Translated by Sonia Wichmann. Chicago: University of Chicago Press, 2006., 5
(۷) – Jackson, John P., and Nadine M. Weidman. “The Origins of Scientific Racism.” The Journal of Blacks in Higher Education, no. 50 (2005): 66–79. http://www.jstor.org/stable/25073379.
(۸) – ZIA-EBRAHIMI, REZA. The Emergence of Iranian Nationalism: Race and the Politics of Dislocation. Columbia University Press, 2016., 19
(۹) – ZIA-EBRAHIMI, REZA. The Emergence of Iranian Nationalism: Race and the Politics of Dislocation. Columbia University Press, 2016., Chapter 2
(۱۰) – ZIA-EBRAHIMI, REZA. The Emergence of Iranian Nationalism: Race and the Politics of Dislocation. Columbia University Press, 2016., 155-156
(۱۱) – ZIA-EBRAHIMI, REZA. The Emergence of Iranian Nationalism: Race and the Politics of Dislocation. Columbia University Press, 2016., 156
(۱۲) – “Pirniya, Hassan. Tārikh-e Irān-e qadim: Az āqāz tā enqerāz-e Sāsāniyān [History of ancient Iran: From the beginning to the fall of the Sasanians]. [Tehran?]: Khayyām, [1928?]”
(۱۳) – “Vezārat-e Farhang [Ministry of Culture], Ketāb-e chahārom-e ebtedāyi [4th grade textbook] (Tehran: Motabaʿeye Rowshanāyi, 1310/1931), 276.”
(۱۴) – “Hossein Makki, Tārikh-e bist sāleh-ye Irān [Twenty years of Iran’s history], vol. 6 (Tehran: Nāsher, 1362/1983), 161.”
(۱۵) – ZIA-EBRAHIMI, REZA. The Emergence of Iranian Nationalism: Race and the Politics of Dislocation. Columbia University Press, 2016., 188-189
(۱۶) – https://en.wikipedia.org/wiki/Reza_Shah#/media/File:Signed_Photograph_of_Adolf_Hitler_and_His_Best_Wishes_for_Reza_Shah_Pahlavi_-_Sahebgharanie_Palace_-_Niavaran_Palace.JPG
(۱۷) – https://www.akhbar-rooz.com/190310/1401/11/03/
(۱۸) – MAGHBOULEH, NEDA. The Limits of Whiteness, Iranian Americans and Politics of Race. Stanford University Press, 2017., 52
(۱۹) – SOTOUDEH, NASRIN. Prison Letters. Asoo Books, Taslimi Foundation Publications, Santa Monica, CA, 2023. 7-8