زن زندگی آزادی
سردبیر: علی صدر
قتل فجیع مهسا) ژینا) امینی توجه جهانیان را به پایمال شدن حقوق زنان در ایران جلب کرد و اعتراض آنان را برانگیخت. مهسا امینی دختر بیست و دو ساله کورد که همراه برادرش برای گردش به تهران رفته بود، در روز 24 شهریور به خاطر بدحجابی توسط گشت ارشاد ربوده شد و در بازداشت به قتل رسید. اعتراضات ابتدا از جلوی بیمارستان کسری شروع شد ولی خیلی زود در بسیاری دیگر از شهرهای ایران نیز تظاهرات به طور خودانگیخته برپا شد. همانطور که انتظار می رفت این اعتراضات با سرکوب وحشیانه نیروهای انتظامی و بسیجی مواجه شد. از ابتدای اعتراضات تا کنون صدها نفر کشته و زخمی و بازداشت شده اند.
این خطوط را من در اوایل اکتبر می نویسم و نمی دانم تا وقتی مجله چاپ شود و به دست شما برسد چه تحولاتی صورت گرفته ولی آنچه تا همینجا مشخص شده این است که این حرکت اعتراضی ماهیتاً با شورش های قبل از این متفاوت است. این حرکت را زنان و جوانان متولد دهه هشتاد و نود رهبری می کنند. این ها می پرسند چرا باید با این قوانین واماندۀ قرون وسطائی زندگی کنند؟ جوانانی که با ارتباط با جهان از طریق شبکه های اجتماعی می بینند که راه های زندگی دیگری هم وجود دارد که آن ها از آن محروم اند. اینان ترس ندارند که چیزی را از دست بدهند و تا آنجا که بتوانند این قوانین را زیر پا می گذارند و با بدحجابی و بی حجابی، به عنوان مبارزۀ مدنی صلح آمیز، مبارزه می کنند.
قانون حجاب اجباری سمبل و ملموس ترین قانون ضد زن و ضد آزادی در ایران است و مبارزه منفی با این قانون به شکل تمرد، مبارزه ای بوده که از فردای انقلاب پنجاه و هفت آغاز شد. زنان آزاده ایران نشان داده اند که مخالفت آنان نه با حجاب بلکه اجباری بودن آن است. آنان این حق را برای زنانی که خواستار حجاب هستند قائلند و هیچگاه نخواسته اند حجاب کسی را به زور بردارند. آن ها به حق انتخاب معتقدند.
همانطور که اشاره شد قانون حجاب اجباری فقط یکی از قوانین ضد زن در ایران است ولی به صورت سمبل مبارزه حق طلبی در آمده است. زنان آزاده ایران سال هاست برای حق طلاق، حق سرپرستی فرزندان، حق ارث مساوی با مردان، حق خروج از کشور و بر علیه باقی قوانین پدر سالاری و قرون وسطائی مبارزه می کنند. طبق قانون شرع شهادت زن در دادگاه نصف مرد است و دیه زن هم نصف مرد. در این چهار دهه، زنان در مواردی نادر پیروزی هایی محدود هم به دست آورده اند. ولی اساسی ترین این حقوق همیشه زیر پا گذاشنه شده است.
مرگ دلخراش مهسا امینی جرقه ای بود به خرمن خشک و بغض فروخورده جامعه در حال انفجار که زنان و مردان جوانی که هیچ امیدی به آینده و بهبود اوضاع ندارند را به خیابان ها سرازیر کرد. آن ها عامل این نافرجامی و ناامیدی و فشار روز افزون اقتصادی و تجاوز به حقوق فردی و اجتماعی را مستقیماً در حکومت می بینند. به نظر می رسد که آن ها انتظار دادرسی و تغییر از طرف دولت را هم از دست داده اند و با کل نظام درافتاده اند. و این وجه تمایز این اعتراضات با حرکات اعتراضی گذشته است.
همانطور که آگاهید در چهل و سه سالی که از انقلاب می گذرد، هر از چندی به دلایل مختلف حرکات اعتراضی توسط بخش هایی از جامعه به طور محدود یا گسترده صورت گرفته است که همگی بدون استثنا به طور وحشیانه سرکوب شده اند؛ عده ای کشته، زخمی و زندانی شده اند بدون این که تغییری در قوانین صورت گیرد. این حرکات ابتدا هر 8 ـ تا 10 سال شکل می گرفت. ولی به تدریج فاصله بین این اعتراضات کم تر و کم تر شد. آخرین آن ها در سال 1398 بود و شاید اگر دو سال پندمی وقفه ای در آن ایجاد نمی کرد جرقه بعدی زودتر زده می شد.
حرکت اعتراضی اخیر ولی با اعتراضات گذشته تفاوتی اساسی دارد: مشخصۀ اصلی آن کاملاً سیاسی بودن آن است. درحرکات قبلی، که یا به خاطر گرانی بود یا اعتراض به نتایج انتخابات، هنوز انتظار احقاق حق از خود سیستم می رفت. این بار ولی مردم هیچ امیدی به دولت ندارند. شعار اصلی این اعتراضات «زن، زندگی، آزادی» است، شعاری که همه مردم آزادی خواه چه در ایران و چه در سطح جهانی می توانند با آن ارتباط برقرار کرده و از آن پشتیبانی کنند. این بار همبستگی و اتحادی که توسط شخصیت های هنری، سیاسی و اجتماعی با مهسا امینی و جنبش آزادی خواهی زنان ایران در سطح کشور و جهان به وجود آمده بی سابقه است. در روز اول اکتبر در 150 شهر جهان تظاهرات وسیع در پشتیبانی از جنبش مردم ایران برگزار شد.
این اعتراضات نقطه عطفی است در تاریخ سیاسی ـ اجتماعی ایران. این بار اعتراضات مردمی از خط قرمزهایی عبور کرده که دیگر به قبل از آن نمی توان بازگشت. گروهی از صاحب نظران نگرانند که چون این جنبش رهبری مشخص ندارد ممکن است گرفتار رهبری فرصت طلبان خارج نشین شود یا باعث تکه پاره شدن کشور گردد. در مورد دوم این احتمال بعید به نظر می رسد چرا که مردم در اقصی نقاط ایران از کردستان تا بلوچستان و آذربایجان یک صدا شده اند و از هم پشتیبانی می کنند. در عین حال که اوضاع همسایگان همگی از ایران بدتر است و طوری نیست که کسانی بخواهند به آن ها بپیوندند؛. در مورد اول هم رهبران یا در میان همین جوانانند یا فعلاً در زندان.
با آرزوی روزهای بهتر.