آغاز سال 2023 میلادی را به شما شادباش می گویم و برایتان سالی پر از شادی و سلامتی، صلح و بهروزی آرزو می کنم. معمولا در شماره پایانی سال به بررسی وقایع اثر گذار سال کهنه پرداخته و تحولات سال آتی را که احتمالا بر زندگی جامعه ایرانیان آمریکا تاثیرخواهد داشت را از مد نظر می گذرانیم. ولی می دانم که برای شما هم مثل من جنگ اوکراین، تورم و گرانی و انتخابات میان دوره ای همه در سایه تحولات چند ماه گذشته ایران فرورفته. بنا بر این اجازه بدهید به گوشه ای از این تحولات که مستقیما به ما مربوط می شود بپردازیم.
پشتیبانی ایرانیان خارج از کشور از جنبش انقلابی داخل ایران تاکنون بی سابقه بوده است. اصولا یکی از وظایف شهروندان تبعیدی کشورهای تحت ستم آگاهی دادن به جامعه کشور میزبان و کمک کردن غیر مستقیم به جنبش هایی است که در کشورمادر برای تغییر شرایط مبارزه می کنند است. رژیم های سرکوبگر به گمان خود ناراضیان را به تبعید می فرستند یا مجبور به مهاجرت می کنند تا از شرشان خلاص شوند. ولی اغلب تبعیدی ها عامل افشاگری و رساندن صدای مردم تحت ستم کشورشان می شوند. نه تنها رژیم جمهوری اسلامی بلکه هیچ کس دیگرگمان نمی کرد که تبعدیان و مهاجرین ایرانی که در اکثر کشورهای دنیا پراکنده شده اند بتوانند با این سرعت سازماندهی شده، تظاهرات چند ده هزار نفری در 150 شهر دنیا برپا کنند و از همه تریبون های موجود برای رساندن صدای ایرانیان معترض به جهانیان استفاده شایان کنند. در سه چهار ماه گذشته جنبش آزادیخواه مردم ایران در همه شبکه های خبری کشوری و محلی بازتاب پیدا کرده است. نام مهسا امینی به یک نام آشنا برای همه مردم دنیا تبدیل شده. آهنگ «برای» نه تنها به زبان فارسی در گردهمایی های بزرگ توسط هنرمندان و مردم عادی خوانده می شود بلکه هنرمندان کشورهای مختلف آن را ترجمه کرده و به زبان خودشان اجرا کرده اند. این یک پدیده بی سابقه است. جلب حمایت جهانی از یک پدیده انقلابی در یک کشور دور، آن هم با این سرعت و گسترش بی نظیر است.
پدیده قابل توجه دیگر، اتحاد و همبستگی ایرانیانی است که در تظاهرات های خارج از کشور حضور می یابند. رهبری این گردهمایی ها عمدتاً به صورت عکس العمل به قتل مهسا امینی و سرکوب تظاهرات خودانگیختۀ بعد از آن شکل گرفت و با کمک شبکه های اجتماعی فراخوان به گردهمایی دادند. آن ها هنوز هم به کار خود ادامه می دهند. در رهبری این کمیته ها ممکن است افرادی با گرایش های سیاسی متفاوت و حتی متضاد هم وجود داشته باشند ولی آن ها توانسته اند حول یک محور مشخص با هم همکاری کرده و مردم را بسیج کنند. آن ها مرتب هم اعلام می کنند که این گردهمایی ها وابسته به هیچ حزب و گروهی نیست. این هم خود پدیده ای است استثنایی. من به نوبه خود با تمام وجود آرزو می کنم این اتحاد و همبستگی ادامه پیدا کند. برای بسیاری از این رهبران، سازماندهی و اجرای این گردهمایی ها شاید اولین تجربه شان باشد. طبیعی است امکان اشتباه هم وجود دارد که باید از آن درس گرفت. این فعالیت ها چه برای مسولین و چه برای شرکت کنندگان بهترین آموزشگاه است برای یادگیری و تمرین دموکراسی؛ برای تحمل نظرات دیگران؛ برای بحث و گفتگو و تبادل نظر؛ برای یادگیری از تجارب دیگران؛ برای کار مشترک برای هدف مشترک؛ برای رعایت حقوق دیگران؛ برای حقیقت جویی و جلوگیری از پخش شایعات و برای مقابله با حرکات نفاق برانگیز و ایجاد چند دستگی. ما در زمانی زندگی می کنیم که اخبار و شایعات غلط مثل ویروس از طریق شبکه های اجتماعی منتشر می شود به قصد اینکه اذهان مردم را آلوده کرده و آن ها را پراکنده کنند. هم اکنون عده ای به صورت حرفه ای به نشر این دروغ ها به صورت خبر مشغولند و متاسفانه عده ای هم با بی خیالی آن ها را پخش می کنند. سره و ناسره را تشخیص دادن واقعا کار مشکلی است ولی کاری است که باید بشود.
