معرفی و نقد کتاب
مرسده بصیریان حریری
لولیتا خوانی در تهران
از آذر نفیسی
لولیتا خوانی در تهران نام کتابی است به قلم آذر نفیسی، استاد دانشگاه و نویسنده. ترجمه انگلیسی این کتاب در سال ۲۰۰۳ توسط انتشارات راندومهاوس چاپ شد. کتاب لولیتا خوانی در تهران یکی از پرفروش ترین کتاب های دوران معاصر در ایالات متحده است. کتاب نامبرده چندین سال در فهرست پرفروش ترین های نیویورک تایمز قرار گرفت و تاکنون به ۳۲ زبان دنیا ترجمه شده است.
در حال حاضر اران ریکلیس فیلمساز اسراییلی تبار در حال ساخت فیلمی بر اساس لولیتاخوانی در تهران است. این فیلم با حضور بازیگران مشهور ایرانی از جمله گلشیفته فراهانی، زر امیرابراهیمی و مینا کاوانی در ایتالیا فیلمبرداری شده و قرار است در سال ۲۰۲۳ اکران شود.
در پاییز ۱۹۹۵، خانم آذر نفیسی از آخرین کرسی استادی خود استعفا می دهد سپس هفت تن از شاگردان دختر خود را انتخاب می کند تا در یک کلاس خصوصی چند رمان را برخوانی کنند. روایت اصلی لولیتا خوانی در تهران از این کلاس خصوصی زنانه درآمده است. نفیسی در چهار فصل «لولیتا»، «گتسبی»، «جیمز»، «آستین» و یک موخره، ماجراهای تدریس ادبیات انگلیسی در دانشگاه تهران، دانشگاه الزهرا، یکی دو جای دیگر و در انتها دانشگاه علامه طباطبائی را روایت می کند. این روایت از زندگی آذر نفیسی از روزگاری در صبح انقلاب که از آمریکا به فرودگاه مهرآباد قدم می گذارد، هژده سال اقامت در ایران اسلامی، تا روزی که در ۱۹۹۷ دوباره به آمریکا بازمی گردد را دربر می گیرد.
لولیتا خوانی در تهران نه یک رمان است و نه یک تجزیه و تحلیل و نقد و بررسی ادبی به معنای متداول آن، بلکه مروری است بر لولیتای ولادیمیر ناباکف، گتسبی بزرگوار اسکات فیتز جرالد، دی زی میلر هنری جیمز و غرور و تعصب جین آستین، با اشاره هایی به آثار ساول بلو و چند تن دیگر. می توان آن را ادبیات تطبیقی همگام با زندگی روزانه، روابط و مسایل نویسنده و هفت شاگرد خصوصی اش در بطن جریانات کشوری انقلاب زده دانست، شرحی از رنج زنان (اکثرا طبقه ی متوسط تحصیل کرده در تهران) در جمهوری اسلامی ایران. ویژگی غالب رمان های مورد بحث در این کتاب، زنانی مصمم و متکی به خود، در مقابل مردانی وامانده و مستاصل است. زنانی که در شخصیت مستقلشان، هر کدام به نوعی، خودخواهی مردان را در هم می شکنند و پشت سر خود حسرت بر جای می گذارند.
هفت شاگرد این کلاس، از طیف های مختلف اند با اسم های مستعار. «مانا» ازدواج کرده، شاعر است، پدرش را در سیزده سالگی از دست داده و از خانۀ پدری که در جریان انقلاب مصادره شده، یک استخر به یاد دارد. «نسرین» دختری از خانوادۀ مذهبی که چادری بوده، مدتی در زندان به سر برده و حالا روسری به سر می کند و حتی برای آمدن به این کلاس هم، ناچار است در خانه دروغ بگوید. «مهشید» که در ابتدای انقلاب با مجاهدین بوده، هنوز هم روسری به سر می کند و مانند نسرین، پنج سالی در اوایل انقلاب زندانی کشیده. «یاسی» که جوان ترین و خنده روترین شاگرد این کلاس خصوصی است و در روند سال ها کم کم ایمانش سست شده است. «آذین» که به دنبال مرد ایده آل ازدواج هایش با شکست مواجه شده، از شوهر فعلی اش یک دختر دارد، بلندترین و احتمالاً زیباترین شاگرد این کلاس است، گردن کشی ست بی تاب که حاضر نیست به سادگی از خواسته هایش بگذرد. «ساناز» که به خود مطمئن است و تلاش می کند زنی مستقل باشد اما از مراقبت های مداوم برادر یکی یک دانه اش در عذاب است و حتی اجازه ندارد اتومبیل خودش را براند و بالاخره «میترا» که نقاش است و کم حرف ترین شاگرد کلاس. شخصیت های دیگری هم هستند، مانند «بیژن» شوهر راوی و آقای «ر»، سنگ صبور راوی، تا هرگاه در مساله ای نیاز به مشورت و نظرخواهی داشته باشد، به سراغش برود. آقای «ر» روشنفکری است که با آمدن انقلاب قهر کرده و با کتاب ها و فنجان چای و بسته های شکلات خارجی اش، به گوشۀ آپارتمان کوچک خود پناه برده و البته سنگ صبور بسیاری دیگر، چون راوی است. عنصر پیدا و ناپیدای دیگری هم در این چیدمان هست: این که شخصیت هرکدام از شاگردان، به نوعی به شخصیت زن یکی از این رمان ها شباهت دارد.
