مرسده بصیریان حریری
کتاب «خانه دور: ناگفته هایی از زندگی فروغ فرخزاد» مجموعه ای از چند گفتگو با نزدیکان فروغ فرخزاد است که توسط عسل همتی در دی ماه 1396 انجام شده و به شکل کتاب درآمده است. البته لازم به ذکر است که روی جلد از نام نگار همتی که نام شناسنامه ای ایشان است استفاده شده، ظاهراً به این دلیل که حساسیت هایی نسبت به نام این خانم در ایران وجود دارد که می توانسته سد راه انتشار کتاب شود. عسل همتی، همسر علیرضا روشن، نویسنده و شاعر و از دراویش زندانی در سال 1397 است. علیرضا روشن اخیراً این کتاب را در کلاب هاوس روخوانی کرده که خود شنیدنی است.
این کتاب شامل مقدمه و مصاحبه هایی با پوران فرخزاد، کامیار شاپور، شمسی فضل الهی، عبدالرفیع حقیقت و عبدالکریم پرتو است. همچنین مجموعه ای از پانویس های ارزشمند و عکس های خانوادگی در انتهای کتاب به پیوست آمده است. در طی سالیان همواره اشخاصی از خاطرات خود با فروغ گفته و نوشته اند اما دو نکته شاید در مورد کتاب حاضر متفاوت و جالب توجه تر از هر چیز دیگر است:
1 ـ پوران خواهر فروغ بسیار رک و بی پرده از خانواده و محیط زندگیشان می گوید که به دلیل تاثیری که این محیط روی فرزندان این خانواده داشته بسیار قابل تامل است.
پوران درباره پدرشان می گوید: «کتابخوان بودن پدرم ریشه در علاقه پدربزرگم به کتاب داشته است… او دیوانه کتاب خواندن بود و در کتابخانه اش چند هزار جلد کتاب داشت… پدرم مردی فرهنگی، ادب دوست و شعرشناس بود اما مسئولیت های نظامی کجا و دنیای شعر کجا؟ … او مردی سرکش و مغرور بود و مستقل و خودخواه.»
«من و فروغ و فریدون جا باز کردنمان در ادب و هنر و فرهنگ را وامدار پدر هستیم و جز او هیچ کس دیگر در این مهم سهمی ندارد.»
از تاثیر رفتار پدر بر فروغ می گوید: «فروغ همیشه ادای پسرها را در می آورد. اهل مبارزه و کتک کاری بود و می گفت کسی که نام این خانواده را زنده و بزرگ می کند منم! علت این کارش در همان عقده های تربیتی بود و در حرف پدرم که می گفت پسرها با دخترها فرق دارند. پدر، پسرها را ترجیح می داد و به زن به چشم موجودی فرودست تر از مرد نگاه می کرد.»
پوران می گوید: «من و فروغ همیشه مدرسه را به خانه ترجیح می دادیم، چرا که خانه زیر نظر دو فرمانده خودکامه و خود رأی اداره می شد و کوچک ترین اجازه ابراز وجودی در خانه نداشتیم. نیمی از فروغ شوخ و شیرین و طناز بود و نیمی دیگر تاریک و بی حوصله و خاموش.»
وقتی مصاحبه کننده از پوران درباره رک گویی و بی پروایی در خانواده می پرسد او پاسخ می دهد: «مادر ما نمی توانست خودِ راستینش را از چشم ها پنهان کند… ریاکاری و دروغ را از گناهان کبیره می شناخت… به همین دلیل همه ما همیشه خودمان باقی ماندیم و هیچگاه نخواستیم نقش کس دیگری به جز خودمان را بازی کنیم… حالا شما آزادید آن را به رک گویی تعبیر کنید ولی من آن را راست گویی و حقیقت گویی می دانم.»
پوران از رنج و سختی و فشاری که فروغ در زندگی از سر گذرانده می گوید، چه در خانه پدر و چه در خانه شوهر: «حالا که از فاصله ای آشکار به گذشته و رویدادهای آن نگاه می کنم به این دریافت رسیده ام که آنچه در آن روزها اتفاق افتاد کاملا طبیعی بود و زندگی خانوادگی فروغ باید بدان سان از هم پاشیده می شد تا از دردهای آن فروغ دیگری سربرآورد، زنی سراپا ذوق و استعداد و شیدای شعر که برای ایفای نقش زن خانه یا مادر آفریده نشده بود.»