نکته دیگری که می خواهم به آن اشاره کنم دیدگاه ها و رفتار برخی از هموطنان است که درجامعه کوچکمان شاهدش هستیم. به نظر من مبارزه با جمهوری اسلامی وجوه متفاوتی دارد. تظاهرات و درگیری ها در ایران که توسط جوانان و زنان به طور عمده رهبری می شود یک وجه مبارزه است. تظاهرات افشاگرانه و حمایت از جنبش ایران در خارج از کشور وجه دیگر آن است. همانطور که سخنرانی کردن، مصاحبه کردن، مقاله نوشتن، همدردی وهمکاری سازمان های مترقی در کشورهای دیگر را جلب کردن، همه و همه وجوه مختلف این مبارزه است که امیدوارم به زودی هم به نتیجه برسد. یک وجه بسیار مهم دیگر در این پیکار، مبارزه با فرهنگ جمهوری اسلامی است. فرهنگ مرگ و مرده پرستی، فرهنگ مبارزه با شادی، فرهنگ مبارزه با ارزش های ملی و ایرانی، فرهنگ زن ستیزی، فرهنگ شیوع خرافات، فرهنگ دشمن تراشی، فرهنگ سیاه و سفید دیدن، این که «یا با منی وگرنه دشمنی»، فرهنگ دروغ گویی و تظاهر، فرهنگ دورویی و کلک. این ها نمونه ای از نمادهای فرهنگ جمهوری اسلامی است که در این چهل و سه سال به مردم ایران حقنه کرده اند، در همه ما هم کم و بیش نهادینه شده است. یکی از مهمترین وجوه مبارزه با جمهوری اسلامی مبارزه با این فرهنگ است، چه در ایران و چه در خارج ایران. این فرصتی تاریخی است که به خودمان بیاییم. نمی توانیم ادعا کنیم که ما فرزندان کوروشیم، ما بدعت گذاران حقوق بشر در دنیا هستیم و این گونه رفتار کنیم. نمی توانیم شعار «گفتار نیک، پندار نیک و کردار نیک» را بدهیم ولی در عمل به عکس آن عمل کنیم. اگر واقعا به حقوق مساوی برای زنان اعتقاد داریم، خودمان در زندگی فردی و اجتماعی از رفتار و برخورد شوونیستی و مرد سالاری دوری کنیم. اگر واقعا به حقوق مساوی اقلیت های مذهبی و ملی اعتقاد داریم باید آن را در عمل نشان دهیم. از نژادپرستی و تبعیض دینی بپرهیزیم. از حقوق ستمدیدگان به طور عام حمایت کنیم. خودمحوری و خودشیفتگی همه از مرض های دیگر این فرهنگ است.
ممکن است دوستان صاحب نظر به من ایراد بگیرند که این فرهنگی که من به عنوان «فرهنگی جمهوری اسلامی» مطرح می کنم منحصر به جمهوری اسلامی نیست و در همین کشور به اصطلاح متمدن و پیشرفته نیز همین نمودها را کم و بیش می بینیم. با این دوستان هم عقیده ام. این نوع طرز تفکر در آمریکا و بسیاری از جوامع غربی هم وجود داشته و دارد. به خصوص در 7 ـ 6 سال گذشته نمود مشخص و عریانی هم پیدا کرده است. ولی خوشبختانه فرهنگ غالب نیست. در مقابلش فرهنگ معتدل و پویا هم هست. بحث من در این است که شرایط موجود این فرصت را پیش آورده که خودنگری کنیم و این نمادهای واپسگرا و مخرب را از خود بزداییم.
به امید ایرانی آباد و آزاد