اما این شخصیت ها در لولیتا خوانی در تهران چه حرف تازه ای دارند؟ شرح رنجی که بر زن ایرانی، به ویژه پس از انقلاب می رود؟ اتوبیوگرافی نویسنده؟ تقابل و تطابق موقعیت زن ایرانی، با موقعیت زنان در رمان های کلاسیک یکصد سال گذشتۀ اروپا؟
آنچه از زبان شخصیت های مختلف در سرتاسر کتاب می شنویم یادآوری دردناک وقایعی است که از فردای انقلاب تا همین امروز در جامعه ایران تجربه کرده ایم اما آنچه کتاب را خواندنی و جذاب می کند، روایت آذر نفیسی از این روزمرگی در پناه عادت است. نفیسی مانند سلفش «شهرزاد»، تکه پاره هایی از زندگی در ایران را با زبانی ظریف و زنانه در لابه لای وصف شخصیت های این رمان های کلاسیک تنیده است. جای جای این روایت نیشتری است بر جان و تن خواننده که اگر ایرانی باشد جای زخم ها عمیق تر و آغشته به چرک و خون بر جانش می ماند. از این نگاه، دانستن یا ندانستن سابقۀ شخصیت ها چندان تفاوتی در روند روایت ندارد. نیت خانم نفیسی در بازخوانی رمان های کلاسیک باید اشاره به همسانی هولناک میان شخصیت های رمان ها و شخصیت های برگزیدۀ او (زنان) از جامعۀ ایران امروز باشد. تصویر زن در لولیتا خوانی… تصویر شخص محکوم به اعدامی است که مدت نامعلومی فرجه دارد و محکوم به هم پیاله بودن با جلاد است. (اشاره به کتاب دعوت به مراسم گردن زنی نوشته ولادیمیر ناباکف)
گاه یکی از شخصیت ها از دردهای چندین سال ناگفته اش در میان جمع پرده برمی دارد و خود را در این جمع همدردان آشنا عریان می کند. پلات یا زمینۀ خوانش لولیتا به همین سادگی است. این عادی سازی، جهنمی است که خانم آذر نفیسی بر لب تاقچۀ عادت نگذاشته است. وقتی روایت این عادت را در این کتاب بخوانیم، درمی یابیم که باید همه جا از همین تکرارها بگوییم و بنویسیم و برای خود و جهان تکرار کنیم تا یادمان نرود ـ تا یادشان نرود که در چه جهنمی زندگی می کنیم.
شور کاریزماتیک حاضر در کتاب فقط برای ادبیات محض نیست بلکه برای آن گونه آموزه های الهام بخشی است که به شاگردان کمک می کند با به کار بستن فهم و احساسات خود نسبت به آنچه می خوانند در تعالی و بالندگی خود گام بردارند.
نسرین دربارۀ پنج سالی که در زندان به سر برده می گوید: «تا مرگ یک قدم بیشتر نبود، با این همه می گفتیم “اگر آزاد شویم…”. به آزادی فکر می کردیم، نقشه می کشیدیم، برای تحصیل، برای زندگی… و سرشار بودیم از امید. پس از آزادی اما، اینجا، امروز؟!»
جایی در کتاب می خوانیم:
«اگر به زور با کسی بخوابی که دوستش نداری، ذهنت را خالی می کنی، انگار جای دیگری باشی، سعی می کنی تنت را فراموش کنی، از تنت بیزار می شوی …»
و به این شکل است که خانم نفیسی به ما یادآور می شود که زیستن در جمهوری اسلامی مثل عشق بازی با مردی است که از او نفرت داری، آن جا به جسم در رختخواب دراز کشیده ای و به روح و در فکر، به جایی دیگر و به چیزهای دیگر می اندیشی، سعی می کنی تنت را فراموش کنی، از تنت نفرت داری…
شاید تاثیر گذارترین قسمت کتاب مربوط به کتاب دیزی میلر نوشته هنری جیمز باشد: کتابی که قهرمان زن آن تفاوت و سرنوشت خود را می پذیرد. در انتها نیز شاگردان نفیسی با شحصیت دیزی میلر بیش از دیگران همذات پنداری می کنند.