2ـ کامیار پسر فروغ گه گاه چیزهایی در مورد مادرش در گذشته گفته و نوشته بود اما هیچگاه به این حد مفصل و طولانی گفتگو نکرده و این نخستین بار است که به دلیل اطمینانی که به مصاحبه کننده پیدا کرده مطالب زیادی از زندگی خود و پدر و مادرش را در اختیار خواننده می گذارد.
کامیار می گوید که یکی از دلایل عمده جدایی پدر و مادرش شعر “گناه” بوده؛ در پاسخ به این که روشنفکران در آن زمان چگونه واکنش نشان داده اند از قول عمران صلاحی می گوید: «یک اشخاصی صحبت هایی راجع به فروغ می کردند که مرا هم به بی راهه برده بودند و واقعا فکر می کردم که فروغ فلان طور بوده است… اصلا تصویر خوبی نبود. وقتی فهمیدم که پرویز شوهر فروغ بوده آن تصویر قدیم اصلاً برگشت و متوجه شدم که حرف های قدیم چقدر احمقانه بودند.»
«پدرم به نبوغ فروغ هیچ شکی نداشت همان طور که فروغ احترام زیادی برای پدرم قائل بود.»
کامیار درباره ارتباطش با حسین منصوری (پسربچه ای که در خانه جذامیان تبریز با پدر و مادر جذامی اش زندگی می کرده و فروغ او را به فرزندخواندگی پذیرفت) و این که نسبت به حضور او در خانه فروغ چه احساسی داشته می گوید: «شاید من کمی در حق حسین اجحاف کرده ام، شاید بتوانم بگویم از این کار فروغ راضی نیستم… کلاً شاید مسئولیتش به پدرم برمی گردد که نگذاشته فروغ مرا ببیند!»
مصاحبه شونده بعدی شمسی فضل اللهی بازیگر و صداپیشه ای است که شرح می دهد که چگونه در «گلستان فیلم» بر حسب اتفاق با فروغ روبه رو می شود و این آشنایی به دوستی کوتاه مدتی منجر می شود.
عبدالرفیع حقیقت مورخ و شاعر ایرانی است که به گفته خود از سال 1337 تا هنگام مرگ فروغ در سال 1345 با فروغ «هماهنگ» بوده است. او می گوید که اندیشه های عرفانی اش در فروغ اثر گذاشته بوده و «دلیل تعلق خاطر فروغ به او بیشتر جنبه های روحی و روانی» داشته است.
او می گوید:«فروغ خود اشعارش بود. اصلا گفته اش با شعرهایش هیچ فرقی نمی کرد. یکی از صادق ترین ها بود. یعنی واقعاً آزاداندیش، طیّبه، صادق، بی ریا.»
عبدالکریم پرتو هم در مصاحبه از خاطرات خود از فروغ در اهواز می گوید. او موسس چاپخانه امیرکبیر در اهواز و کارگر چاپخانه خوزستان بود که اول بار شعر “گناه” فروغ را در مجله کارون چاپ کرد.
عبدالکریم پرتو شرح می دهد که فروغ با اشاره به شعرهای او گفته بوده: «پرویز همیشه می گوید عاشق چه کسی هستی که در شعرهایت همیشه از او یاد می کنی؟ باور کنید در تمام زندگی ام با هیچ پسری دوستی نداشته ام و این شعرها همه در افکار من است که روی کاغذ می آورم…»
در مقدمه کتاب، نویسنده شرح می دهد که چند نفر دیگر هم قرار بوده در مصاحبه حضور داشته باشند اما به دلایلی در لحظات آخر پشیمان شده و پا پس کشیده اند. او می گوید دلیل این که دو مصاحبه کوتاه را حذف نکرده این بوده که شاید در آینده کسانی بخواهند فیلمی از زندگی فروغ بسازند و «چه بسا همین چیزهای ساده ـ کبریت وار و زودسوز ـ چراغ راهش شود… چنانچه آدابِ در تاریکی زیستن همین است و ظلمت ایام را تحمل نمی توان کرد در غیاب ماه و ستاره، مگر به کورسوی همین کبریت های کوچک و زودسوز.»
این کتاب علاوه بر کتابفروشی های ایران، به صورت دیجیتالی در اپلیکیشن کتابخوان «فیدیبو» نیز قابل خریداری است.