نامه های زندان
به قلم نسرین ستوده
مرسده بصیریان حریری
نسرین ستوده تا به حال دو بار به زندان افتاده است: بار اول در شهریور 13۸۹ طی اعتراضات به تقلب در انتخابات سال ۸۸ به خاطر پذیرش وکالت معترضان زندانی، ابتدا به شش سال حبس محکوم شد و پس از تحمل نیمی از محکومیتش از زندان آزاد شد. بار دوم، در خرداد 13۹۷ به خاطر دفاع از پرونده معروف «دختران خیابان انقلاب» به ۲۷ سال حبس محکوم شد که در وهلهی اول ۱۰ سال از آن قابل اجرا بود. نسرین ستوده در مقدمه کتابش نوشته است «اکنون سه سال از این زمان حبس سپری شده است» و حالا که در مرخصی و تعویق اجرای حکم به دلایل درمانی است، دست به انتشار نامه های زندانش زده است.
او می نویسد:
«بزرگ ترین دغدغه ام در زندان آن بود که مبادا محبت و عشقم را به هستی، به زندگی و طبعاً به فرزندانم و همسر نازنینم که در تمام طول راه پرمشقتی که انتخاب کرده بودم، بی دریغ و به بهترین شکل با تدبیر و محبت مرا همراهی کرده بود، از دست بدهم. من می ترسیدم از
”مهر” تهی شوم و این یکی از دغدغه هایی بود که باعث می شد مدام به نیما، مهراوه، رضا و حتی به دوستانم نامه بنویسم.»
به عنوان کسی که همواره در جستجوی عدالت و برقراری آن در جامعه است، با خواندن این نامه ها می بینیم که در هر حرکت اجتماعی او بدون هیچ تردیدی دفاع از مردم مورد ستم را به عهده می گیرد.
امروز در ایران حجاب هم «مسأله زن» است و هم مسأله بقای جمهوری اسلامی. دختران خیابان انقلاب را پس از شکنجه های فراوان، حبس های درازمدت و حتی مرگ تهدید می کرد. نسرین ستوده که خود مخالف حجاب اجباری است، به همراه چند همکار خویش به یاری آنان شتافت، وکیل آنان شد و این خود او را تبدیل به مجرم کرد و دومین دوره حبس او را رقم زد.
این نامه ها فضایی از زندان، نیازهای یک فرد در بند مانده و روابط بین زندانیان را به دست می دهد. نامه هایی که به دختر یا همسرش نوشته است با نامه هایی که به پسر چهارساله اش نوشته است متفاوت است. دختر و همسرش مخاطب او در همان لحظه اند اما نامه هایی که برای پسرش نوشته نظر به آینده دارد، به وقتی که پسرش بزرگتر شده و از مادرش توضیح می خواهد که چرا تمام کودکی او را در زندان بوده است. نویسندۀ این نامه ها بیش از آن که حقوقدان و وکیلی برجسته و ثابت قدم باشد، مادری است با احساسات کاملاً مادرانه و انسانی که از دور بودن از کودکانش در رنج است و مدام با این پرسش سنگین اخلاقی مواجه است که آیا در مبارزه برای تکریم حقوق انسان، حقوق فرزندان خود را پایمال نکرده است؟ نامه ها به نظر من در درجۀ اول از جانی انسانی و رنج دیده، اما سرشار از امید به زندگی خبر می دهند.
در این دوره و زمانه، ما بیش از هر زمان دیگر در تاریخ معاصرمان با زنان زندانی مواجه ایم. زنانی که نه فقط به خاطر فعالیت سیاسی بلکه به خاطر طرز فکر و عقیده، حتی نوع پوشش به زندان می افتند و حتی وکلایی هم که وکالت آن ها را به عهده می گیرند، دستگیر و زندانی می شوند. ما امروز با پدیده ای مواجه ایم که زنان از تن دادن به اندیشه مردسالار کهنی که زنان را در خانه می خواهد سرباز می زنند و همین موضوع مبارزه و مقاومت تازه ای را وارد ادبیات سیاسی جهان کرده است، چیزی شبیه مبارزه با نژادپرستی در قرن های پیشتر.
این کتاب نوعی تاریخ گفته نشده از ده سال اخیر است، از این نظر که صدای زندانیانی را به خواننده می رساند که طی این سال ها در سکوت و سکون و انزوای زندان تحلیل رفته اند. هنگام خواندن هر نامه و با نگاه کردن به تاریخ انتهای نامه، از خودم می پرسیدم من در این تاریخ و این روز مشغول چه کاری و کجا بودم؟
خواندن این کتاب تلاشی است هرچند محدود و اندک برای ادامه دادن راه آزادی خواهانی نظیر نسرین ستوده، که خواسته ای جز برقراری تمام و کمال قانون و تحقق عدالت نداشته و ندارند و جزو دلسوزترین ها برای این کشور هستند. خواندن این کتاب، خواننده را با رنجی که دیگران کشیده اند آشنا می کند؛ می بینیم که همین طور که ما داریم روال عادی زندگی روزمرۀ خود را طی می کنیم، کسانی هستند که برای تحقق عدالت همگانی سنگین ترین هزینه ها را می پردازند.
یکی از تاثیرگذارترین بخش های کتاب شرح رابطۀ نویسنده با دو فرزند خردسالش است که البته تا انتهای کتاب دیگر به نوجوانی و جوانی رسیده اند. اینجاست که زندانی در انسانی ترین وجه خود گرفتار شرایط زندان است، شرایطی که تمام ویژگی های انسانی را از بین می برد. آنجا که پسر خردسال و نوپای نسرین ستوده نمی تواند درک کند که چرا مادرش از زندان بیرون نمی آید تا همراه آن ها به خانه برگردد. آنجا که فرزندان او با ماموران زندان برخورد پیدا می کنند و حتی بازداشت می شوند. آنجا که نسرین ستوده با وجود اینکه در زندان و در محدودیت است، تلاش می کند از طریق نامه هایی که می نویسد نقش مادرانۀ خود را در حق فرزندانش به جا آورد.
زندانی با امید و رؤیایش زندگی می کند. بدون این دو نمی توان زندان را تحمل کرد: «رضای عزیزم ساعت از یک نیمه شب گذشته و من در رؤیاهای همیشگی ام، قانون و عدالت، غرقم. نمی توانم بخوابم. بارها از خود پرسیده ام: آیا بیرون مفیدترم یا اینجا؟… اما آنچه همه تردیدها را در من می سوزاند و خاکستر می کند رؤیایم است. رؤیایی که چندان دور و دست نیافتنی نیست. رؤیایی که دیگران در پایش جان باختند تا به وجودش آورند: قانون و عدالت و “عدالتخانه” را.»
نسرین ستوده می داند که آزادی دیر یا زود فرا خواهد رسید، ولی برای ماندگار شدن آزادی چه باید کرد؟ این پرسشی است که بارها در نامه هایش تکرار می شود: «یک ملت در جای جای تاریخش نیاز دارد به آنچه نباید اتفاق بیفتد نه بگوید. برای اثبات هویت آزادی خواهانه اش و هویت ملی اش نیاز دارد بایستد.»
نامه های زندان نسرین ستوده را سایت «آسو» در ۴۲۰ صفحه منتشر کرده و بارگیری و دریافت آن برای همگان مجاز است.