نوشتۀ رضا خبازیان
«کودکان آلاباما»
در مجلسی پای صحبت جمعی از دوستانی بسیار آگاه و دلسوز نشسته بودم و از هر دری منجمله مجله پیک به طور عام و این صفحه به طور خاص صحبت می کردیم. در میان گلایه هایی که داشتند چند پیشنهاد هم مطرح کردند که بسیار به دلم نشست. از آن جمله از طولانی بودن مطالب مندرج در پیک گله داشتند که در نتیجه باعث ریز تر شدن حروف می گردند و نکاتی در مورد صفحات دیگر پیک که مناسب است با دوستان مسئول آن صفحات در میان بگذارم.
در نتیجه تصمیم گرفتم که در نحوه برخورد خودم با این صفحه تغییراتی را به وجود بیاورم و مطالبم را کوتاه تر و متنوع تر بنویسم که از این شماره، آن ها را تحت عنوان «از این ستون» و «به اون ستون» از نظر شما می گذرانم.
از این ستون
جان سه کودک 9 ساله و سه تن از کارکنان بالای 60 ساله در آخرین روزهای ماه مارس در مدرسه ای واقع در ایالت آلاباما به وسیله فرد جوانی که مسلح به چندین سلاح بود گرفته شد و دل های بسیاری را به درد آورد.
نکته تاسف بار این است که به چه دلیل تکرار فاجعه بار این گونه وقایع ناگوار نمی توانند به وضع قوانینی بیانجامند تا در درجه اول، دسترسی به این گونه سلاح های سنگین را غیرقانونی نمایند و در درجه دوم چاره ای بیاندیشند تا جان کودکان، حداقل در محیط های آموزشی، را از این گونه بلایا محفوظ بدارند.
وقتی که همین سوال را از دوستی پرسیدم مرا به متمم قانون اساسی آمریکا ارجاع داد که در آن حق داشتن سلاح را قانونی دانسته است. وی با کمال تعجب عقیده داشت که اگر همگان، از جمله آموزگاران و کارکنان مراکز آموزشی هم مسلح باشند به راحتی می توانند از وقوع چنین فجایعی پیشگیری نمایند.
در ادامه پرسیدم که به نظر شما وقت آن نرسیده است که نگاهی دوباره به قانونی شود که 232 سال از عمر آن می گذرد؟
پاسخ اش، همان طور که می توانید حدس بزنید، اشاره داشت بر حفظ امکان مقابله مردم برای سرنگونی دولت در صورت نیاز.
برایم تعجب آور است که حتی در صورت انجام مقابله مسلحانه با هر دولتی در روزگار امروز، به طور قطع شهروندان در مقابله ای نابرابر قرار خواهند گرفت چه که پیشرفته ترین ادوات جنگی در اختیار دولت هاست و نه شهروندان. در ثانی دولت ها حتی نیازی به کارگیری از سلاح های پیشرفته خود را نیز نخواهند داشت زمانی که به آسانی با قطع آب و برق و تلفن و گاز قادرند جامعه را فلج نمایند.
اگر در بین تمامی عوامل تاثیرگذار در انجام این گونه فجایع بخواهیم فقط به یک عامل مهم یا مهم ترین عامل اشاره کنیم، به گمان من، به فسادی خواهیم رسید که بر اکثریت دولتمردان و دولت زنان این کشور حاکم است که برای یک یا چند دوره انتخاب مجدد خود، جان شهروندانشان را وجه المصالحه قرار می دهند و از پذیرفتن مبالغ متنابهی از کمپانی های سازنده اسلحه چشم پوشی نمی نمایند.
تاسف بزرگ این است که این گونه دولتمردان با آرای ماست که به قدرت می رسند و در قدرت می مانند.
به اون ستون
فاطمه خانم، تا همین چند وقت پیش، بانویی بود مومن و معتقد و صد البته محجبه کامل که تمام فکر و ذکر شبانه روزش، دعا بود که به جون علمای دین، از راحل اش بگیرید تا حاضرش، می فرستاد. وقتی می گم محجبه کامل یعنی با چادر مشکی، مقنعه دو طبقه، دستکش و عینک دودی. عیب بزرگ اش هم بد دهنی اش بود که به همین خاطر بین ما بچه های نارمک معروف بود به «فاطمه ارّه».
ایشون، حتما به خاطر ارشاد همه مردم جهان، تصمیم گرفته بود که به کلاس های زبان انگلیسی بره. خدا بگم چیکار کنه این کلاس های انگلیسی «شکوه» رو که با هر کلمه انگلیسی که بهش یاد می داد گویی بخشی از دین و ایمون این بانوی مومن و مقدس رو می کند و می نداخت دور. کار به جایی رسید که یواش یواش چادر سیاهش به چادر گل منگلی تبدیل شد و مقنعۀ دو طبقه اش به روسری و تا بخواهیم به خودمون بجنبیم زبون انگلیسی اش هم از تته پته در اومد و یهو شد عینهو یه بانوی مدرن امروزی که حالا دیگه آستین کوتاه و یقه هفتی می پوشید و زیر لب، آهنگ های خانم فتانه رو زمزمه می کرد و تو هر جمله اش هم چند تا لغت انگلیسی می پروند. منتهی چون فارسی اش خیلی هم خوب نبود، گاه دسته گل های بد جوری هم به آب می داد. برای مثال، تو یه مجلسی نشسته بوده که صحبت از خواص گوجه فرنگی بوده که یه بارکی خودشو می ندازه وسط و می گه:
آخه می گن گوجه فرنگی پر هس از «دینامیت کا» بخصوص برای مردها خیلی خوبه چون نمی ذاره پروستارت بگیرن.
حالا نمی دونم کدوم در به کدوم تخته خورده بود که یه مرتبه ایشون سر از وسایل ارتباط جمعی در آورد و توی همه مجلات و روزنامه ها و رادیو و تلویزیون ظاهر می شد و نطق می کرد. ولی زبون بدش هیچ وقت دست از سرش برنداشت و مرتب تکه کلامش شده بود «شمران تو» که منظورش همون «شیم آن یو» بود. این حرف درشت و نامناسب رو به همه خطاب می کرد. حالا می خواست نونوای محل باشه که نون بهش دیر داده یا بقال سر کوچه که یهو قیمت تخم مرغ رو سه برابر کرده یا نخست وزیر و یا حتی رییس جمهور.
به همین خاطر، هر وقت در مجلسی عمومی وارد می شد و می رفت پشت تریبون، دولتمردان حاضر یا فوری جلسه رو ترک می کردن یا اگر روشون نمی شد که برن، جملگی دست به سمعک می شدن و خاموشش می کردن.
زیاد درد سرتون ندم و خلاصه کنم که اگر یه روز ایشون بلای جون نارمکی ها بود، این روزها شده بلای جوون جهانیان.
جا داره دست به دعا بشیم و بخواهیم که «خدا هیچ تنابنده ای، حتی گرگ بیابون، رو هم گرفتار فاطمه اره ما نکنه».